آنا آخماتوا
در حالی كه 21 سال داشت به اصرار شاعری به نام نیکولای گومیلیف كه شیفته‌اش شده بود، با او ازدواج کرد. او سفری به پاریس داشت و...

آنا آخماتوا یكی از آن شخصیت‌هایی است كه می‌شود در خلال زندگی‌اش سرنوشت یك نسل خاص را تحلیل كرد؛ نسلی كه با انقلاب اكتبر در كشور روسیه خیلی سریع و ظرف چند سال همه آرمان‌های انقلابی‌اش از او دور می‌شود و باید شاهد كشته شدن، آوارگی و سكوت بهترین فرزندانش باشد. یكی از این فرزندان، آنا آخماتوا بود؛ زنی كه همه زندگی‌اش را از همان سال‌های اولیه در قالب شعر معنا می كرد و نگاهش به جهان اطراف، یكسره شعر بود؛ شعری ناب و شخصی.
«آنا آندرییونا گارنیكو» زن جوانی كه وقتی خواست شاعر شود، نام مادربزرگش را وام گرفت، چون پدرش می‌ترسید شاعر بودن فقط در تصور او وجود داشته باشد و چیزی در چنته‌اش نداشته باشد و چنان این توانایی را به پدرش ثابت كرد كه نام مادر بزرگش برای همیشه در تاریخ ثبت و نام پدری‌اش در غبار زمان به فراموشی سپرده شد. جد مادری او احمدخان نام داشت و از خان‌های تاتار و از نسل چنگیز بود. اسم او به روسی آخمات تلفظ می‌شود و همین اسم است كه بعدها آنا آن را برای خودش انتخاب كرد.
 
او چنان جایگاهی را در جهان به خود اختصاص داده كه امروز او را به عنوان یكی از 3 راس مثلثی می‌شناسند كه ماندلشتام و مایاكوفسكی راس‌های دیگرش را تشكیل داده‌اند و بر روی هم شاعران بزرگ معاصر روسیه را تشكیل می‌دهند.
آنا همه چیز را با شعر تفسیر می‌كرد و دنیای اطرافش را با كلمات موزونی كه در وجودش طنین می‌افكند، تعبیر می‌كرد. یكی از مشهورترین اشعار او شعری با عنوان «او سه چیز را دوست نداشت» است كه با آن همسرش را توصیف می‌كند:
او در این دنیا 3 چیز را دوست نداشت:
گریه كودكان، مربای تمشك با چای
و پرخاشجویی زنانه
... و من همسر او بودم

 
وقتی قرن 20 شروع شد، آنا 11 سال داشت. از همان سال‌ها او وجود شعر را در همه سلول‌هایش كشف كرد و خود را به آن سپرد و نخستین شعرش را سرود و در سال 1910 و در حالی كه 21 سال داشت به اصرار شاعری به نام نیکولای گومیلیف كه شیفته‌اش شده بود، با او ازدواج کرد. او سفری به پاریس داشت و در سن‌پترزبورگ اقامت گزید و در رشته تاریخ و ادبیات تحلیل كرد. در همین سال‌ها بود كه به اتفاق همسرش و چند شاعر جوان دیگر یك گروه شعری به راه انداختند و اسمش را گذاشتند «کارگاه شعر». این گروه بعدها به عنوان پایه گذاران مکتب آک مه ایسم (اوج‌گرایی) شناخته شدند.
در سال 1912 نخستین مجموعه شعرش به نام «شامگاه» منتشر شد. در اثر بعدی‌اش با نام «باغ سوری» كه سال بعد منتشر شد، او در میان منتقدان و مردم به چهره شناخته شده‌ای بدل شد و در همین سال مادر شدن را تجربه كرد.
آخماتوا در پاریس به تحصیل حقوق و فلسفه پرداخت كه پاریس در آغاز قرن 20 نه‌تنها دروازه كه مركز هنر و ادبیات جهان بود. او كه با همسرش راهی پاریس شده بود، با دیگر چهره‌های ادبی ساكن پاریس آشنا شد. پرتره‌ای كه آمادئو مودیلیانی از او كشیده هم مربوط به همین سال‌هاست.
اما همه چیز در حال عوض شدن بود و ماجراهای جنگ جهانی اول كه در نهایت به انقلاب اكتبر و روی كار آمدن رژیم انقلابی سرخ‌ها منجر شد، همسرش را به جبهه مخالفان راند و آن دو از هم جدا شدند. دفتر سومش با عنوان «فوج سفید» در همین روزها منتشر شد. او در این مجموعه به موضوع جنگ می‌پردازد و حسش را درباره سرزمینی از هم گسسته که خاطرات روزگار شکوهش را هنوز در ذهن دارد، بیان می‌كند.

