شعری از هرمان هسه (آلمانی)
دوستت دارم که...
چنین
دیوانهوار و نجوا کنان
شباهنگام به سوی تو آمدم
- که دوستت دارم -
و تا فراموشم نتوانی کرد
روانت را با خود بردم
با من است
روان تو
هم اکنون
برای من است
به تمامی
در خوشیها
و
ناخوشیها
و
هیچ فرشتهای
نخواهد توانست
تو را از
عشق سرکش و سوزان من
رهایی بخشد
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: vazna.com
مطالب پیشنهادی:
درختی در مسیر كارخانه چوب بری
چشمان او
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
درصفت عشق مجنون
در توفان گل سرخ