نستعلیق
كتیبه‌هایی كه سر در مساجد و معماری سنتی كشورمان به چشم می‌خورند همه نقاشیخط هستند. زیرا در واقع از ابزاری غیر از قلم نی استفاده كرده‌اند. به عنوان مثال لعابكاری شده‌اند یا....

با استاد جواد بختیاری هنرمند برجسته خوشنویس و نقاشیخط

 نسل قدیم خوشنویسان معتقد بودند كه هنرمندان این رشته در كهنسالی به درجه استادی در زمینه این هنر می‌رسند و خوشنویس باید سال‌های سال قلم بزند تا سرآمد روزگار خود شود، اما در این میان هنرمندانی نیز هستند كه در عین میانسالی به درجه ممتازی از درك و شعور هنری رسیده‌اند كه نام استاد زیبنده آنان می‌شود.

استاد جواد بختیاری، خوشنویس برجسته كشورمان نیز از این دسته هنرمندان است. هنرمندی كه ترجیح می‌دهد بیشتر كار كند و كمتر حرف بزند. برگزاری نمایشگاه‌های متعدد هنری در 5 قاره جهان از وی چهره‌ای جهانی ساخته است كه نامش علاوه بر خوشنویسی تجربی با نظریات آكادمیك در زمینه هنر نیز پیوند خورده است. او تحصیلات دانشگاهی را در دانشگاه شیراز در رشته الكترونیك آغاز كرد، اما تمایلش به هنر بیش از رشته‌های فنی بود به‌ همین دلیل پس از پایان تحصیلات خود در رشته الكترونیك در سال 1357 وارد دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد و در رشته نقاشی و هنرهای تجسمی به تحصیل پرداخت. او دارای رتبه استادی خط نستعلیق است و دارای نشان درجه 1 هنر در زمینه نقاشی و خط. در محافل دانشگاهی از وی به عنوان یابنده و مبین نسبت‌های طلایی در خط نستعلیق یاد می‌كنند. دارای دكترای تاریخ هنر و برگزیده جشنواره جهانی خوشنویسی تهران در سال 1376 است. او تاكنون 14 جلد كتاب در زمینه آثار خوشنویسی و نقاشیخط به چاپ رسانده است كه كتاب‌های مشهور بنمای رخ، زندگی زیباست، سخن عشق و شور هستی از آن جمله‌اند.
شنبه گذشته نمایشگاهی از بزرگان نقاشیخط ایران در موزه هنرهای معاصر تهران گشایش یافت كه در میان آثار هنرمندان بزرگ خوشنویس كشورمان 5 اثر از این استاد به نمایش عموم در آمد. گفت‌وگوی زیر در حاشیه این نمایشگاه و درباره جایگاه هنر خوشنویسی نقاشیخط كشورمان صورت گرفته است.