«بارهنگ»
در سال 1921 منتشر شد و سال بعد «سال خداوندگار ما» را سرود، اما بعد از آن دیگر اجازه انتشار اشعارش را پیدا نكرد. برای همین به ترجمه شعر پرداخت. آخماتوا اشعار 150 شاعر، از 78 زبان مختلف را به روسی برگردانده و در مجموع بیش از 20 هزار بیت را به زبان مادری‌اش ترجمه كرده است.
در این سال‌ها به تحقیق درباره پوشكین پرداخت. او شیفته پوشكین بود و وی را تنها آموزگار خودش در این راه می‌دانست؛ حاصل سال‌هایی كه او با تحقیق بر آثار پوشكین سعی می‌كرد خود را تسكین دهد، 3 كتاب است.
 
با روی كار آمدن استالین، آنا خیلی زود برچسب ناراضی خورد و از سال 1922 تا 1940 فقط یکی از کتاب‌هایش اجازه چاپ مجدد گرفت. از سال 1933 او سال‌های بدتری را تجربه كرد، نقطه ضعف او پسرش بود و حكومت از این طریق او را شكنجه می‌كرد، آنا ساعت‌های بسیار را پشت درهای زندان سپری می‌كرد تا بتواند اجازه ملاقات با «لو»، پسرش را بگیرد و این در حالی بود كه «لو» هنوز آزاد نشده دوباره به یك جرم واهی دیگر راهی زندان دیگری می‌شد.
شعر آنا وقایع‌نگاری دوران حیات او و كشورش است، اما این شعر انقلابی یا مبارزه‌جویانه نیست. خیلی ساده اشعار زنی حساس است كه از وقایع زندگی تاثیر می‌پذیرد و این تاثیر را در شعر سرزنش‌گرانه و منتقدانه‌اش بروز می‌دهد. با تهدید پسرش او را می‌ترسانند و او باید 15 سال از زندگی‌اش را با دلهره دیدن «لو» پشت میله‌های زندان‌ سپری كند. در این سال‌ها او به نوعی خانه به دوشی را تجربه كرد و به دنبال پسرش از آردوس به خاردیف، از خاردیف به شینگلی و از شینگلی به رانوسكایا و بعدتر به پترویخس به راه افتاد.
جایی که شب ماندگار پرسه می‌زند با فانوسی و دسته کلیدی
من به پژواک شب لبخندی می‌زنم
جدایی وهم است
ما جدایی‌ناپذیریم
سایه من روی دیواره‌های شماست

 
همه توانایی آنا در این بود بدون این كه سیاسی باشد؛ سیاستی كه همه چهره خشن و خودكامه‌اش را بر زندگی مردم تحمیل كرده بود، با بازگویی احساسش از زندگی رسوا می‌كرد. برای همین اشعار آنا آخماتوا در عین حال كه اشعاری عاشقانه، شخصی و برگرفته از زندگی خود او هستند، تمام فشار جامعه و سیاست سركوبگرانه آن را هم بازگو می‌كند.
او هنرمندانه از عناصر استفاده می‌كند و با توصیف و فضاسازی به بیان رخدادهای طبیعی می‌پردازد و در این میان البته از نیروی پایان‌ناپذیر درونی‌اش یاری می‌گیرد و همه اینها را در فضایی تراژیك به هم می‌آمیزد.
 
به همین دلیل هم هست كه حكومت سركوبگرانه استالین، شعر آخماتوا را در برابر خواست توده‌ها (و بهتر بگوییم حزب استالینی) قرار می‌دهد و آن را خیانتكارانه‌ می‌نامد. شاعر از دردهای زمانه می‌سراید، اما سیاستمدار می‌خواهد صدای او در خدمت سیاست‌های خودش و توجیه آنها باشد و همه اینهاست كه كار او را سخت می‌كند.
اینجا گویی صدای انسان
هرگز به گوش نمی‌رسد
اینجا گویی در زیر این آسمان
تنها من زنده مانده‌ام
زیرا نخستین انسانی بودم
كه تمنای شوكران كردم

