راز رشیدی برلب فرات
امروزه چندین قرن از غروب غریبانه عاشورا و كربلای ۶۱ هجری میگذرد؛ غروبی كه خود طلوع یك پیام و آفتابی دیگرگونه در حافظه معنوی بشریت بود و براستی میتوان گفت تا به امروز كمتر هنر و رسانهای به اندازه شعر توانسته زیبایی و عظمت حماسه ایمانساز و ستمستیز امام حسین(ع) را به تصویر بكشد.
بیتردید حماسه كربلا و قیام سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) مهمترین رخدادی بوده كه باعث تحول مضمونی و معنایی در ادبیات فارسی و حتی عربی شده است و شرح و روایت مظلومیت امام و ددمنشی دشمن نهتنها در صدها كتاب و مقتل بیان شده است، بلكه شاعران و نویسندگان در طول تاریخ ادبیات همواره سعی كردهاند با توجه به این واقعه به رستاخیزی كلمات كه همان شعر ناب باشد، دست یابند كه نمونههای متعدد آن را بارها خوانده و شنیدهایم. از ارادت حكیم فردوسی به آل علی(ع) گرفته تا سرودههای مولانا، كسایی مروزی و حتی سبك هندی و شاعرانی مانند مولانا بیدل دهلوی كه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر این رخداد تاكید كردهاند.
در میان این اشعار آثار و مرثیههایی وجود دارند كه گاه انسان را تا مرز جنون و عزا پیش میبرند و گاه با رویكردی اندیشمندانه تفكر و اندیشهای را كه زمینهساز شكلگیری واقعه عاشورا بوده، معرفی و نقد میكنند و البته گاهی هم با تماشای زیباییشناسانه و تاملبرانگیز دست به دامان این فرمایش پیام آور كربلا حضرت زینب(س) میشود كه فرمود: «ما رایت الا جمیلا» و شاعر هم تحت همین فرموده سروده است:
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبود
آنچه ما دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود
سیدضیاءالدین شفیعی
راز رشید
اما در میان شاعران معاصر و آثار فراوانی كه در ۳ دهه اخیر برای عاشورا و خاصه علمدار كربلا سروده شدهاند، راز رشید روانشاد سیدحسن حسینی انصافا بسیار متمایز و برجسته است. آنجا كه تمام اركان شعر از ساختار، زبان، درونمایه، فرم، خلاقیت و توانمندی و استعداد ذاتی سیدحسن حسینی كنار هم جمع میشوند تا شاهكاری ماندگار در حوزه ادبیات آیینی ما رقم بخورد تا آنجا كه برخی منتقدان، آن را حادثه و اتفاقی در ادبیات معاصر بنامند و به گفته و خواسته خود سیدحسن حسینی این شعر همراه مجموعه گنجشك و جبرئیلاش كه در برگیرنده آثار متعدد آیینی و مذهبی است میتواند شفاعتكننده او در آخرت باشد:
به گونه ماه/ نامت زبانزد آسمانها بود/ و پیمان برادریات
با جبل نور/ چون آیههای جهاد/ محكم/ تو آن راز رشیدی/ كه روزی فرات/ بر لبت آورد/ و ساعتی بعد/ در باران متواتر پولاد/ بریدهبریده/ افشا شدی/ و باد/ تو را با مشام خیمهگاه/ در میان نهاد/ و انتظار در بهت كودكانه حرم/ طولانی شد/ تو آن راز رشیدی/ كه روزی فرات / بر لبت آورد/ و كنار درك تو/ كوه از كمر شكست
اگر زینب نبود
حضرت زینب(س) كه پیام آور كربلا بود و نقشی تاریخی و انكارناپذیر در رساندن پیام حقانیت و مظلومیت امام و پیروانش به عهده داشت، مورد توجه جدی شاعران قرار گرفته است. در واقعه كربلا حضرت زینب حضوری فعال داشت و از عناصر مهم و محوری این حماسه بزرگ بود، اما بخش عمده رسالت این بانوی بزرگ زمانی آغاز شد كه واقعه كربلا در ظاهر با شهادت امام حسین(ع) خاتمه یافته بود و این فصل از زندگانی زینب كبری كه اوج رسالت آن بانوی بزرگ است، تجلی پررنگی در آثار ادبی و خاصه شعر پیدا كرده است.