هنوز در میان بسیاری از هنرشناسان جهان خاستگاه هنر نقاشیخط مورد تردید است. بسیاری ایران را خاستگاه این هنر می‌دانند و بسیاری با این موضوع به طور كلی مخالفند. نظر شما در این باره چیست؟
در ابتدا باید بگویم كه من به صورت كلی با تركیب كلمه نقاشیخط مشكل دارم و موافق این تركیب نیستم. به نظرم این تركیب غلط مصطلحی شده است كه باعث شده است سال‌ها معنای واقعی این هنر را مبهم جلوه دهد. زیرا معتقدم در تمام سال‌هایی كه این هنر ایجاد شده است و این 2 واژه در كنار هم به كار رفته است این 2 واژه نتوانسته به صورت كلی بیان‌كننده تمامی ویژگی‌های این هنر باشد، اما در هر صورت این تركیب اكنون رایج شده است و شاید ما چون كلمه جایگزینی برای این هنر نداریم اكنون از این كلمه تركیب به صورت ناگزیر استفاده می‌كنیم.
اما در مورد سوال شما باید بگویم كه تاریخی حدود 1500 سال برای این كار در ایران سراغ دارم. در كشورهای دیگر هم كارهایی نزدیك به این كار انجام شده است كه خوشنویسی را رنگی نویسی كردند یا با ابزار‌های مختلف كار كردند. اصولا هر جا كار خوشنویسی از شیوه اجرای سنتی كه در واقع استفاده از قلم نی و كاغذ است خارج شد نقاشیخط شكل گرفت. از همان سال‌ها شكل دیگری از خوشنویسی مطرح‌شده كه می‌توانیم از آن به عنوان نقاشیخط یاد كنیم. بنابراین نقاشیخط یك مفهوم جدا از خوشنویسی نیست و یك عملكرد خارج از خوشنویسی نیست و فقط در این شاخه از خوشنویسی ابزار عوض شده است. ابزار سنتی كه از قدیم ایام بوده و روی پوست و كاغذ می‌نوشتند به یكباره تغییر كاركرد دادند و در اماكن دیگر از آنها استفاده شد. بنابراین به طور خلاصه نقاشیخط از زمانی آغاز شد كه ما از عناصر غیرسنتی مثل قلم نی، كاغذ و مركب در خلق یك اثر خوشنویسی استفاده كردیم. برای توضیح این مطلب باید بگویم كه مثلا كتیبه‌هایی كه سر در مساجد و معماری سنتی كشورمان به چشم می‌خورند همه نقاشیخط هستند. زیرا در واقع از ابزاری غیر از قلم نی استفاده كرده‌اند. به عنوان مثال لعابكاری شده‌اند یا آن كه خوشنویسان در زمانی دیگر سنگ‌ تراشی كرده‌اند. حتی زمانی با پارچه نوشته شده و پارچه را بریده‌اند در واقع ما در این كاركرد از خط وارد وادی عملكرد خوشنویسانه از خوشنویسی هستیم كه در قالب نقاشیخط به شكل امروزی‌اش جلوه كرده است.

من منظور شما را درست فهمیده‌ام. یعنی آن كه كاربردی‌تر شدن هنر خوشنویسی مصادف است با ایجاد زمینه شكل‌گیری هنری به نام نقاشیخط؟ دقیقا منظورم این است كه بخواهیم بگوییم كه خوشنویسی با حركت به سمت نقاشیخط دچار دگردیسی‌شده، این مفهوم درست است یا خیر؟
نه. به نظرم درست نیست زیرا كاربردی شدن مفهوم دیگری دارد كه در نقاشیخط به آن نمی‌رسیم. در واقع این نوع نگاه عملكرد‌های گرافیكی خوشنویسی را توجیه می‌كند كه در نقاشیخط وجود ندارد. مثلا برای مطبوعات لوگو می‌نویسیم یا جنبه خدمات خوشنویسی را در عرصه‌های كاربردی مهیا می‌كنیم كه در مورد تمامی خط‌های دنیا كاركرد دارد، اما نقاشیخط یا به طور كلی خوشنویسی یك مفهوم تمام عیار از آفرینش هنری قوم ایرانی است. در اینجا باید بگویم كه به نظرم هنوز ارزش‌های خوشنویسی و هنرهای وابسته به خوشنویسی هنوز آن‌طور كه باید و شاید شناخته نشده است زیرا یكی از عمیق‌ترین فرآیند‌های ذوق ایرانی، خوشنویسی و حاشیه‌های خوشنویسانه آن است. بنابر این مفهوم كاربردی برای آن كم است.

