در ميان انواع تئاتر كه به شكل و شيوه ها و در ژانرهاي مختلف اجرا مي شود ، شايد نوع تئاتر مدرن بيشتر در نمايشنامه نويسي و كارگرداني تئاتر معاصر كشور ما طرفدار داشته باشد .
  گرايش به اين نوع تئاتر از آنجا سرچشمه مي گيرد كه پديد آورندگان تئاتر ( نمايشنامه نويس و كارگردان ) كوشش مي كنند تا تئاتر خود را با زبان متفاوت و ساختار تازه اي كه با زمان معاصر سنخيت داشته باشد ، عرضه كنند . از اين رو عنصر تفكر و انديشمندي در ساختار آثار آنان نقش مهم و به سزايي دارد. چنين هنرمندان تئاتر ديگر بر آن نيستند بر اساس سنت هاي قديمي و روش هاي كلاسيك دست به تجربه هاي صحنه اي براي تئاتر امروز بزنند.بلكه آنان در پي آنند با شكل و شيوه و قالب جديدي اثر صحنه اي خود را به تماشاگر امروز عرضه كنند. اثري كه هم حرف تازه اي از ميان صدها يا هزاران تم و پيرنگ نمايشي داشته باشد و هم در ساختار و قالب جديد پيشنهاد نويني را براي اجرا مطرح كند . اما براي ورود به اين بحث لازم است ابتدا توضيحي از نمايشنامه مدرن ارائه بدهيم و سپس به بررسي اين مساله در آثار نمايشنامه نويسان و كارگردان تئاتر معاصر بنشينيم .

كنت پيكر نيك در كتاب شناخت نمايشنامه مدرن در اين باره مي نويسد : «تمامي نمايشنامه هاي مدرن به طريقي موقعيت و شرايط سخت و ناخوشايند زندگي انسان را در دوران علم و صنعت مورد توجه قرار داده اند . همچنين نمايشنامه هاي مدرن از جهاتي منعكس كننده تغييرات قابل توجه در طرح وتكنولوژي تئاتر است كه از اواخر قرن 19 شروع شده و تا به امروز ادامه دارد . ديگر آنكه فرم نمايشنامه مدرن در مقايسه با نمايشنامه هاي شكسپير متفاوت است كه هم شامل نمايشنامه هاي بلند و هم شامل نمايشنامه هاي كوتاه است … » در فرهنگ اصطلاحات تئاتر درباره تئاتر مدرن نوشته شده است : « نمايش يا درام نو ، درام معاصر، درام اروپايي و امريكايي كه با نمايشنامه هاي هنريك ايبس (1828-1906 ) آغاز مي شود . نمايش درام نو در برابر درام كلاسيك يونان و روم باستان و در مقابل نمايش نو اينگونه معني شده است . نمايشي كه به درام نو تعلق دارد.» البته بايد به اين نكته نيز توجه داشت از آنجا كه سابقه اجراي تئاتر و نمايشنامه نويسي در ايران سابقه اي طولاني نيست و در حدود صدوپنجاه سال از ورود تئاتر و نمايشنامه به ايران مي گذرد ، بنابراين نمي توان ادعا كرد با چنين سابقه اي نمايشنامه هاي ايراني نمايشنامه هايي مدرن نيستند و در مقايسه با تئاتر غرب اين سابقه سابقه چندان طولاني اي نيست . با آنكه بسياري از نمايشنامه نويسان ما هنوز به شيوه تئاتر كلاسيك مي نويسند و كارگردانان زيادي به شكل تئاتر معاصر كه دلبسته تئاتر مدرن هستند ، بيشتر از چنين پديد آورندگان تئاتري است . از اولين نمايشنامه نويس ايراني – يعني ميرزا فتحعلي آخوند زاده – تا نمايشنامه نويسان همدوره او همچون ميرزا آقا تبريزي ، ميرزا احمد خان كمال الوزار، محمودي و مويد الممالك فكري ارشاد و بقيه ديگر همچون رضا كمال شهرزاد ، زبيع بهروز ، علي نصيريان و در ادامه اسماعيل خلج ، بيژن مفيد ، سيد علي نصر ، بهمن فرسي و… اغلب ديگر نمايشنامه نويسان اين نسل به شيوه ساختار كلاسيك سعي مي كردند اثر خود را بنويسند . در مقابل در همين زمان كساني هم بودند كه بر اساس شناخت خود از تئاتر معاصر غرب و تئاتر ايراني دست به نوشتن نمايشنامه هايي با شكل و ساختاري جديد و حرف هاي امروزي تر و جهاني تر اپراني تر زدند. از اين ميان مي توان به بهرام بيضايي ، غلامحسين ساعدي ، اكبر رادي ، عباس نعلبنديان ، محمود استاد محمد و بيژن مفيد و عباس جوانمرد اشاره كرد.د رمقابل اينان هنرمندان ديگر صحنه كه دست به تجربه كارگرداني زدند ، نمايشنامه مدرن اروپايي يا امريكايي را ترجمه كردند و به صحنه آوردند و كوشيدند آثار مدرن غرب را به علاقه مندان و هنرمندان ايراني معرفي كنند . از اين ميان مي توان به حميد سمندريان ، پري صابري ، ركن الدين خسروي و مهين اسكويي اشاره كرد . در سال هاي پس از انقلاب و جنگ عده ديگري از نمايشنامه نويسان و كارگردانان تئاتر كم كم وارد عرصه تئاتر شدند و از همان آغاز سعي كردند تا تئاتر مدرن كار كنند. كساني كه يا تحصيل كرده غرب بودند يا بر اساس استعدادها و علايق شخصي و داشتن جوهره تئاتري وارد اين عرصه شدند يا فارغ التحصيلان تئاتر از دانشكده هاي هنري داخل كشور بودند و در طي اين چند سال توانايي ها و استعدادهاي تئاتري خود را بر صحنه تئاتر به محك گذاشتند وتجربيات خودرا يكي پس از ديگري عرضه كردند. از اين ميان مي توان به دكتر قطب الدين صادقي ، حسين عاطفي ، محمد چرمشير ، محمد رحمانيان ، فرهاد آئيش ، چيستا يثربي ، نادر برهاني مرند ، حميرا مجد ، محمد يعقوبي ، حسين كياني و… اشاره كرد . با اين حال تعدادي از همين نمايشنامه نويسان و كارگر دانان فقط دل به نمايش يا نمايشنامه هاي مدرن نسپردند بلكه عرصه هاي ديگر تئاتري را نيز به تجربه نشستند و تئاتري غير مدرن هم كار كردند.

