امرسون، كتاب گلستان را یكی از اناجیل و از كتب مقدس دیانتی جهان می‌داند و معتقد است كه دستورهای اخلاقی آن، قوانین عمومی و بین‌المللی است...

بی‌گمان، سعدی یكی از نام‌دارترین سخن‌سرایان جهان است كه بسیاری از اندیشمندان را به ستایش واداشته است. شاعری كه اندیشه‌های نورانی و افسون‌گری‌های هنری او در سخن چنان رستاخیزی برپا كرده كه شهرت او را در زمان‌ها و مكان‌های دور و نزدیك به شایستگی گسترده است.
در میان شاعران و نویسندگان نامی ایران، او تنها كسی است كه در هر دو عرصه‌ی شعر و نثر، با توان‌مندی شگفت‌آور خویش، آثاری بی‌همانند آفریده است، به گونه‌ای كه شعرِ او به شیوایی نثر و نثرِ او به زیبایی شعر در بالاترین جایگاه هنری قرار گرفته است.
 
این ارزش تنها در زبان فارسی این چنین درخشان نیست بلكه در هر جای دیگری كه سخن سعدی  امكان حضور یافته، نام صاحب خود را به بلندی بركشیده است. به قول امرسون، شاعر، نویسنده و اندیشمند آمریكایی:
1. «سعدی به زبان همه‌ی ملل و اقوام عالم سخن می‌گوید و گفته‌های او مانند هومر، شكسپیر، سروانتس و مونتنی، همیشه تازگی دارد.»
امرسون، كتاب گلستان را یكی از اناجیل و از كتب مقدس دیانتی جهان می‌داند و معتقد است كه دستورهای اخلاقی آن، قوانین عمومی و بین‌المللی است.
اگر بخواهیم سعدی را با برخی دیگر از قله‌های بلندِ شعر فارسی بسنجیم، همواره سعدی  را بیشتر از دیگران در میانِ مردم خواهیم دید. مثلاً هنگامی که سعدی  و مولوی را از دیدگاهِ پیوند و ارتباط آن‌ها با مردم جامعه مقایسه كنیم، می‌بینیم كه مولوی، پروازی بسیار بلند دارد آن‌قدر بلند كه بیشتر اوقات از دسترس مردم و حتی از دیدرسِ آن‌ها هم خارج است. اما سعدی، از رویِ زمین، مستقیم به سوی هدف حركت می‌كند. از همین رو در دسترسِ مردم است و مردم می‌توانند به سادگی با او همراه شوند. یا وقتی سعدی  را با حافظ می‌سنجیم، می‌بینیم كه گرچه حافظ هم به گستردگی در میان طبقه‌های جامعه نفوذ پیدا كرده، اما حافظ، مثل یك پدرِ مقدس و قابل احترام است كه باید او را دوست داشت، به او مهر ورزید و او را بزرگ داشت. اما سعدی  مثل یك دوست صمیمی است كه بسیاری اوقات با او شوخی هم می‌كنند.

از سوی دیگر
 
حافظ از آسمانی‌ترین سخن‌سرایان جهان است. بهره‌وری او از عالم بالا، با هوشیاری شگفتِ او در حوزه‌ی زبان و توانمندی بی‌همانندش در به كارگیری امكانات بیانی، گره خورده و او را بر ستیغ بلند سخن فارسی نشانده است.
سه عنصر و ویژگی مهم را همیشه باید در پیوند با حافظ و برای درك و دریافت شعر حافظ در نظر داشت:
1- توانمندی شگفت هنری حافظ و پدید آوردن سخنی لایه لایه و تو در تو.
2- پیوند معنوی با كتاب وحی و اُنس همیشگی با قرآن مجید و به دست آوردن روحانیتی ستایش‌برانگیز كه لقب «لسان‌الغیب» و «ترجمان‌الاسرار» را برای او به ارمغان آورده است. 
 3- هوشیاری و دردمندی اجتماعی؛ به گونه‌ای كه هرگز از زخم‌ها و دردهای جامعه‌‌ی خود غافل نبوده است.
و این ویژگی‌ها دست به دست هم داده و باعث شده كه حافظ با هنری‌ترین شیوه‌های بیانی، شدید‌ترین و پلیدترین رذایل اخلاقی جامعه‌ی خودش (ریا، دروغ، تزویر و...) را هدف بگیرد و آن‌ها را افشا كند.
 