در میان آثار فراوانی كه به شخصیت و جایگاه حضرت زینب(س) پرداختهاند غزل قادر طهماسبی (فرید) به دلیل آمیخته شدن با نوای نی و موسیقی حزن و همچنین مداحی آن توسط بسیاری از نوحه خوانان مطرح كشور، تاثیر چشمگیر و شهرتی در خور یافت:
سر نی در نینوا میماند اگر زینب نبود
كربلا در كربلا میماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در كویر تفته جا میماند اگر زینب نبود
زخمه زخمیترین فریاد در چنگ سكوت
از طراز نغمه وا میماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ
در گلوی چشمها میماند اگر زینب نبود...
جغرافیای رازها
از دیگر شاعران پیشكسوت، خوش قریحه و توانمند هم روزگارمان كه رویكرد آیینی، جزئی از شناسنامه و هویت شعریاش به شمار می رود ابوالقاسم حسینجانی است، شاعری كه البته كمتر اهل حضور در مجامع، جشنوارهها و رسانههاست و به همین دلیل بسیاری از مردم و مخاطبان ادبیات با آن كه همه ساله و در ایام محرم سرودههای او را زمزمه میكنند كمتر او را به نام و چهره میشناسند. براستی كدام ایرانی و دوستدار رسول خدا و اهل بیتش را میشناسیم كه این شعر را نخوانده و همنوا با آن سوگواری نكرده باشد:
جاده و اسب، مهیاست؛ بیا تا برویم
كربلا، منتظر ماست؛ بیا تا برویم
اینجاست كه گاهی شهرت شعر آنقدر فراگیر میشود كه نام شاعر را در خود كاملا محو میكند و اینچنین است كه ما در تذكرههای پیشینیان نیز گاهی میخوانیم فلان شاعر با یك غزل یا رباعی یا حتی با یك بیت ماندگار شده است. ابوالقاسم حسینجانی از آن شاعرانی است كه حداقل با جرات میتوان گفت با همین یك بیت در تاریخ ادبیات ایران زمین ماندگار خواهد شد.
تاكنون كمتر درباره شعریت این غزل و تكنیكهای فراوانی كه شاعر در آن به كار برده صحبت شده است، چون به دلیل تكرار زیاد آن در رسانهها همراه با صدا و یك نوع لحن و موسیقی، صدا و موسیقی در ذهن مردم بر شعریت غزل غالب شده است.
كافی است ابتدا شما به ردیف فوقالعاده و هوشمندانهای كه شاعر برای این غزل انتخاب كرده دقت كنید؛ ردیفی كه باعث میشود شما در طول ساختار این شعر همواره حركت را به خوبی احساس كنید و بعد آن را به كربلا و تاریخچه شكلگیری آن نسبت دهید. مگر نه آن كه قیام امام حسین(ع) در آن روزگار با حركت ایشان از مدینه و سپس با رها كردن مراسم حج آغاز می شود و این حركت مگر جز برای روشنگری و بیدارگری بوده است؟ یعنی همان نكتهای كه در بیت دوم این غزل آن سوی واقعه پیداست، بیا تا برویم شاعر آن را به تصویر می كشد.
قیام و حركت امام آنقدر زلال و شفاف است كه آن سویش را شما براحتی میتوانید ببینید.
خاك ـ در خون خدا ـ میشكفد، می بالد:
آسمان غرق تماشاست
بیا تا برویم
خاك كه آدم از آن آفریده شده است و درهنگام آفرینش آن نیز اعتراض فرشتگان به خداوند را به همراه داشته است امروز و در كربلا این خاك در كالبد روحانی حسین(ع) به خود میبالد و شما دقت كنید كه شاعر با چه توانمندی پارادوكس آسمان و غرق را در كنار هم قرار میدهد. آسمان كه نماد اوج و بزرگی است چگونه در تماشای حسین و عظمت كربلا غرق و محو میشود.
