آیا غیاث الدین محمد نقاش تبریزی نمی تواند همان محمدبن محمودشاه خیام باشد که آثاری از او به گونه و اسلوب سیاه قلم در مــرقعـات استانبـول و برلیـن (مجموعة دی یتس) محفوظ است؟
 
 
چکیــده :
فرضیة نگارنده در این مقاله مبتنی بر این است که استاد محمد سیاه قلم نقاش نام آور سدة نهم هجری همان غیاث الدین نقاش و یا غیاث الدین محمد نقاش دورة بایسنقر میرزا است که از طرف دربار شاهرخ مأمور می شود در کنار هیأت سیاسی شاهرخ، به چین سفر کند و دیده ها و شنیده های خود را از این سفر گزارش  نماید.  به اعتقاد نگارنده وی دو سفرنامه، یکی مکتوب و دیگری مصوّر تهیه می کند.  سفرنامة مکتوب او در بعضی از منابع تاریخی سدة نهم  هجری مثل زبدةالتواریخ ایرانیان حافظ آبرو درج می شود و سفرنامة مصوّر او همان است که امروزه در چهار مرقع موجود در توپقاپی سرای استانبول قرار دارد و به نقاشی های استاد محمد سیاه قلم مشهور است.  در این مقاله سعی شده فرضیة بالا با مراجعه به منابع این دوره و مقایسة نقاشی ها با مطالب سفرنامة وی اثبات شود. 
این  مقاله با بهره گیری از یک طرح تحقیقاتی در دانشگاه تهران با عنوان «استاد محمدسیاه قلم، از افسانه تا واقعیت» نوشته شده است.  بدین وسیله امتنان خود را از معاونت محترم پژوهشی دانشگاه تهران ابراز می دارم. 

1 - درآمد
استاد محمد سیاه قلم و تشخیص هویت او و آثارش از موضوعات دیرینة عرصة هنرپژوهی ایران بین هنـرپـژوهان جهان است.  نزدیک به یک قرن است که هنرپژوهان دربارة هویت و آثار نقاشی استاد محمد سیاه قلم بحث و فحص می کنند و هنوز به جواب قطعی دست نیافته اند.  محققان ترک بیش از سایر هنرپژوهان در این حیطه قلم زده اند و تمامی هم وغم خود را مصروف این داشته اند که اثبات کنند محمد سیاه قلم وابسته به فرهنگ ترک سدة نهم هجری و ترک نژاد است.  زکی ولیدی طغان او را همان حاجی محمد بخشی اویغوری می داند که در نگارگـری معراج نامة ترکی در روزگار شاهرخ دست داشته  است ولی چون نمی تواند دلیل قانع کننده ای برای فرضیه خود ارایه  دهد، بعدها جهت عوض می کند و او را با مولانا محمد نقاش(1)، هنرمند غرایبة نگار دربار سلطان  حسین بایقرا یکی می داند و نقاشی های او را به سنت هنری دشت قبچاق نسبت می دهد.  اوکتای اصلاناپا نیز راهی مشابه در پیش می گیرد و استاد محمد سیاه قلم را وابسته به سنت های اویغوری ترکان و آثار او را ترکانه می داند. 
مظهر ایپشیر اوغلو با همکاری ایوب اوغلو هر چهار مرقع توپقاپی سرای را که آثار محمد سیاه قلم هم جزو آن هاست در سال 1955 منتشر می کند و آن ها را به یک نقاش دربار سلطان محمد فاتح در استانبول نسبت می دهد، ولی در پژوهش های بعدی خود در سال1965راجع به فرهنگ و هنر مغولان(2)، نقاشی های محمد سیاه قلم را با زندگی ایلیاتی مغولان در ماوراءالنهر مرتبط می داند.  پژوهشگران دیگر ترک مثل بیهان قاراماقارالی، چاغمن، امل  اسین، زرن تنیندی رویة مشابهی را در پیش می گیرند و بر ترک نژاد بودن محمد سیاه قلم و نقاشی های او تأکید می ورزند. 