 
آخماتوا در سال‌هایی كه بر او می‌گذرد بتدریج از اشعار فردی فراتر می‌رود و به رمانتیسم جمعی گرایش پیدا می‌كند، اما هیچ‌گاه فرمایشی نمی‌شود و قدرت خود را برای ترسیم مقتدرانه وقایع تراژیك روسیه حفظ می‌كند.
با شروع جنگ جهانی دوم، آنا شهر لنینگراد یا همان شهر سن پترزبورگ را ترك كرد و به مسكو و سپس تاشكند رفت. در خلال جنگ او مثل بسیاری از شاعران دیگر، در بیمارستان‌ها برای زخمی‌ها شعر می‌خواند. جنگ دوم جهانی یك مصیبت بزرگ بود، كشورش به سختی جنگیده بود و نزدیك 20میلیون نفر كشته شده بودند. اما با پایان جنگ امید تازه‌ای برای باز شدن فضای سیاسی شكل گرفت و آنا در این تصور بود كه مجموعه اشعارش را بزودی به چاپ برساند.
اما سركوب تمام شدنی نبود. كمیته مركزی حزب كمونیست با صدور قطعنامه‌ای آنا را زنی «فردگرا» نامید و او را به دور از خلق و وابسته به اشراف توصیف كرد و از بدترین واژه‌ها و جملات برای این كار استفاده كرد. در نتیجه او از شورای نویسندگان اخراج و پسرش برای سومین بار راهی زندان شد. آنا مجموعه «درود بر صلح» را كه شامل 15 قطعه شعر در مدح استالین است، منتشر كرد. این اشعار در یك مجله منتشر شد، اما باز هم به آزاد شدن پسرش كمكی نكرد و او تا زمان مرگ استالین در سال 1953 هم در زندان ماند و تازه 3 سال پس از آن، وقتی خروشچف مساله آشتی ملی را در كنگره بیستم حزب كمونیست مطرح كرد، «لو» از زندان آزاد شد.
از آنا آخماتوا كه دیگر هیچ چیز این حكومت را باور نداشت، سرانجام در سال 1959 اعاده حیثیت شد و بار دیگر عضو اتحادیه نویسندگان شد و به عضویت هیات رئیسه آن درآمد. پس از سال‌ها سكوت مجموعه‌ای به نام «شعرها» از او منتشر شد و سال بعد منظومه «بدون قهرمان» را پس از 21 سال منتشر كرد.
 
او خوشبختانه در سال‌های پایانی زندگی توانست به بخشی از آنچه حقش بود، دست یابد و  در حالی كه 75 سال داشت راهی ایتالیا شد تا جایزه آتنا تائورمینا را دریافت كند. اینجا بود كه اروپایی‌ها تازه فهمیدند كه آن صدای جوان هنوز زنده است و در این سال‌های سخت، جانانه در پشت دیوارهای استالین به حیات خود ادامه می‌داده است. اهدای دكترای افتخاری دانشگاه آكسفورد تلاش كوچكی از سوی اروپایی‌ها برای تقدیر از این زن بزرگ بود.
آنا آخماتوا كه یك دهه پایانی زندگی‌اش را مدام در حال بستری شدن در بیمارستان و بازگشت به خانه بود، در ماه مارس در بیمارستانی در حوالی مسكو درگذشت.
 
هنوز سال‌ها باید می‌گذشت تا سال 1989 فرا برسد و با گلاسنوست گورباچف درهای جهان به روی روسیه گشوده شود. در این سال فانتن هاوس، خانه اشرافی اجدادی همسر اول آنا كه آنها سال‌های اولیه ازدواجشان را در آن سپری كرده بودند و با وقوع انقلاب مصادره شده بود، به عنوان موزه آنا آخماتوا شروع به كار كرد و حالا دیگر خیلی‌ها می‌توانند رد پای اشعار او را از ورای دیوارهای این خانه ببینند و صدای خش خش دامن بلندش را در حال عبور از روی پلكان بشنوند.

آثار آخماتوا به فارسی

«مرثیه» (ركوییم)، «شب سفید»، «خدای شعر»، «باغ تابستان»، «نخستین اخطار»، «شعر نیمه شب»، «دیدار شبانه»، «همچون كسی كه»، «همیشه ‌تر و تازه‌ای»، «زیر حجاب تاریك» و «از فاخته پرسیدم» ازجمله اشعار اوست كه به فارسی ترجمه و در مجله‌های مختلف ادبی منتشر شده‌اند.
مرثیه‌های شمال (برگزیده شعر) به ترجمه عبدالعلی دستغیب و «خاطره‌ای در درونم است: گزیده اشعار عاشقانه» ترجمه احمد پوری از مجموعه‌های مستقل شعری از این شاعر بزرگ است.

 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonlie.ir
 
مطالب پیشنهادی:
جهان ملک خاتون، شاعری از قبیله‌ی جسارت
یادبود - شعری از الكساندر سرگییویچ پوشكین
جیمز جویس شاعر و آخرین شعرش
شعرهایی از سیلویا پلات و تد هیوز
نمونه‌ای از اشعار شاعر مدرنیست قرن بیستم اسپانیا