حافظ، خود، شخصیتی غریب و پیچیده است. او با شگردی شگفت و ترفندی هنری، چنان پدیده‌های متناقض و متعارض را در كنار هم نشانده و آن‌ها را با هم آشتی داده است كه زیباتر از آن از دست كسی دیگر بر نیامده است.همین هم‌نشینی پدیده‌های متعارض و متناقض موجب شده است كه سلیقه‌های گوناگون و طبایع مختلف، چهره‌ی خود را ـ هر كس به گونه‌ای ـ در آینه‌ی سروده‌های حافظ ببیند.حاصل جمع این تعارضات چنان است كه سروده‌هایی از حافظ را هم در قنوت نماز می‌خوانند و هم بر سكوی میخانه، هم بر سر منبر می‌خوانند هم در مجلس رقص و آواز، هم در كلاس فلسفه می‌خوانند هم در حلقه‌ی خانقاه و همه جا و همه جا.
این اختلاف نظر در مورد شخصیت حافظ هم وجود دارد: از یك سو او را فردی ناآرام، آزاداندیش، عصیان‌گر و پرخاشجو می‌بینیم و از سویی دیگر او را فردی متفكر، روشن‌بین و ژرف‌اندیش. از یك سو او را عارفی دل‌آگاه و واصل می‌بینیم كه پرده‌های راز را یك سو زده و تا ناشناخته‌ترین سرزمین‌های اسرار پیش رفته و از سویی دیگر او را شاعری چیره‌دست و افسون‌كار می‌بینیم كه آتش به جان همه‌ی واژه‌ها زده و هنری‌ترین شعر هستی را آفریده است.                                 
با این همه از میان سخن‌سرایان نامدار ایرانی هیچ كدام به اندازه‌ی سعدی  و حافظ همانندی و همسانی ندارند. در حالی كه این دو نیز با هم تفاوت‌های بسیار دارند.
هر دو در شیراز زاده، زیسته، نام برآورده و درگذشته‌اند و بنیان سخن هنری هر دو بر مفاهیمی همچون عشق، حقیقت‌جویی، جمال‌پرستی، مبارزه با كج‌رفتاری‌های اجتماعی، ریا، تزویر، دروغ و... نهاده شده است.
همان‌گونه كه پیش از این گفته شد در میان سخنوران زبان فارسی، تنها كسی كه هم در نثر و هم در شعر اثر عالی و درجه‌ی اول آفریده است به علاوه حضور همیشگی سعدی  در میان مردم و آمیزش او با گروه‌های مختلف اجتماع، تأثیر بسیار در عمومی‌تر شدن سخن او گذاشته است.
حافظ بیش از آن‌كه سخنی عمومی داشته باشد، كلامی ویژه دارد. به عبارتی دیگر روی سخن سعدی  همه‌ی طبقات اجتماع هستند اما حافظ مخاطبانِ خاص برگزیده و روی سخن او با آن‌هاست. هر چند امروز، مخاطبان عمومی هم به سادگی با شعر حافظ پیوند می‌خورند و دست كم می‌توانند لایه‌ی بیرونی شعر حافظ را ببینند و دریابند.
آثار سعدی به ویژه به دلیل این‌كه بیانِ حكمت عملی و اخلاق عملی است، ترجمه‌پذیرتر از سروده‌های حافظ است. از همین روست كه خاورشناسان و جهان گردان سعدی  را بیشتر می‌فهمند و بیشتر می‌شناسند.
تكیه‌ی حافظ بیشتر به كلیات هستی‌ست و توجه سعدی  به جزییات زندگی. حافظ بیشتر به مفاهیم انتزاعی، آرمانی و كلی می‌پردازد وسعدی  بیشتر به مفاهیم محسوسِ دست‌یافتنی. در حوزه‌ی اندیشه، حافظ، ژرف‌تر؛ درنگ‌آمیزتر و متفكرتر ازسعدی جلوه می کند و سعدی  روان‌تر، دوان‌تر و گسترده‌تر از حافظ؛ یعنی سعدی  بیشتر در طول و عرض جولان می‌دهد و حافظ بیشتر در عمق و ارتفاع. از همین رو سعدی  بیشتر پیش می‌رود و حافظ بیشتر فرا می‌رود.
سال‌ها پیش یكی از نویسندگان گفته است:
1. «به نظر می‌رسد سعدی دنیا را آن‌طور می‌دید كه همه‌ی ما می‌بینیم بجز حافظ. و حافظ دنیا را طوری می‌دید كه هیچ یك از ما نمی‌بینیم حتی سعدی