برخی از هنرشناسان معتقدند نقاشیخط به وجود آمد تا به نوعی از زوال خوشنویس به صورت سنتی جلوگیری كند. این عقیده حتی در بین بسیاری از هنرمندان خوشنویس نیز رایج شده است. با این امر موافقید؟
كلا این موضوع را باور ندارم. من در جاهای مختلف چه در تلویزیون و چه رسانه‌های دیگر بارها در این مورد گفته‌ام كه در دهه 40 كه مرحوم ضیاپور و دوستانشان كه به هرحال یك شكل نمایشگاهی به هنر نقاشی و به طور كلی هنرهای تجسمی دادند و فعالیت را آغاز كردند، اصلا به این مسائل حتی فكر هم نمی‌كردند. در آن زمان خوشنویسی به صورت غیرسنتی به دیوار گالری‌ها آویزان شد، اما نه برای نجات خوشنویسی بلكه به عقیده آدم‌های هنرمند آن زمان، آن هم جلوه‌ای از كار هنری بود. بنابر این اگر این مفهوم را بپذیریم خود نقاشیخط را زیر سوال برده‌ایم. بنابر این این امر بابی شده است كه حتی برخی از دوستان خوشنویس هم این موضوع را مطرح كنند. به عنوان مثال در دهه 40 گالری آپادانا در تهران افتتاح شد و كارهای نقاشی قهوه‌خانه‌ای و سقاخانه را به نمایش گذاشت نه به قصد نجات چیزی بلكه جلوه‌ای دیگر از كار بود كه نیاز بود كه آثار هنری از خانه‌های اشراف و طبقه حاكمیت بیرون بیاید و در میان مردم جای بگیرد و مردم عامی، عادی یا حداقل علاقه‌مندان نیز بتوانند با مفهوم هنر روز آشنا شوند. در واقع در آن زمان بحث گالری باب شد كه كارهای هنری روی دیوار بروند حال از هر جنس كه می‌خواهند باشند. بنابر این خوشنویسی در حال احتضار نبود وگرنه الان خوشنویسی ما در اوج نمایش و قابلیت‌های خودش نبود. آن هم نه به خاطر كاری كه دوستان كردند و كار را روی دیوار بردند بلكه به خاطر ظرفیت خود هنر. من خودم نقاش هستم و و در خارج از ایران بیشتر مرا به عنوان یك نقاش می‌شناسند، اما اكنون وقتی به عنوان یك خوشنویس به این موضوع نگاه می‌كنم می‌بینم كه دفاع بد از هنر نیز به مفهوم هنر ضربه زده است كه این موضوع از همان دست است. بنابر این در دهه 40 به سمت ارائه امروزین هنر تجسمی پیش رفت و همه هنرها در كنار هم رشد و تعالی پیدا كردند.

در نقاشیخط كدام هنر بر دیگری ارجحیت دارد، نقاشی یا خوشنویسی و در واقع مبنای اصلی كار بر كدام هنر است؟
ما 3 تقسیم‌بندی اصلی در این زمینه داریم. آثاری هست كه در واقع شكل زیبایی‌شناسی خوشنویسی در آن كاملا ادا شده است. این آثار با استفاده از ابزارهای غیركلاسیك مثل قلم نی، ورق طلا، رنگ روغن و اكلیریك خلق‌شده و تركیب‌بندی‌های رنگی در آنها به كار رفته است. در این آثار خوشنویس تلاش كرده تمامی قواعد خوشنویسی كلاسیك را رعایت كند و به طور كلی می‌توان گفت كه در این سری آثار رنگ و تركیب‌بندی در خدمت خوشنویسی قرار گرفته است. تیپ دیگری از آثار وجود دارند كه در واقع جلوه‌های دوری از خط و خطاطی در آنها به كار رفته و تاكید بر زیبایی‌شناسی خوشنویسی كلاسیك در آن وجود ندارد و تنها اشاراتی از خوشنویسی را دارند. در این سری كارها در واقع تركیب‌بندی و رنگ سوار بر مفهوم خوشنویسی است. تیپ دیگری از كار‌ها وجود دارند كه خودم نیز علاقه به این سبك از كار دارم كه از تلفیق نقاشی سنتی با قلم نی خلق می‌شوند. این 3 روش همیشه برای خلق یك اثر نقاشیخط به كار رفته است و ما نمی‌توانیم بگوییم كه در این آثار نقاشی بر خط غلبه داشته است یا خط بر نقاشی. هر كدام از هنرمندان بنا بر سلیقه خودشان در این زمینه عمل كرده‌اند. به عنوان مثال استاد احصایی یا مرحوم پیلارام تركیب‌بندی و رنگ و كمپوزیسیون را به كار می‌برند ولی خیلی از هنرمندان دیگر خیر.

