گرفتار خود و بی‌سوز و سازیم/ تهی از جلوه‌های رمز و رازیم/ لالا! این نیست رسم زندگانی/ خدا بیدار و ما در خواب نازیم....

دوبیتی‌های محمدرضا مهدیزاده

صدای پای توفان و تگرگ است

شبیه قصه پائیز و برگ است

كسی آهسته در گوش دلم گفت:

عنان زندگی در دست مرگ است



نمی‌فهمه كه حال من چه جوره

نمی‌دونه دیگه وقت عبوره

نه آهی داره و نه اشك گرمی

دلش از عاشقی صد سال دوره


گرفتار خود و بی‌سوز و سازیم

تهی از جلوه‌های رمز و رازیم

لالا! این نیست رسم زندگانی

خدا بیدار و ما در خواب نازیم


نه بویی برده‌ای از مهربانی

نه داری از شقایق‌ها نشانی

تو از هفت آسمان بی‌اطلاعی

فقط ای دل به فكر آب و نانی


خوشا باران یكریز شمالی

مبادا بی‌ترانه، خشكسالی

مبادا دفتری بی نام عاشق

مبادا كوچه‌ای از عشق، خالی


از اندوه صنوبر می‌نویسی

ز خواب یك كبوتر می‌نویسی

مگر آلاله‌ها از باغ رفتند؟

چرا از عشق كمتر می‌نویسی؟


نسیمی از دیار روح بفرست

برای این تن مجروح بفرست

خدایا، خسته از توفان عشقم

برای كشتی دل، نوح بفرست


به سویت راه پیمودن قشنگ است

به زیر پلكت آسودن قشنگ است

مراد از عمر كوتاهم همین است:

مرید چشم تو بودن قشنگ است

دو رباعی برای موعود:

گذارم در سپاهت خواهد افتاد؟

سر سبزم به راهت خواهد افتاد؟

چو فردا می‌رسی از ره خرامان

نگاهم از نگاهت خواهد افتاد؟


برای كودكانم نان بیاور

هوای ناب كوهستان بیاور

الا ای آفتاب آخرین شب!

دلم برفی است، تابستان بیاور


دو دوبیتی برای دخترم سارا:

اگر ای آسمان! بال و پرم بود

هوای بوسه تو در سرم بود

دلم می‌خواست شب باشد همیشه

اگر ماهت، شبیه دخترم بود



پر از نام بلندش دفتر من

درخشان‌تر ز هر درّ ، گوهر من

نمی‌دانم كنار ماه و خورشید

چرا خالی است نام دختر من



گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture  
منبع: tehrooz.com



مطالب پیشنهادی:
آجری در‌ ساختمان عشق
وقتی كه دوست‌ داشتنت زیباست!
خورشید هدیه شاعر است
2 شعر از 2 شاعر ایرانی
نمونه‌هایی از اشعار محمدرضا شفیعی كدكنی