در اروپا نخست ساکیسیان (3)، این نقاشی ها را به چین نسبت می دهد و کومارا سوامی(4) به ترکستان، بنییون، ویلکینسن و گری در سال 1933 چینی بودن نقاشی های محمد سیاه قلم را مورد تأکید قرار می دهند و آن ها را مربوط به دورة شاهـرخ می دانند.  (5) ایـــوان سچـوکین سه دوره را در نقاشــی های سیاه قلم تشخیص می دهد.  بخشی را به دورة تیموری، پاره ای را به مکتب ماوراءالنهر و نقاشی چینی در ترکستان و سیزده اثر را به سنت  نقاشی دشت قبچاق(6) نسبت می دهد.  اتینگهاوزن هم نظر او را تاییــد می کند.  ارنست گروبه در سال1962 بعضی  از نقاشی های محمدسیاه قلم را به دورة تیموری نسبت می دهد و بعدها در سال 1968 آن ها را وابسته به دورة نخست مکتب هرات و سمرقند اعلام می کند. 
ارنست  کـوئل در سال1970 آن ها را بـه تــرکیـه و یا ترکستان غربی در سدة نهم هجری نسبت می دهد و دیوید تالبوت رایس در سال1970 این نقاشی ها را مربوط به ترکیه، سدة نهم هجری می داند که برای یک نفر حامی مغولی کار شده است.  (7) استوارت کری ولش در سال1972 انتساب این نقاشــی هـا را به دربار تــرکمانان بی مناسبت نمی داند و مرقع2153.  H توپقاپی سرای را از آثار دربار سلطان یعقوب آق قویونلو معرفی می کند.  (8) مایکل راجرز هم بر آن است که این تصاویر ارتباط مستقیم با بازرگانان روس و استپ های جنوب روسیه دارد.  (9) تمامی این فـــرضیــات در کنگره ای  که در اوایــل دهة هشتاد(1980) دربارة محمد سیاه قلم درآمریکا برگــزار شد، تکرارگشته و نتیجة قطعی از پژوهش ها در بارة استاد محمد سیاه قلم و کارستان او عاید نشد.  (10) در ایران متأسفانه تاکنون مقاله ای که این موضوع را به  گونه ای عمیق دنبال کند و از لابه لای منابع و نقاشـی هـــای محمد سیاه قلم راه تازه ای بگشایـد، منتشـــــر نشده و آنچه انتشار یافته، تکرار فرضیات هنرپژوهان جهان و بازگویی نوشته های آن ها، آن هم به گونة توصیفی است. 
فرضیة نگارنده در این مقاله این است که این آثار و نقاشی ها از آن غیاث الدین نقاش در دربار شاهرخ تیموری است که در سال822 هـ .  ق همراه یک هیأت سیاسی عازم چین شد و طبق دستور، کل دیده ها و شنیده های خود را در سفرنامه ای گزارش کرد که تقریباً دست نخورده و در چند منبع تاریخی این دوره از جمله زبدة  التواریخ حافظ آبرو تکرار شده است.  این فرضیه تا این جا، مطلب جدیدی ندارد چون هنرپژوهانی چون پوپ و گری نیز پیش تر بدان اشاره کرده اند ولی نوشتة آن ها فراتر از این اشاره نرفته است.  نگارنده با مراجعه به منابع مکتوب این دوره که بعضی از آنها اصلاً مورد توجه هنرپژوهان قرار نگرفته، سعی کرده است هویت استاد محمد سیاه قلم را روشن سازد و سپس با تطبیق مطالب و اطلاعات سفرنامة غیاث الدین نقاش با پاره ای از آثار و نقاشی های محمد سیاه قلم به مرز اثبات فرضیه اش نزدیک شود.  گفتنی است که نگارنده هیچ مطلبی را با قطعیت نقل نکرده گرچه قطعی بودن آن ها برایش محرز بوده است.  یافته ها را با تردید و پرسش پیش برده و پذیرش و یا عدم پذیرش آن ها را برعهدة خوانندگان گذاشته است. 