اكنون رویكرد جهانی به هنر خوشنویسی و بخصوص نقاشیخط چگونه است؟ در حراجی‌های معتبر همیشه می‌بینیم كه وقتی قرار است كاری از هنرمندان ایرانی در آنجا فروخته شود حتما یكی از آن كارهای نقاشیخط است. این موضوع را چگونه می‌بینید.
ببینید وقتی هنر ایران به هر شكل و سیاقی در دنیا عرضه می‌شود این امر نكته مثبتی است كه باید به آن امیدوار بود و به دید مثبت به آن نگریست زیرا در هر صورت افتخاری برای جامعه ما است. به هر صورت جای تبریك برای هنرمندانی دارد كه آثارشان توانسته در گالری‌های معتبر به نمایش در آید. همین!

نه منظورم این است كه در برخی از این حراجی‌ها، آثاری به نام نقاشیخط به فروش می‌روند كه از شاخص‌هایی كه شما از آن یاد كردید به دور هستند و تنها هنرمندانشان به دنبال استفاده از این مفهوم برای فروش آثار خودشان است؛ هنرمندانی كه می‌خواهند از حضور كلمه و حرف به طور ضعیف استفاده كنند تا آثارشان به هر نحو به نام نقاشیخط فروخته شوند. این موضوع را قبول دارید.
ببینید بازهم می‌گویم كه هنر ایران به هر حربه‌ای كه فروخته شود باید به فال نیك گرفته شود. حالا افرادی هستند كه واسطه این ماجرا هستند و سلیقه‌هایشان به نوعی است كه ما دوست نداریم ولی بازار آن‌گونه می‌طلبد و ما نمی‌توانیم به آنان خرده بگیریم. ما در دراز مدت با نقد، بررسی، توصیه و ارائه كارهای مطلوب‌تر می‌توانیم این مشكل را حل كنیم، اما نمی‌توانیم برای كارهایی كه در بازارهای جهانی این‌گونه فروش می‌رود نسخه بپیچیم. ببینید در جامعه ما مفهوم اقتصادی هنر به خوبی در میان مردم جا نیفتاده است و شاید بهتر است بگوییم كه به نوعی اصلا وجود ندارد بنابر این هر اتفاقی كه در این زمینه می‌افتد را باید با دید مثبت نگریست و كم و كاستی‌ها را نادیده گرفت تا آثار به هر گونه به فروش برود و امیدوار بود كه كسانی كه طالب آثار ایرانی هستند در آینده بتوانند آثار بهتری را خریداری كنند تا هنر ایرانی آن‌گونه كه باید باشد ارائه شود.
به نظرم نقاشیخط اكنون در ابتدای راه است. درست است كه نزدیك به 1500 سال قدمت دارد، اما به شكل ارائه امروزی‌اش بسیار جوان و نوپاست. موزه‌ها معتبر دنیا هنوز آثار این هنر را به خوبی دنبال نمی‌كنند. هنوز نقاشیخط ایران به یك تعادل نسبی ماهیت خودش نرسیده است. هرچند كارهای درخشان داریم كه با نقطه درخشانش فاصله زیادی داریم، بخصوص این‌كه این كار خیلی ظرفیت برای هنرمندان ایرانی دارد.