در معماری كلام، پیوند هنری واژگان و تراكم معانی هیچ كدام از شاعران ایرانی به پای حافظ نمی‌رسند، همچنان كه در سادگی، روانی و شیرینی سخن هیچ‌كس به سعدی نمی‌رسد. اما انگار به مرزهای زبان حافظ آسان‌تر می‌شود نزدیك شد تا مرزهای زبان سعدی. زیرا به نظر می‌رسد با فرا گرفتن برخی از آرایه‌های ادبی و شگردهای حافظانه ممكن است به رنگ سخن حافظ نزدیك شد و كلامی هم‌رنگ آن كلام ـ و نه هم‌جنس آن ـ آفرید، اما سخن سعدی  كه بدون یاری گرفتن از آرایه‌های ادبی، زیبا و هنری آفریده شده است، سخنی به شدت تقلیدناپذیر است.
ساده‌سرایی همسایه‌ی دیوار به دیوار ابتذال است. با كم‌ترین لغزشی، سخن مبتذل خواهد شد و بندبازی های سعدی  روی این نخ بسیار نازك، شگفت‌آور است. تا كسی به كمال با ماهیت زبان فارسی و انرژی واژه‌ها و توان تألیف آن‌ها آشنا نباشد، هرگز نمی‌تواند سخنی به سادگی سخن سعدی  و هنرمندی او پدید آورد.
سعدی با سروده‌های خودش گویی می‌خواهد گریبان ما را از دستِ هیاهوی بی‌نتیجه‌ی جهان پیرامون رها كند و ما را به یك آرامشِ دلپسند فرا بخواند، آرامشی كه ممكن است حتی تصنعی باشد. امّا حافظ علاقه‌مند است كه تردیدها، تشكیك‌ها و پرسش‌ها را در جان ما بیدار كند و درون ما را بخراشد و بر آشو بد تا خوابمان نبرد.
 شعر سعدی مثل شیشه است و شعر حافظ مثل آینه در شعر سعدی خود او و قوانین جامعه او نمایان است اما در شعر حافظ خواننده خودش را آنگونه  که دوست دارد می یایبد.
از لحاظ شخصیت سعدی  مردی پرتحرك، زودجوش، زبان‌آور و برون‌گراست و حافظ فردی ساكن صفت، تودار، كم‌جوشش و درون‌گرا.
در سده‌ی هفتم و در زمان سعدی  در شیراز، اتابكانِ زنگی فارس حكومت می‌كنند همان‌هایی كه با هوشمندی و درایت توانستند جلوِ هجومِ ویران‌گرِ مغول را بگیرند وسعدی  دوستدار این حاكمان است و با آن‌ها روابطِ نزدیك دارد.
سكندر به دیوار رویین و سنگ / بكرد از جهان راه یأجوج تنگ
تو را سدّ یأجوج كفر از زراست / نه رویین چو دیوار اسكندر است
 محیط ادبیِ فارس هم برای سعدی  رضایت آفرین و خرسند كننده است و سعدی  بارها از مردمِ ادب شناس و اهل معرفت شیراز سخن گفته است.
هـــزار پیــــرو ولـی بیـش اندر وی / كه كعبه بر سرِ ایشان همی كند پرواز
و:
در اقصای گیتی بگشتم بسـی /به سر بردم ایام با هر كسی
تمتع به هر گوشه‌ای یافتم / زهــر خرمنــی خوشــه‌ای یافتم
چو پاكـان شیــراز، خاكـــی نهــاد / ندیدم كه رحمت بر این خاك باد...
 امّا محیط اجتماعی و ادبی شیراز زمان حافظ اصلاً مورد رضایت او نیست. زیرا شیرازِ زمان حافظ، شهری است كه ریا، تظاهر، دروغ و تزویر در آن آشكارا شدّت گرفته است و یا شاید اساسا محک حافظ برای راضی بودن از جامعه با محک سعدی متفاوت است.
عقاب جور گشوده است بال در همه شهر / كمان گوشه نشین و تیر آهن كو
 شهــر خالــی است زعشــاق مگـر كـز طرفـی  /مردی از خویش برون آید و كاری بكند
مـی صوفــی افكــن كجــا می‌فروشنــد/ كه در تابم از دستِ زهد ریایی
ز زهد خشك ملولم كجاست باده‌ی ناب/كه بوی باده مدامم دماغ تر دارد
بیار باده رنگین، كه یك حكایت راست  /بگویم و بكنم رخنه در مسلمانی
به خاك پای صبوحی كشان كه تا منِ مست  /ستــاده بــر در میخـــانه‌ام به دربانی
به هیــچ زاهـــد ظاهـر پرست نگذشتـم / كه زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
 