2- غیاث الدین نقاش
نام غیاث الدین نقاش در چند منبع تاریخی و هنری ذکر شده است.  گفتنی است که نام او در منابع تیموری تنهـا با لقب او یعنـی «غیاث الدین» آمده و این عنـــوان دربردارندة نام دیگری نیست.  بعضی از هنرپژوهان معتقدند که غیاث الدین نقاش همان غیاث الدین پیر احمد زرکوب تبریزی است که دوست محمد هروی در دیباچة مرقع بهرام میرزا از او یاد می کند.  علاءالدوله میرزا فرزند بایسنقر میرزا پس از فوت پدرش در سال837 هـ.  ق به منظور اتمام جُنگی که پدرش شروع کرده بود تمامی نقاشان را در کتابخانة خود گردآورد و « از عقب خواجه غیاث الدین پیراحمد زرکوب کسی به مملکت تبریز فرستاد.  .  .  » (Thackston,2001,14) خواجه غیاث الدین پس از ورود به هرات چنـــد نگاره در جُنگ یاد شده قلم گیری کرد طوری  که امیر خلیل، نقاش نام آور این دوره، در آن تصاویر حیران بماند و با وجود چنین استادی تصمیم به ترک تصـویـر گرفت.  (Ibid) آیا این غیاث الدین همان غیاث الدین نقاش، سفیر بایسنقر میرزا، به دربار خاقان چین بود که پس از بازگشت به هرات در تبریز اقامت گزیده بود و پس از مرگ بایسنقر میرزا، فرزند او، از وی می خواهد تا با بازگشت به هرات، جُنگ ناتمام پدرش را به اتمام برساند؟
در مورد یکی بودن این دو غیاث الدین باید تردید روا داشت، چون نام غیاث الدین در سال 830 هـ.  ق در عرضه داشت جعفر بایسنقری، رئیس کتابخانة بایسنقر میرزا، آمده است.  در این عرضه داشت علاوه بر نام او، اسامی هنرمندان دیگر از جمله امیرخلیل هم ذکر شده که همراه هنرمندان دیگر از جمله خواجه غیاث الدین در کتابخانة سلطنتی مشغول کار بوده است.  (Ibid,43) پس امیرخلیل با غیاث الدین نقاش و مهارت او در نقاشی از نزدیک آشنا بوده، در حالی که نوشتة دوست محمد هروی در باب خواجه غیاث الدین پیراحمد زرکوب طوری است که گویی امیرخلیل برای نخستین بار، کارمایة هنری او را دیده و دچار حیرت شده است.  از این ها گذشته از عبارات دوست محمد پیداست که غیاث الدین پیراحمد زرکوب در زمان علاءالدوله میرزا یعنی در اوایل دهة84 هـ.  ق برای نخستین بار وارد هــرات شده است.  عبارات او را بخوانیم: «و چون خواجه حسب الحکم کتابخانه را به یمن قدم و اوراق  نقاشی را در هـرات به لطف قلم معزز و مکرم گردانیدند.  .  .  »(Ibid,14) پس به نظر می رسد نمی توان این دو نقاش هم نام را یکی برشمرد. 
به نظر نگارنده غیاث الدین نقاش، سفیر بایسنقر میرزا به چین، همان غیاث الدین محمد نقاش تبریزی است که پیش از پیر احمد زرکوب تبریزی، همراه سیدی احمد نقاش و خواجه علی مصور و قوام الدین مجلد تبریزی، حدود اواخر دهة810 هـ.  ق وارد کتابخانة هرات شده و در زمرة نقاشان کارگاه هنری بایسنقر میرزا درآمده است.  نگارنده در کتاب روضات الجنان حافظ حسین کربلایی به نامی برخورد که قابل ملاحظـــه بود یعنی غیـاث الدین محمد نقاش.  حافظ حسین کربلایی در صحبت از مرقد مولانا تاج الدین علی منشاری که در علــم قـرائت سـرآمد روزگار و از عرفای صاحب نام تبریز در سدة نهم هجری محسوب  می شد، می نویسد که وی «استاد مولانا غیاث الدین محمد نقاش است رحمه الله» (1383،1/159).  با اندکی تفحص در احوال مولانا تاج الدین منشاری دریافتیم که در سدة نهم هجری یعنی روزگار تیمــور و شاهرخ زندگی می کرده و از نظر زمانی معـاصــر با غیاث الدین نقاش بـوده و می توانسته استاد غیاث الدین نقاش دورة بایسنقـر باشد.  اگر این غیاث الدین محمد نقاش را همان غیاث الدین نقاش دورة بایسنقر بدانیم به شناسایی هویت استاد محمد سیاه قلم بیشتر نزدیک می شویم، چـون نـام غیاث الدین نقاش، محمد بوده و می تواند با نام استاد محمد سیاه قلم هم خوانی بیشتری داشته باشد. 