تیغ ـ در معركه ـ می افتد و برمیخیزد:
رقص شمشیر، چه زیباست؛ بیا تا برویم!
در این بیت هم حسینجانی با پیش ذهنیتی كه در بیت دوم با آوردن نام متبرك زینب(س) به وجود آورده است كربلا و لحظه معركه و نبرد را از نگاه و زاویه دید پیامبر كربلا حضرت زینب(س) به تصویر میكشد: ما رایت الا جمیلا (رقص شمشیر چه زیباست؛ بیا تا برویم)
در ارتباط با این غزل باید اشاره كرد از معدود اشعار عاشورایی است كه در آن كمتر سوگ و ماتم وجود دارد و شاعر در شعری كه سراسر پویایی و حركت است كاملا به عاشورا از بُعد اندیشه، عرفان و زیبایی نگاه كرده است:
تیغ در معركه میافتد و برمیخیزد
رقص شمشیر چه زیباست بیا تا برویم
از سراشیبی تردید اگر برگردیم
عرش زیر قدم ماست بیا تا برویم
زره از موج بپوشیم ردا از توفان
راه ما از دل دریاست بیا تا برویم
كاش ای كاش كه دنیای عطش میفهمید
آب مهریه زهراست بیا تا برویم
چیزی از راه نمانده است چرا برگردیم
آخر راه همین جاست بیا تا برویم
فرصتی باشد اگر باز در این آمد و رفت
تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم
خورشید بر نیزه
اما شاید خیلی اغراق نباشد اگر بگوییم كه مثنوی «خورشید بر نیزه» سروده استاد علی معلم دامغانی یكی از بهترین آثار او و در عین حال از آثار ماندگار عاشورایی در روزگار ما قلمداد شود؛ شعری كه هم به واسطه محتوای والا و هم به اعتبار ارائههای متعدد و صوری آن توانسته فهم عوام و پسند خواص را در پی داشته باشد. معلم با سرودن این مثنوی نام خود را به عنوان یكی از شاعران اندیشمند و صاحب سبك عاشورایی به ثبت رسانده است. قالب مورد علاقه معلم، مثنوی است، هر چند در سایر قالبها نیز ـ از جمله غزل ـ اشعار مانا و ارزشمندی خلق كرده است، ولی آنچه كه نام وی را در گستره ادبیات انقلاب پرآوازه ساخته است، مثنویهای اندیشه محور، خیال انگیز و باصلابت اوست:
روزی كه در جام شفق مُل كرد خورشید
بر خشكچوب نیزهها گل كرد خورشید
شید و شفق را چون صدف در آب دیدم
خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم
خورشید را بر نیزه؟ آری، اینچنین است
خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است
بر صخره از سیب زنخ بر میتوان دید
خورشید را بر نیزه كمتر میتوان دید
*
بیدرد مردم، ما خدا، بیدرد مردم
نامرد مردم، ما خدا، نامرد مردم
از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم
زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم
از دست ما بر ریگ صحرا نطع كردند
دست علمدار خدا را قطع كردند
نوباوگان مصطفا را سر بریدند
مرغان بستان خدا را سر بریدند
در برگریز باغ زهرا برگ كردیم
زنجیر خاییدیم و صبر مرگ كردیم
چون بیوگان ننگ سلامت ماند بر ما
تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما
*
روزی كه در جام شفق مل كرد خورشید
بر خشكچوب نیزهها گل كرد خورشید
معلم در این مثنوی شروع بسیار بدیع و هنری دارد و از «روز»ی خاص سخن میگوید، ولی تا اواسط شعر به طور صریح مشخص نمیكند كه این كدام روز است و تنها اشارتی به خورشید و نیزه میكند تا حداقل برای خواننده فضایی كلی به نمایش در بیاید.
یكی از زیباییهای این شعر، بویژه در بیتهای پایانی تازگی و غرابت قافیههاست كه شنونده را به شگفتی وا میدارد، مثل قافیه شدن «نطع» با «قطع» كه این دست قافیههای غریب و تازه، در تكمیل موسیقی كناری شعر بسیار كارگشایند.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir