دو و نیم دهه زندگی در خارج از ایران آن قدر او را عوض کرده بود که فراموش کند در ایران باید در روی دیگری لبخند بزنی و پشت سرش فحش و فضیحت بگویی! این جا در ملاء...
 
به بهانه اجرای گروه شیدا در جشنواره موسیقی فجر
شاید گذشت 3- 2 سال و اجرای 3- 2 کنسرت لازم بود تا محمدرضا لطفی کم کم در جو جامعه و موسیقی ایران قرار بگیرد.
کارهایی که او در ابتدای بازگشتش به ایران (پس از بیست و اندی سال زندگی در خاج از ایران) انجام داد، برای کسانی که سال‌ها در ایران زندگی می‌کنند و از مناسبات بین آدم‌های این مملکت باخبرند؛ آن قدر عجیب و غریب بود که سر و صدای خیلی‌ها را درآورد.
 
لطفی چند ماه پس از ورود به ایران آلبوم «خموشانه» را منتشر کرد و در بروشور آن حرف‌هایی در نقد کمانچه نوازی و کمانچه نوازان معاصر نوشت که اعتراض نوازندگان کمانچه _ و حتی سازهای دیگر _ را به همراه داشت. کیهان کلهر، سعید فرجپوری، کامکارها، جلال ذوالفنون و ... از جمله معترضین به صحبت‌های محمدرضا لطفی بودند. دو و نیم دهه زندگی در خارج از ایران آن قدر او را عوض کرده بود که فراموش کند در ایران باید در روی دیگری لبخند بزنی و پشت سرش فحش و فضیحت بگویی! این جا در ملاء همه چیز گل و بلبل است و در خفا ...!
او دارد کم کم با این جو آشنا می‌شود؛ هر چند که هنوز به طور کامل قاعده بازی را یاد نگرفته. نمونه‌اش صحبت‌هایی که ماه گذشته کرد و هنرمندان نامی ‌و سرشناس هم دوره خودش را ملزم به حضور در جشنواره فجر (به منظور بالا رفتن کیفیت و اعتبار آن) دانست؛ و نا گفته پیداست که این حرف‌ها هم بی‌پاسخ نماند! حسین علیزاده در کنفرانس خبری چیش از کنسرت اخیر خود گفت: آقای لطفی هر چه می‌گوید مانیفست دیگران نیست. ایشان بهتر است از جانب خودش صحبت کند و برای دیگران حکم صادر نکند! او البته حق هم دارد. 25 سال در این کشور نبوده و حالا می‌خواهد هر طور که شده خودش را مطرح کند! حالا یا با حرف و مصاحبه و ... یا با کنسرت.
به غیر از این حرف‌های حاشیه ای او در اولین کنسرتی که پس از بازگشت به ایران (تابستان 86، کاخ نیاوران) برگزار کرد، نظیر همین حرف‌ها را به جان خرید. اما همانطور که گفته شد، محمدرضا لطفی کم کم دارد با جو موجود در جامعه موسیقی ایران آشنا می‌شود.
او دیگر مثل کنسرت اول و دومش در لحظه تصمیم نمی‌گیرد که یکهو تار و سه تارش را کار بگذارد و کمانچه یا دف بنوازد! هر چند که هنوز بداهه آواز می‌خواند و این آواز خواندنش را کسی نمی‌تواند هضم کند.
 
لطفی اگر در تمام سال‌های حضور در خارج از ایران، در کنسرت‌هایش آواز می‌خوانده و تشویق می‌شده، هیچ گاه نباید انتظار چنین مسأله ای را در ایران داشته باشید. ایرانی‌ها سال‌هاست که «آواز» شنیده اند و با آن آشنایند؛ به همین خاطر نمی‌توانند آواز خواندن لطفی را بپذیرند؛ به ویژه وقتی او (در آلبوم «بال در بال») تصنیف «در کوچه سار شب» را خوانده که همه آن را با صدای شجریان به خاطر دارند: «در این سرای بی کسی کسی به در نمی‌زند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی‌زند» ...
محمدرضا لطفی در خلال جشنواره بیست و چهارم موسیقی فجر، در دو شب آخر بخش جنبی به روی سن تالار بزرگ کشور رفت و در هر شب برنامه متفاوتی اجرا کرد. وجه اشتراک دو اجرا پارت اول آن‌ها بود که اختصاص به تکنوازی تار لطفی به همراه تمبک محمد قوی حلم داشت. هر چند که این تکنوازی‌ها هم تنها در بداهه بودنشان شبیه هم بودند و هر کدام در دستگاه‌های مختلفی اجرا شدند.
لطفی در این بخش فقط و فقط تار نواخت و به خاطر ننواختن کمانچه و دف و ... هم را شگفت زده کرد! البته او در میان تکوازی‌هایش هر جا که لازم دید زیر آواز زد و غزل‌هایی از حافظ را زمزمه کرد. غزل‌هایی چون «گفتم غم تو دارم»، «گل بی رخ یار خوش نباشد» و ... محمد قوی حلم هم که مثل تمام این سال‌ها با تمبک‌اش لطفی را همراهی می‌کرد.
 