آیا غیاث الدین محمد نقاش تبریزی نمی تواند همان محمدبن محمودشاه خیام باشد که آثاری از او به گونه و اسلوب سیاه قلم در مــرقعـات استانبـول و برلیـن (مجموعة دی یتس) محفوظ است؟ محمدبن محمودشاه بعضی از آثارخود را از روی آثار استاد عبدالحی مثنی برداری کرده که از جملة آن ها تصویر درگیری دو نفر لوهان (بخشی یا کاهن) چینی است و رقم آن به قرار زیر است: «نقل از قلم استاد عبدالحی نقاش، کمترین بندگان محمدبن محمودشاه خیام».  از کمترین بندگان پیداست که وی در درباری کار می کرده است. 
می دانیم که استــــاد عبـــدالحی پیش از این که تیمور او را از بغداد به سمرقنـد بفرستد در نزد آل  جلایر در تبریز و بغداد می زیسته است.  آیا این محمدبن محمودشاه خیام (یا غیاث الدین محمد نقاش- غیاث الدین نقاش) شاگرد استاد عبدالحی در تبریز نبوده که بعدها بعضی از آثار استاد خود را تقلید کرده یعنی سنتی که بارها بین استاد و شاگرد اتفاق می افتاده و شاگرد از برای ممارست بیشتر آثار استاد خود را تقلیـد می کرده است.  اگر فرضیات بالا را بپذیریم می توانیم نتیجه بگیریم که
استاد محمد سیاه قلم همان غیاث الدین محمد نقـاش و یا محمدبن محمودشاه خیام شاگرد استاد عبدالحی بوده که طی سفر چین، طبق دستور بایسنقر میرزا گزارشی مصور و مکتوب از دیده ها و شنیده ها تهیه کرده  است.  گزارش مکتوب او در تواریخ این دوره به خصوص زبدة  التواریخ حافظ آبرو و مطلع سعدین عبدالرزاق سمرقندی ثبت شده و گزارش مصور او هم به صورت یک مرقع تنظیم و در کتابخانة سلطنتی نگهداری شده و بر اثر تحـولات زمانــه به دربار آق قویونلوها در تبریز راه یافته و سپس به دست شاه اسماعیل افتاده و در کتابخانه  سلطنتی صفویان در تبریز محفوظ بوده تا این که سلطان سلیم در سال920هـ.  ق پس از جنگ چالدران، موجودی کتابخانة سلطنتی صفویان درتبریز را به تاراج برده است. 

3 - سفر به چین
شاید مهم ترین گزارش و اطلاعات دربارة غیاث الدین نقاش سفـــرنامـة وی از سفـــر چیــن باشد.  شاهرخ تیموری در سال822 هـ .  ق برای بار سوم و به منظــور گشایش باب مودّت و رونق تجارت با چین هیأتی را بدان جا اعزام کرد.  خاقان چین دایمنگ خان از سلسلة مینگ بود.  این سلسله از سال1367تا1644 در چین سلطنت کردند.  دایمنگ خان در سال 815 هـ.  ق یک هیأت  سیاسی رسمی به هرات گسیــل داشت.  شاهــرخ هم شمـاری از افــراد خــود را به سرپرستی شیخ محمد بخشــی پیش خاقان فـــرستاد.  بار دوم ایلچیان خاقان چین در سال820 هـ.  ق به هرات رسیدند و مــراد از آن باز «فتـح  باب موافقت و یگانگی» به منظور رفت وآمد رعایا و تجار و ایجاد امنیت راه ها بود (عبدالرزق،1360هـ.  ق،2/454).  در این سفر ایلچیان ختایی تصویر اسبی را که یکی از امرای شاهرخ (امیر سید احمد ترخان) برای خاقان چین فرستاده بود، با خود آوردند که «نقاشان آن جا کشیده با دو اختاجی (مهتر اسب) که عنان اسب را از دو طرف گرفته بودند، چنان که نقاشان چابکدست از مثل تصویر آن  عاجز بودند» (حافظ آبرو، 1372،2/666).  شاهرخ این بار اردشیر تواجی را در رأس هیأتی به چین فرستاد.  در سفر سوم هیأت چین به هرات، شاهرخ فرزندان و حاکمان مناطق مختلف امپراتوری را در این امر مهم مشارکت داد و آن ها هر کدام نماینده ای را در هیأت  سیاسی تعیین کردند.  سرپرستی هیأت با شادی خواجه و کوکجــه بود که شــاهرخ آن ها را تعییــن کرد.  از طرف الغ بیک سلطان شــاه و محمد بخشی، از طرف سیو رغتمش، ارغداق و ازطرف بایسنقر میرزا، سلطان احمد (به احتمال زیاد سیدی احمد نقاش) و غیاث الدین نقاش که «خالی از زیور هنر نبودند»، انتخاب شدند.  علاوه بر این ها در جمع هیأت شماری از بازرگانان نیز داخل بودند و هر نماینده ای شمار زیادی از نوکران را در اختیار داشت طوری که تعداد افراد هیأت بالغ بر پانصد تن می شد. 
