سال ها پیش که مد بود از ازدواج های ناموفق بازیگر سریال دلنوازان حرف بزنند
سال ها پیش که از  زندگی تنها خانه ی پسر نرفتن ، شعرِ خواب در چشم ترم می شکند و حفظ کردن جدول تناوبی با رمز ِ " کسی که ژرمنه قلع و سربش رو داده " را می دانستم.

سال ها پیش که نمی دانستم ...

سال ها پیش که رویم نمی شد جلوی مامانم "من ترانه پانزده سال دارم " را ببینم و نگران گران تر بودن تاکسی های خط ویژه ی فرودگاه نبودم. سال ها پیش که نمی دانستم بلیط نیم بهای روزهای سه شنبه چه مزه ایست، شیر پسته های رو به روی بانک مرکزی چه مزه ایست... سال ها پیش که از  زندگی تنها خانه ی پسر نرفتن ، شعرِ خواب در چشم ترم می شکند و حفظ کردن جدول تناوبی با رمز ِ " کسی که ژرمنه قلع و سربش رو داده " را می دانستم.

سال ها پیش که من توی مدرسه مقنعه ام را جلو می کشیدم و تو جایی ان سر دنیا به سر در دانشگاهت فحش میدادی. سال ها پیش که اسمت را نمی دانستم. بوی گردنت را نمی دانستم. نمی دانستم موقع حرف زدن از بین دندان هات صدای سوت می اید یا نه. سال ها پیش که مد بود از بستنی های چهارصدهزارتومنی برج میلاد و ازدواج ناموفق بازیگر ِ دلنوازان حرف بزنند. سال ها پیش که به پیامک های مجله روزهای زندگی و جوک های " پَ نه پَ " می خندیدیم.من از همان سالها، سال هایی با گوشی های مادون قرمز دار، اسم بلوتوث و اهنگ پیشواز های ایرانسل و " سلام بر تو ای بانوی پاک دامن " می آیم.

من از روزهایی می ایم که وقتی دست هایم بوی گریه ی پانزده شانزده سالگی می داد تورا نمی شناختم. من از سال هایی می ایم که بلیط ِ سینما پانزده هزارتومن نبود، محسن افشانی زن نداشت، من از سالهای رقصیدن با "نیناش ناش"ِ ساسی مانکن و اهنگ های نیامده ی علی یاسینی و ندانستنِ اینکه باید از کجا می امدم که اتفاقی ببینمت می آیم.

من از سال هایی می آیم که زیر پتوهای چاپ سربازِ خانه ی پدر بزرگ مارِ نوکیای یازده دو صفرم را دراز می کردم و روی صفحه ی اصلی اش تایپ می کردم " و این منم ... " .من از سال های فروغ فرخزاد خواندن یعنی خراب بودن می آیم. حالا اسمت را می دانم. حتی مخفف بودن نام خوانوادگیت روی اکانت ها را می دانم. صدات را می دانم. حالا می دانم علی یاسینی کیست. بستنی های برج میلاد واقعا چه قدر آب میخورد. حالا دست هام به جای عرق کردن زیر پتوهای چاپ سرباز توی دست های تو عرق می کند و با " لعنت به بلوتوث " گفتن ِ ساعد سهیلی گشت ارشاد گریه ام می شود. 

حالا پول هایی که قرض داده ام را راحت پس میگیرم. با دوست هام راحت بهم می زنم. با تو از خراب شدن ابروهام و ارایشگر جدید حرف میزنم و رویم می شود دستشویی های طولانی بروم. حالا می توانم توی خانه ات بخوابم و اب دهنم روی بازویت بماند. می توانم مانتوی عرقی ام را توی لباسشویی ات بیندازم.می توانم با موهای خیس روی بالشت دراز بکشم. می توانم با لکنت زبانم توی ناراحتی کنار بیایم. می توانم توی حمام خانه ات گریه کنم. از شامپویت زیاد بریزم.یقه ات را کثیف کنم. کتاب هایت را توی ایستگاه جا بگذارم و رد انگشت تفی ام روی صفحه هاش باشد. حالا می توانم زیر گل بافت ها با تو بخوابم و فراموشم بشود " این منم..."

نویسنده: الهه سادات موسوی

تهیه و تدوین: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