اما به نظر می‌رسید چیزی که بیش از تکنوازی‌ها باعث کشاندن از جمعیت 6- 5 هزار نفری (در آن دو شب) تالار کشور شده بود، اجرای برنامه‌های چاووش 6 و 8 بود. این چاووش‌ها برای اولین بار بود که پس از انقلاب در ایران به روی صحنه برده می‌شد و همین خبر طرفداران لطفی را به سالن کشیده بود.
لطفی در پارت دوم شب اول کنسرت چاووش 6 را با همراهی گروه «همنوازان شیدا» اجرا کرد. این گروه عمدتا ً تشکیل شده از شاگردان مکتب شیدا، به علاوه تعدادی نوازنده حرفه ای از جمله فرخ مظهری، حمیدرضا خبازی و ... این گروه در بین گروه‌هایی که با نام شیدا فعالیت می‌کنند (مثل بازسازی شیدا، بانوان شیدا و ...) اصلی‌ترین گروه به شمار می‌رود. محمد معتمدی هم در این اجرا، گروه را به عنوان خواننده همراهی کرد.
محمدرضا لطفی و همنوازان شیدا در این برنامه ابتدا به گروه نوازی در دستگاه ماهور پرداختند و پس از دقایقی  معتمدی با آواز «بشارت» به آن‌ها اضافه شد. این قطعه در پایان به ساز و آواز وصل شد و سپس نوبت به اجرای تصنیف «ایرانی» با شعری از جواد آذر و آهنگ پرویز مشکاتیان رسید. در ادامه بار دیگر ساز و آواز به اجرا درآمد تا در پایان، وقت اجرای تصنیف «سپیده» سر برسد که همه از اول کنسرت بی صبرانه منتظر شنیدن آن بودند: «ایران ای سرای امید / بر بامت سپیده دمید ...»
این برنامه در حالی اجرا شد که جمعی از مسئولین رده بالای وزارت ارشاد از جمله صفار هرندی (وزیر)، ایمانی خوشخو (معاون هنری وزیر)، دکتر احمدی (رئیس دفتر موسیقی) و نیز تعدادی از اهالی موسیقی (محمد سریر، مجید درخشانی، مصطفی کمال پور تراب، داریوش طلایی و...) از نزدیک شاهد آن بودند. اگر چه پیش از این انتقادات زیادی از اجرای این چاووش شده بود و کسی گمان نمی‌کرد که اجرای این برنامه بدون حضور امثال شجریان، مشکاتیان و ... کار آبرومندی از آب در بیاید، اما بر خلاف تصورات لطفی و همنوازانش توانستند به خوبی از پس اجرایی این کار برآیند و تقریبا ً همه (چه مردم و چه کارشناسان) از دیدن این برنامه راضی بودند و اجرای آن را قابل قبول می‌دانستند.
 
شب دیگر اجرای شیدا هم اگرچه به خوبی اجرای شب اول نبود _ و این تا حدودی طبیعی بود _ اما مورد انتقاد چندانی قرار نگرفت. در این شب لطفی به همراه گروه «بانوان شیدا» (متشکل از شاگردان دخترش) برنامه چاووش 6 (کاروان) را اجرا کرد. در این گروه (به غیر از لطفی) دو مرد دیگر حضور داشتند: یکی علیرضا شاه محمدی به عنوان خواننده و دیگری هوشمند رنجبر عبادی (از اعضای گروه همنوازان شیدا ) که به عنوان نوازنده مهمان گروه بانوان را همراهی می‌کرد.
در این شب ابتدا آواز شوشتری «بانگ نی» و سپس تصنیف معروف «کاروان شهید» با شعر هوشنگ انتهاج و آهنگ محمدرضا لطفی به اجزا درآمد: «باز بوی یوسفم دامن گرفت/ پیر ما را بوی پیراهن گرفت/ ای دریغا نازک آرای تنش/ بوی خون می‌آید از پیراهنش/ ای برادرها خبر چون می‌برید/ این سفر آن گرگ یوسف را درید/ یوسف من پس چه شد پیراهنت/ بر چه خاکی ریخت خون روشنت/ بر زمین سرد خون گرم تو/ ریخت آن گرگ و نبودش شرم تو ...»
 
گروه دختران لطفی به اندازه «همنوازان شیدا» حرفه ای نبودند. مثلا ً این که نیمی ‌از آن‌ها نمی‌توانستند به تنهایی سازشان را کوک کنند و هر کدام تک تک سیم‌ها را به صدا در می‌آورند و محمدرضا لطفی از دور به اشاره انگشتش می‌گفت که کوک سیم را بالا ببرند یا پایین! اما با همه این احوال اجرای «بانوان شیدا» نقص چندانی نداشت و نمره قبولی گرفت، اما آواز این دو شب یک تفاوت کوچک داشت. آن هم این که در شب اول محمد معتمدی کاملا ً در چارچوب آواز شجریان (خواننده اصلی «سپیده» و چاووش 6) حرکت کرد. اما علیرضا شاه محمدی در شب دوم _ اگر چه با جنس صدای ناظری می‌خواند _ اما در قسمت‌های متعددی سعی کرد از او فاصله بگیرد و برداشت خودش را ارائه دهد: نه دقیقا ً همان چیزی که ناظری در چاووش 8 خوانده است.
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: ماهنامه نسیم هراز/ شماره 37
بازنشر اختصاصی سیمرغ
  
مطالب پیشنهادی:
محسن چاووشی: کاش لازم نشود دوباره چیزی بخوانم!
گفتگو با سراج؛ خواننده‌ای که خاطره‌ها از او داریم
سخنرانی محمدرضا شجریان در جشن موسیقی
حاشیه‌هایی بر موسیقی حسین علیزاده
آواز ‌ایرانی ‌از ‌سینه برمی‌خیزد