اما چرا غیاث الدین نقاش که نه در زمرة سیاستمداران بود و نه در کسوت بازرگانان، بدین کار گمارده شد؟ یک دلیل این انتخاب را ظاهراً باید در هدایای خاقان چین به دربار شاهرخ جست وجو کرد یعنی صورت اسبی که نقاشان چین کشیده بودند.  خاقان با این کار خود هنر نقاشان چین را به رخ شاهرخ کشیده بود.  از این رو فرزند هنرپرور شاهرخ، بایسنقر میرزا، برای پاسخگویی به او هنرمندی چون غیاث الدین نقاش را برگزید.  ازطرف دیگر، غیاث الدین مأمور شد «که از آن روزی که از دارالسلطنة هرات بیرون رود تا به روزی که بازآید در هر شهر و ولایت آن چه بیند از چگونگی راه و صنعت ولایت و عمارت و قواعد شهرها و عظمت پادشاهان و طریقة ضبط و سیاست ایشان و عجایب آن بلاد و دیار و اطوار ملوک نامدار روزبه روز به طریق روزنامه ثبت  نماید» (حافظ آبرو1372،2/19-818، عبدالرزاق،1360هـ.  ق،2/478). 
عامل  دیگر انتخاب  او، بی طرفی و بی غرضی او در امور سیاسی بود که از معتمدان بایسنقر میرزا به شمار می رفت.  عامل مهم دیگر، نقاش بودن غیاث الدین بود که می توانست در کنار یک گزارش مکتوب، یک گزارش مصور هم از این سفر پرماجرا تهیه بکند و بایسنقر بدین وسیله خواسته به خاقان چین نشان دهد که دیار و دربار او هم خالی از نقاشان زبردست نیست.  در این جاست که این فرضیه قوت می گیرد که غیاث الدین نقاش همان کسی است که در خلال سفر خود به چین تصاویری از دیده ها و شنیده های خود را کشیده و پرداخته که امروزه به نقاشی های استاد محمد سیاه قلم شهرت دارد.  با مقایسة مطالب و اطلاعات سفرنامة مکتوب او با تصاویر و نقاشی های محمد سیاه قلم این فرضیه به مرز اثبات می رسد. 

4- تطبیق مطالب سفرنامه با نقاشی های محمد سیاه قلم
هیأت سیاسی شاهرخ در6 ذیقعدة سال822 هـ.  ق عازم چین شد و در 11رمضان سال825 به هرات بازگشت و مـــدت دو سال و ده  ماه و پنج  روز در سفــــر بود (حافظ آبرو1372،2/818).  گفتنی است که غیاث الدین در گزارش این سفر از ضمیر سوم شخص جمع استفاده می کند.  او می نویســد که هیــأت در21 ماه رجب822 هـ.  ق به شهر قامل رسیدند.  در این شهر امیر فخرالدین مسجد عالی ساخته بود و کافران (منظور بوداییان) هم «نزدیک مسجد بت خانه داشتند که بر اطراف آن بتان خرد و بزرگ به صور بدیع نگاشته بودند و بر در بت خانه صورت دو دیو بر یکدیگر حمله کرده، نمودند» (حافظ آبرو،1372،2/822 عبدالرزاق،360هـ.  ق2/481).  در میان نقاشی های سیاه قلم بارها صورت دیوان تکرار می شود و آن ها را در اشکال مختلف می نمایاند.  از جملة آن ها دو دیو است که به یکدیگر حمله ور شده اند.  یکی دُم آن دیگری را گرفته و او نیز با خنجری در حال حمله بدان است.  آیا این تصویر نمی تواند تصویر همان دو دیوی باشد که غیاث الدین بر در معبد بوداییان در شهر قامل دیده است؟ این دیوان در حالات مختلف از جمله الوار بریدن، دزدیدن مردی در بغل، راندن خر به چوب در حالی که یکی از آن ها دُم خر را گرفته است، دیوی ایستاده و تکیه داده به یک عصا در حالی که دُمش مثل اژدهایی به پایش پیچیده، دیوی که کمانچه می نوازد و دیوی دیگر در پیاله چیزی به او تعارف می کند و دیوی دیگر در گوشة سمت راست بدان ها می نگرد، دیوی که اسبی را در بغل می رباید، دیوی در حال کشتی با دیو دیگر و.  .  .  تصویر شده اند.  این تصاویر هر کدام دارای مفهوم مذهبی و یا اجتماعی خاص خود بوده است و غیاث الدین آن ها را از روی تصاویر معابد گرته برداری کرده است. 
