باز کن پنجره را که بهاران آمد...
من به هنگام شکوفایی گلها در دشت باز بر میگردم
و صدا میزنم
«آی
باز کن پنجره را - در بگشا-
که بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
باز کن پنجره را
که پرستو پر میشوید در چشمه نور
که قناری میخواند؟
میخواند آواز سرور؟
که:
بهاران آمد
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!»
«حمید مصدق»
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی،
هرگز هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا، غصه این هرگز کشت.
«حمید مصدق»
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: ghabeshishei.parsiblog.com