البته در حراجی‌های معتبر آثار هنری در جهان، تمایز آشكاری میان نقاشیخط از نوع ایرانی و البته آثار هنرمندان عرب به چشم می‌خورد. شما كه كشورهای مختلف را تجربه كرده‌اید، فكر می‌كنید چیزی كه در ایران به عنوان نقاشیخط شناخته می‌شود، با آن چیزی كه در كشورهای عربی و حتی تركیه از آن به عنوان نقاشیخط یاد می‌شود چه تفاوت‌ها و چه شباهت‌هایی دارد؟
من در آمریكا زندگی می‌كنم و در آنجا كارهای مختلفی در عرصه‌های مختلف هنری و در زمینه نقاشیخط ارائه می‌شود. مثلا چینی‌ها كارهای بسیاری را در زمینه نقاشیخط به شیوه خودشان ارائه می‌كنند كه قابل توجه است. ولی در بازار عام و گالری‌های معتبر آنجا هنوز این هنر به معنای آن چیزی كه ما از آن به عنوان نقاشیخط یاد می‌كنیم جا نیفتاده است و حتی می‌توان گفت كه این هنر را نمی‌شناسند. جالب است بدانید كه در آنجا از نقاشیخط به عنوان هنر مذهبی یاد می‌كنند زیرا معتقدند وقتی كلمه وارد یك اثر هنری می‌شود اثر مذهبی می‌شود. این امر به خاطر این است كه مخاطب جهانی با ساختار نقاشیخط شرقی آشنایی ندارد و با كوچك‌ترین حركت هنری در این مسیر نگاهش به سمت تماشای یك اثر مذهبی می‌چرخد. حتی اگر شعری از خیام روی بوم، خوشنویسی شده باشد باز هم او می‌گوید كه این اثر مذهبی است، ولی به طور كلی هنوز این هنر در جامعه اروپایی و آمریكایی شناخته شده نیست. اگر بازاری هم در این زمینه وجود دارد عمدتا در اختیار كشورهای حوزه خلیج فارس است كه من خودم سال‌ها در آنجا ساكن بودم و می‌دیدم كه مردم این كشورها چقدر به نقاشیخط علاقه دارند. البته اكنون خریداران و دلالانی در اروپا و انگلیس پیدا شده است كه آنان نیز چند وقتی است علاقه‌مند به این هنر شده‌اند ولی این امر خیلی محدود و انگشت‌شمار است كه برای رونق یك بازار هنری بسیار كم به شمار می‌رود.

البته منظور من از طرح این سوال آن بود كه نقاشیخط از نظر مبنا، پایه و ساختار در این كشورهایی كه شما از آن یاد كردید آیا با هم تفاوت‌هایی دارند یا خیر. در واقع نگاه هنرمند به مفهوم نقاشیخط در این كشورها چگونه است. مثلا به نظر من برخورد هنرمند خوشنویس در كشورهای عربی و نگاهش نسبت به خوشنویسی خیلی زمخت‌تر از نگاهی است كه هنرمند ایرانی با آن كرشمه‌های خوشنویسی خلق می‌كند. این موضوع را قبول دارید؟
بله دقیقا همین‌طور است كه شما می‌گویید. باید بگویم كه در این میان تفاوت بسیار زیادی میان آثار هنرمندان ایرانی و كشورهای دیگر وجود دارد. باید بدون اغراق بگویم كه هنرمندان كشورمان در زمینه نقاشیخط از هنرمندان دیگر كشور‌های دنیا با ذوق‌تر هستند. این یك واقعیت است. دوستانی كه در این كار فعال هستند این موضوع را بهتر درك می‌كنند. شما تاثیر كارهای هنرمندان بزرگ ایرانی در دهه‌های 40 و 50 شمسی را به خوبی در روند جهانی هنر نقاشیخط می‌توانید ببینید. به طور كلی سطح كارهای هنرمندان ایرانی خیلی بالاتر از هنرمندان كشورهای حوزه خلیج فارس است. بارها وقتی در تركیه بودم و مقایسه‌ای در این زمینه داشتم به خوبی فاصله‌ای زیاد میان هنرمندان ایرانی و ترك دیدم، اما این فاصله باعث نمی‌شود كه ما فكر كنیم خیلی در این زمینه جلو هستیم. ما هنوز در این هنر در ابتدای راه هستیم كه به نظرم راه پر رونقی را پیش رو داریم.
تقویت نگاه زیباشناسانه به نقش و استفاده از رنگ، تكنیك‌های مختلف، درك درستی از خوشنویسی به همراه درك درستی از احساس شاعرانه خوشنویسی، تركیب طرح و نقش، همه و همه از جمله موادی است كه می‌تواند باعث شود تا این هنر جهانی شود. البته اكنون با موج عظیمی كه در زمینه خوشنویسی آغاز شده، سیل هنرمندان تحصیلكرده هنری كه وارد این رشته شده‌اند و حتی خوشنویسانی كه به رنگ علاقه‌مند شده‌اند می‌توان به آینده‌ای امیدوار بود كه به شكوفایی این هنر خواهد انجامید.