لازم به توضيح مي دانم كه قطعا براي بررسي و شناخت آثار نمايشنامه نويسان كارگردانان تئاتر مدرن معاصر ( پس از انقلاب و جنگ ) نياز به وقتي بسيار وسيع و جايي بيش از اين است و نيز براي آنكه اين نوشتار بيش از حد طولاني نشود ، تنها به آثار مدرن يك نمايشنامه نويس و كارگر دان تئاتر اشاره مي كنم . فرهاد آئيش نمايشنامه نويس و كارگرداني كه بازي هم مي كند ، يكي از چهره هاي مطرح اخير است كه پس از بازگشت ازآمريكا و تحصيل و تجربه در عكاسي و تئاتر ، آثاري را به روي صحنه آورد كه همگي بر اساس شناخت و توانايي هاي او از تئاتر مدرن بوده است . آئيش در نمايش چمدان كه در سال 70 در سالن چهارسو ي تئاتر شهر به روي صحنه آورد نوعي از تئاتر مدرن را به اجرا در آورد كه با آثار بزرگ جهاني پهلو مي زند . نمايش چمدان با استفاده از زبان طنز – كه به صورت كمرنگ بود- دنياي آدمهاي سرگشته را عيان كرد و در نمايش هاي هفت شب با مهماني ناخوانده كه در سال 72 در سالن اصلي تئاتر شهر اجرا شد در واقع تقابل ميان سنت و مدرنيته را مطرح كرد و توانست با دو شخصيت پيرمرد و مرد جوان دنيا ي آدمهاي تنها را به نمايش بگذارد . تا اينجا با اين دو نمايش كاملا در مي يابيم زبان نمايشي او متاثر از زبان اوژن يونسكو است كه گاه به طنز پهلو مي زند و گاه به پوچ انگاري . در هفت شب مهماني ناخواه مساله پدر كشي در نمايشنامه اي مدرن در گفت و گو با دو نسل ( نسل سنتي و نسل امروزي ) مطرح مي شود.

آئيش پس از چند سال ديگر زماني كه كاملا تصميم به بازگشت از آمريكا مي گيرد تا در ايران نمايش هايش را كار كند ، نمايش «تقصير» و«32 دقيقه از ماجرا »را به صحنه مي آورد. در اين دو نمايش همراه او تصويري از دو زن و شوهر دنياي امروزي را نشان مي دهد كه مي تواند متعلق به همه نقاط دنيا باشد. در اين اثر او نيز باز هم به كمك زبان طنز يك زندگي متلاشي شده را در 32 دقيقه از زندگي نشان مي دهد. آئيش اين در اين دو اثر بر آن است وحدت فرم و محتوا را نشان دهد كه البته به خوبي هم موفق مي شود.