ابواسحاق اینجو، شاه شجاع و امیر مبارزالدین سلاطین زمان حافظند. حافظ بجز ناخرسندی و ناخشنودی كه با محمدبن مظفر دارد با حاكمان دیگر زمان خود روابطی نزدیك و محترمانه دارد اما هرگز مانندسعدی قصاید اغراق آمیز در مدح آنان نگفته و اگر چنین کرده حد اقل آن اشعار را در کنار آثار دیگرش حفظ نکرده و بنابرین به دست ما نرسیده است.
سعدی شیخ است و حافظ خواجه. به عبارت دیگر سعدی  در حوزه‌ی اندیشه‌های دینی هرگز آن بی‌پروایی‌ها، تشكیك‌ها و تردیدهای حافظ را ندارد و حافظ به دلیل تمركز مدام بر چیستی و چگونگی هستی، آن زودباوری‌ها و ساده‌پنداری‌های سعدی را ندارد.

از دیدگاه حافظ:

همه‌كس طالب یارند چه هشیار و چه مست /همه‌جا خانه‌ی عشق است‌چه مسجدچه‌كنشت
خواجه بارها بر مفاهیمی همچون مفاهیم زیر پای فشرده است كه:
گـر پیـر مغـان مرشـدِ ما شـد چـه تفـاوت/در هیـچ سـری نیسـت كه سرّی ز خدا نیست
به همین دلیل از دیدگاه حافظ هرگز حكایتی همچون حكایت زیر از گلستان پسندیدنی نیست:
در عقدسرایی متردد بودم. [در خرید خانه ای تردید داشتم ]جهودی گفت: بخر كه من كدخدای قدیم این محلّتم و نیك و بد این خانه چنان كه من دانم، دیگری نداند. هیچ عیبی ندارد. گفتم: بجز آن كه تو همسایه‌ی منی.
خانه‌ای را كه چون تو همسایه است/ده درم سیـمِ كـم‌عـیــار ارزد
لـیـكــن امـیــدوار بـایــد بـــود / كـه پس از مرگ تو هزار ارزد
و در سراسر دیوان حافظ هرگز سفارش‌هایی همچون سفارش زیر دیده نمی‌شود:
خـلاف رای سـلـطان رای جـسـتـن /به خون خویش باشد دست شستن
اگر خود روز را گوید شب است این/ ببایـد گفـت: آنـك مـاه و پرویـن! [یعنی حتی اگر در روز روشن پادشاه بگوید که شب است تو باید بگویی که بله آن هم ماه و آن هم ستاره های آسمان ! ]
 
اشكال این سخن آن‌گاه آشكارتر می‌شود كه بدانیم این سخن، سخنِ داناترین وزیر ایرانی، یعنی بزرگمهر، درباره‌ی عادل‌ترین پادشاه از دیدگاه سعدی، یعنی انوشیروان، است. حكایت از باب نخست گلستان است كه مشاوران و بزرگان در مسئله‌ای مهم از مسائل مملكت در حضور انوشیروان به رای‌زنی پرداخته‌اند و اختلاف نظر دارند. بزرگمهر رای پادشاه را تأیید می‌كند. از او می‌پرسند: چه برتری در رای پادشاه بود كه آن را تأیید كردی؟ می‌گوید: «به موجب آن‌كه انجام كار معلوم نیست و رای همگان در مشیت است كه صواب آید یا خطا. پس رای پادشاه اختیار كردم تا اگر خلاف صواب آید به علت متابعت ایمن باشم.» و سپس آن دو بیت شعر گفته می‌شود.
حافظ مضمون سروده‌های خود را بیشتر از زبان پیرِ مغان، پیرِ می‌فروش، هاتف غیبی و شخصیت‌هایی از این دست بیان می‌كند، گویی واقعاً از عالم غیب الهام می‌گیرد و همواره در این فضا گردش می‌كند و شاید همین توجه به عالم غیب و سرگردانی و تحیر در این عالم است كه حافظ را به بیان اندیشه‌های خیامی نزدیك كرده است.انگار حافظ بیشتر متعلق به عالم غیب است وسعدی  بیشتر متعلق به عالم شهود.آیا وحدت و انسجام غزل های سعدی  و پاشانی غزل‌های حافظ با این دو عالم غیب و شهود و دریافت‌های متفاوت از آن دو عالم، ارتباطی ندارد؟
سخن آخر آن‌كه به دشواری می‌توان سعدی و حافظ را برای تعیین برتری یك از آن‌ها بر دیگری سنجید و به نتیجه رسید. شادروان محمدعلی فروغی سال‌ها پیش گفته است:
«سعدی  دریاست و حافظ كوه است
سعدی همچون دریا زیبا، گسترده و تماشایی‌ست و حافظ همچون كوه سربرافراشته، باشكوه و شگفت‌انگیز است. چگونه می‌توان یكی را از دیگری برتر دانست؟
 
گردآوری: گروه فرهنگ وهنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tebyan.net
 
مطالب پیشنهادی:
چرا سخن حافظ چکیده‌ی تاریخ ایران است؟
 کدام تصحیح دیوان حافظ را بخریم!؟
رمضان در سخن شاعران
 ستاره درخشان آسمان فرهنگ و ادب فارسی
که آرش جان خود در تیر خواهد کرد!!؟