در مورد اقتصاد هنر صحبت كردید. وضعیت فروش آثار هنری بخصوص خوشنویسی را در ایران چگونه می‌بینید. شما به هر حال هنرمندی هستید كه به هر حال بازار هنر خارج از ایران را نیز تجربه كرده‌اید، اگر در این زمینه بخواهیم مقایسه‌ای داشته باشیم به چه نتیجه‌ای می‌رسیم.
اجازه بدهید كه مقایسه نكنم. (با خنده) من فقط یك مثال می‌زنم و از این مثالم فقط دنبال القای یك مفهوم هستم. به عنوان مثال در كشوری مانند آمریكا كتاب‌های هنری با چاپ اولیه و تست 100 هزار نسخه به چاپ می‌رسند. به نوعی تست می‌زنند تا اگر خوب باشد چاپ‌های بعدی را 300 و یا 400 هزار نسخه به چاپ برسانند. حال این امر را مقایسه كنید با وضعیت پایین چاپ كتاب‌های هنری در ایران. مثلا من به عنوان خوشنویسی شناخته می‌شوم كه كتاب‌هایش خوش فروش بوده و البته این امر حسن سابقه‌ای نیز برای من به عنوان یك هنرمند به شمار می‌رود، اما شاید باورتان نشود كتاب اخیر من در ایران تنها در شمارگان 3 هزار نسخه به چاپ رسیده است. جالب آن است كه بدانید همین كتاب‌ها یكسال طول می‌كشد تا 3 هزار نسخه‌اش به فروش برسد. حالا این امر را مقایسه كنید با فروش آثار هنری و ببینید چه وضعیتی در انتظار هنرمندان است. این امر باعث می‌شود تا در مجموع رقم خیلی پایینی در چرخه فروش آثار هنری وجود داشته و باعث شود تا ایران در قعر جدول فروش آثار هنری در جهان قرار بگیرد. نگاه نكنید به این‌كه یك اثر خوشنویسی یا نقاشی مثلا 50 میلیون یا 100 میلیون تومان به یكباره به فروش می‌رود، در كلیت این ماجرا اتفاق ناراحت‌كننده‌ای وجود دارد كه نیاز به تقویت بخش خصوصی و ایجاد ذوق برای این بخش را هشدار می‌دهد. باید تغییر ذائقه‌ای در این زمینه صورت بگیرد و فرهنگ كف به فرهنگ دیوار تغییر پیدا كند تا بتوان آثار هنری بیشتری فروخت تا دیوار‌های مردم پر شود از آثار هنری. این تحول فرهنگی به تلاش مطبوعات نیز بستگی دارد تا بخش خصوصی فعال بشود و در كنار آن بخش دولتی هم با حمایت خود باعث شود چرخه اقتصاد هنر به چرخش در آید.
باور كنید جامعه هنری ما اسیر ابتدایی‌ترین مسائل خویش است و تنها تحولی بزرگ می‌تواند چرخه اقتصاد هنر را فعال كند.