او پس از آشنازدايي صحنه ، تصويري را نشان مي دهد كه مرد يك پايش بر روي صندلي و پاي ديگرش بر روي شانه زدن است . با اين تصوير تماشاگر در مي يابد كه تعادل زن و به خصوص مرد با حركت هاي پي در پي زن به هم مي خورد و وضعيت نا به ساماني را مي بيند. مساله اي كه در نمايش « تق صير» مطرح مي شود حضور زبان و ديالوگها و معاني و مفاهيم آنها با شكل بصري و اجرايي اثراست كه كاملا با يكديگر رابطه اي مستقيم دارند و در هم تنيده شده اند طوري كه اگر هر يك از آنها به درستي بيان و اجرا نشوند، كل ساختار نمايش به هم مي ريزد و از منظور خالق اثر دور مي شود.

نمايش زن در خانه كوتاه ترين نمايش آئيش به لحاظ زماني است . كل نمايش با چند كلام زن كه اسامي وسايل خانه است در يك دقيقه و سي و دو ثانيه اتفاق مي افتد. تماشاگر پس از ديدن اين اثر سنگيني بار زندگي بر روي دوش زن و نيز چرخش و تكرار زندگي او را به خوبي متوجه مي شود و حس مي كند. نشان دادن چنين تصويري البته دقيقا با آكسسواري كه فقط بر روي زن آويزان است ( بسياري از وسايل زندگي از جمله جارو ، آفتابه ، روزنامه ، كاسه بشقاب و … ) امكان پذير مي شود .

نمايش يك رابطه ساده كه در زمان حدود هشت دقيقه اتفاق مي افتد، از آثار ديگر اين نمايشنامه نويس و كارگردان تئاتر مدرن است . شايد بتوان اين نمايش و نمايش هاي اينچنين را جزو نمايش هاي ميني ماسيستي به حساب آورد كه در دوران مدرنيته پا به عرضه ظهور نداشتند. در اين اثر نيز تماشاگر قصه زن و شوهري را در قالب نمايش در نمايش كه به كمك يك ضبط صوت و بازيگر نقش مرد امكان اجرا پيدا مي كند ، مي بيند. مرد كه نقش بازيگري را دارد ، به كمك ضبط صوت و عقب بردن كات صدا سلي در حفظ كردن ديالوگ هايش دارد كه هر لحظه با طنزي جذاب همراه است . در واقع از يك موقعيت ساده به موقعيت طنز آميز ديگري مي رسيم كه همان گفت و گو و كشمكش زن و شوهر قصه نمايشنامه دوم اين نمايشنامه است و در دل اثر تنيده شده است.

دو نمايش كمدي شام اول و شام آخر از ديگر نمايش هاي فرهاد آئيش است كه در سال 80 به روي صحنه رفت . شام اول آدابته شده آوازه خوان طاس نوشته اوژن يونسكو است . شام آخر زوج هاي متعددي از خانواده هاي ايراني را نشان مي دهد كه با تكرار كلام و گفت و گو و حركات به اوج طنز و خنده مي رسد. در اين دو اثر او روابط پوچ و عبث آدمها را به خوبي تصوير مي كند كه چگونه از حقيقت زندگي دور شده اند و چنگال مرگ كه در دو قدمي آنهاست را جدي نمي گيرند . در اين اثر زندگي در مقابل مرگ يا مرگ در مقابل زندگي قرار دارد و آدمهاي امروزي به حدي از هر دو غافل هستند كه تنها به دنياي واهي اطراف خود بسنده مي كنند . در اين دو اثر آئيش اگرچه از دستاوردها و سبك ابزورد بهره مي گيرد اما به دليل ساختار روابط ايراني آدمها و نيز استفاده از كلام و زبان فارسي و نوع روايت از تئاتر ابزورد فاصله مي گيرد . زيرا هرگز رويكرد پوچ گرايانه فلسفي كه در زمان پس از جنگ جهاني دوم در اروپا به وجود آمد ، ديده نمي شود . با اين حال بايد يادآور شد آئيش در اين دو اثر اغلب انواع طنز را يك مرتبه نشان مي دهد : از طنز كلامي تا طنز موقعيت و … .

آئيش در نمايشنامه هاي ديگرش نيز بر اساس شناخت خود از تئاتر مدرن گام برمي دارد و هرگز درپي آن نيست كه اثري با بن مايه هاي تئاتر ايراني بنويسد. نمايشنامه هاي نقش زن ، سيمرغ ، تئاتر تئاتر از ديگر نمايشنامه هاي اوست كه در شكلي كاملا مدرن نوشته مي شود . او در نوشته هاي خود متاثر از بكت ، يونسكو و پينتر است كه همگي جزومدرن نويسان دوره معاصر محسوب مي شوند.