 

                                                                                  ادامه دارد
پی نوشت:
1-دربارة مولانا حاجی محمد نقاش دو منبع اطلاعاتی دارند.  میرعلیشیر نوایی در سال896 هـ.  ق در تذکرة مجالس النفائس خود می نویسد: «ملاحاجی محمد نقاش متعین شهر هرات بوده است و خوش طبع است و خیالات غریب می کند و کم فنی باشد که او را در آن اندیشه ای به خاطـر نرسد، خواه راست، خواه غلط.  .  .  » (154،1363) این عبارات میرعلیشیر نوایی با مطالب خواندمیر نیز هم خوانی دارد.  خواندمیر می نویسد:«مولانا حاجی محمد نقاش، ذوفنون زمان خود بود.  پیوسته به قلم اندیشه امور غریبه و صور عجیبه بر صحایف روزگار تحریر می نمود و در فن تصویر و تذهیب مهارت تمام داشت و.  .  .  »(1380، 7 /4- 241،1372،5973).  نکات یاد شده دربارۀ حاجی محمد نقاش که کتابدار میرعلیشیر نوایی بوده و حدود سال913 هـ.  .  ق چشم ازجهان فرو می بندد، موجب می شده که شماری از هنرپژوهان او را همان استاد محمد سیاه قلم بدانند.  نکته ای که از عبارات یادشده مستفاد می شود این  است که مولانا حاجی محمد نقاش بیشتر آثار خود را به نیــروی تخیـل و خیالات غریب و به قلم انـــدیشه می کشیده  است، در حالــی که آثار محمد سیاه قلم در هــوای آزاد و بی هیچ تخیلی اتـود و اجرا شده است. 
2- Painting and culture of the Mongols, New york, 1966
3- Le miniature persane du xlle au xvlle siecle, Paris – Bruxelles, 1929
4- Le miniatures orientales de la collection Goloubewau Museum of Fine arts de Boston, Paris – Bruxelles, 192
5- Persian Miniature Painting , Oxford , 1933
3- Le miniature persane duxlle au xvlle siecle , Paris – Bruxelles, 1929
4- Le miniatures orientales de la collection Goloubewau museum of fine arts de Boston , Paris – Bruxelles , 1929
5- Persian Miniature Painting , Oxford , 1933
( این کتاب با عنوان سیر تاریخ نقاشی ایرانی، ترجمة محمد ایرانمنش، تهران، امیرکبیر، 1367 به فارسی ترجمه شده است.  )
6- قبچاق گروهی از قبایل ترک بودند که ازحدود اواسط قرن پنجم  هجری در استپ های سواحل دریای  سیاه سکنی  داشتند و تا هجوم مغولان درآن نواحی می زیستند.  اصولاً دشت قبچاق به روسیة جنوبی نیز اطلاق  شده  است.  مغولان این سرزمین را از ترکان گرفتند و به خانات قپچاق معـروف شد و بعدها با اردوی زرین مترادف گردید. 
7- Painting in Islam , Newyork , 197
8-Five Royal Persian Manuscripts, Newyork, 1972
9- «محمد سیاه قلم» درکتاب دوازده رُخ با ویراستاری شیلا کن بای و ترجمة یعقوب آژند، تهران، مولی،1387
10- Islamic Art , vol.  I , Newyork , 1981
 
 
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.  seemorgh.  com/culture
منبع :iricap.  com