با این امر موافقم اما شما هم قبول دارید كه برخی از هنرمندان آثارشان را آنقدر گران قیمت‌گذاری می‌كنند كه هیچ كس نمی‌تواند آنها را بخرد.
البته بخشی از این موضوع به موج اخیر ركود جهانی اقتصاد بر می‌گردد كه در چند سال اخیر ایجاد شده است. اما بخشی دیگر به این موضوع برمی‌گردد كه برخی از دوستان ما فكر می‌كنند كه اگر كاری را ارزان‌قیمت بگذارند وجهه هنری‌شان پایین می‌آید. برایشان مهم نیست كه مثلا كارشان فروش نرود، اما می‌خواهند بگویند كه ما شخصیت هنری‌مان در این حد است. اكنون بسیاری از هنرمندان این چرخه غلط را دور می‌زنند. حتی می‌توانم بگویم كه خود من هم برخی وقت‌ها آلوده آن شده‌ام. این به آن معنی است كه هنرمند فكر می‌كند قیمت بالای كار به منزله با ارزش بودن اثر است در حالی كه این مفهوم بسیار غلطی است. مثلا هنرمندان بزرگ كه در اروپا و آمریكا كارشان خوب فروش می‌رود حداكثر قیمت كارهایشان 40 هزار دلار است. من دوستی در آمریكا دارم كه یكی از معروف‌ترین نقاشان غرب آمریكا به شمار می‌رود. او در سال حداقل 50 تابلو می‌فروشد، اما به همان قیمت 40 هزار دلار. سالی چند میلیون درآمد دارد، اما به عمد قیمت آثارش را گران انتخاب نمی‌كند. می‌تواند هر اثرش را حتی تا یك میلیون دلار قیمت‌گذاری كند، اما این كار را نمی‌كند زیرا می‌داند با این قیمت‌گذاری او حداكثر می‌تواند هر 2 سال یكی یا 2 اثر بفروشد. او برای خودش تفاخری نمی‌بیند كه قیمت كار را گران بگذارد. تازه به سمتی حركت می‌كنند كه آثار ارزان‌تری را بفروشند، ولی همان‌طور كه گفتم متاسفانه چرخه غلطی در جامعه ما راه افتاده است كه هرچه كار گران‌تر باشد، كار با ارزش‌تر است و می‌تواند خارج از كشور بهتر به فروش برود. برای همین است كه از هر 100 هنرمند ما، در فروش‌های بزرگ تنها 2 یا 3 هنرمند می‌توانند كار بفروشند، تازه آن هم با قیمت‌های تعدیل‌شده كه قیمت اصلی اثر هم نیست.

برای پایان اگر بدون هیچ علقه شخصی به ایرانی بودنتان و این موضوع كه خاستگاه خط نستعلیق ایران بوده است، به عنوان یك كارشناس بخواهید میان خط نستعلیق و ثلث یكی را انتخاب كنید كدام كدامیك را بر می‌گزینید.
من تحقیقی در سال 63 انجام دادم كه به عنوان پایه‌ای برای زیبایی‌شناسی نیز مورد توجه است. در آن زمان من نسبت‌های طلایی برای خط نستعلیق را معرفی كردم. آن پژوهش یك تیتر داشت «خط نستعلیق جلوه ناب هنر انتزاعی» كه خوشبختانه سال‌ها در داخل و خارج این موضوع پذیرفته شده و جا افتاد. من اكنون نسبت به خط نستعلیق به عنوان هنر شناسنامه‌ای ایران تعصب دارم اما ثلث هم می‌نویسم. ولی جالب است كه بدانید فاكتور زیبایی‌شناسانه خط نستعلیق اصلا قابل مقایسه با خط ثلث نیست. یعنی خط ثلث بالاخره ماهیت قانونگذار قاطع دارد و انعطاف و دورهایش كمتر است اما نستعلیق شكل شكوفایی شده‌ای از خطوط مختلف است كه به تكامل رسیده است. یعنی خط ثلث نسخ و ریحان را جا گذاشته است و به شكلی در آن همه این خطوط تجربه شده تا به خطی به نام نستعلیق برسد. در واقع خط نستعلیق شكل كمال یافته تمام خطوط اسلامی است. بدون هیچ‌گونه تعصبی و با ذكر دلایل علمی بارها توضیح داده‌ام كه خط نستعلیق در واقع افتخار هنر ایرانی است. شاید جالب باشد كه بدانید تنها هنر ساخته دست شد كه در طول اعصار حیات بشری توانسته بر اساس نسبت طلایی شكل بگیرد، فقط و فقط خط نستعلیق است. هیچ دست ساخته بشر چه هنری و چه غیرهنری نمی‌تواند مانند خط نستعلیق جلوه‌گری كند. من این موضوع را در دانشگاه‌های معتبر خارجی بار‌ها و بارها مطرح كرده‌ام و هیچ كس نتوانسته است آن را انكار بكند.


گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع: jamejamonline.ir/ مهدی نورعلیشاهی