تتت

شب یلدا یا به تعبیری شب چله آخرین شب فصل پاییز، شب بدرود با فصل خزان و معارفه با زمستان، دراز‌ترین شب سال و خلاصه شب فال حافظ است. این شب همواره برای ایرانیان یادآور حافظ بوده است

نگاهی به شب یلدا و تفال به دیوان حافظ

شب یلدا یا به تعبیری شب چله آخرین شب فصل پاییز، شب بدرود با فصل خزان و معارفه با زمستان، دراز‌ترین شب سال و خلاصه شب فال حافظ است. این شب همواره برای ایرانیان یادآور حافظ بوده است. چرا که در این شب گذشته از برپایی مراسم شب چله، در اکثر قریب باتفاق خانواده‌ها حافظ و دیوان او حضوری همیشگی داشته و خرد وکلان به دیوان او دستی گشوده و از سر اخلاص و نیت تفاّل زده و در میان اشعار غزل او به دنبال مراد و مقصود گشته‌اند. رواج این سنت دیر پا از سده‌های گذشته و شاید از زمان تدوین دیوان خواجه در ایران معمول بوده، به طوری که شهرت حافظ به «لسان‌الغیب» و «ترجمان الاسرار» از همین مساله نشأت گرفته است. دکتر محمد رضا جلالی نایینی، یکی از حافظ پژوهان معاصر، در این باره می‌گوید:

«در اوایل سده نهم هجری که دیوان حافظ جمع آوری شد، فال گرفتن از دیوان مرسوم نبوده. این کار مبنای علمی و پایه درستی ندارد و ظاهرا از ابدعات سده دهم هجری است. در سنه ۹۰۷ هجری پس از گذشت یکصد و شانزده سال از وفات حافظ مجمعی از حافظ شناسان و سخنرانان به سرپرستی شاهزاده ابوالفتح فریدون بهادر پسر سلطان حسین بایقرا که به گردآوری دیوان حافظ پرداخته بود، کار خود را تمام کرد و از نو دیوان حافظ جمع آوری شد و در مقدمه دیوان جمع آوری شده موصوف به خواجه لقب «لسان‌الغیب» داده شد و از آن تاریخ به بعد این لقب جزو عناوین حافظ درآمده و فال گیرِ ظاهرا از همین لقب ناشی گشته است و به تدریج مرسوم و معمول…»

بیشتر بدانید : فال حافظ آنلاین سیمرغ را تجربه کنید

فال چیست؟ ‏

فال در لغت به معنی شگون، طالع و بخت، پیش‌بینی و غیب‌گویی و علم فال به دانشی گویند که به وسیله آن برخی از حوادث آینده دانسته می‌شود و این کار از طریق تعبیر کلام مسموع یا گشودن قرآن یا کتب بزرگان مثل دیوان حافظ، مثنوی معنوی و نظایر آن که به تفال شهرت دارد، انجام می‌پذیرد۳٫ تفال ضد تطیر است و این دو در اصطلاح به عملی گفته می‌شود که شخص مبتنی بر پیش ساخته ذهنی و پسند‌ها و ناپسند‌های خود از روی شعر و شاعری چون حافظ یا سخن افراد دیگر و رویداد‌های مختلف با دیدن پرندگان نظیر کبوتر و باز و جغد و زاغ که به رغم عوامل سعد و خجسته یا نحس و نامیمون شناخته شده‌اند، حکم به مثبت و منفی بودن، خوبی یا بدی و عملی شدن یا نشدن امری می‌کند و احیانا اگر پیش بینی و گمان او محقق شود و جامه عمل پوشد، تفال و تطیر خویش را در خوشبختی یا سیه روزیش موثر می‌شمرد. از لحاظ دانش روان شناسی می‌توان تفال را تا حد تلقینی قوی که قادر است امیدواری و اعتماد به نفس را تا مدتی نسبت به امری در اشخاص ایجاد کند، مؤثر و نافذ دانست.

چگونگی تفال از دیوان حافظ ‏

‏ ایرانیان با قرآن استخاره می‌کنند. به دیوان حافظ نیز فال می‌زنند و از او راه صواب می‌جویند. این موضوع به اندازه‌ای در میان جماعت ایرانی معمول است که هر کس از فقیر و غنی، عارف و عامی، پیر تا جوان به آن علاقه مند و پای‌بند هستند. گویی خواجه شیراز دیوانش را صرفا برای این کار سروده است.

اشخاصی در این مورد به حدی به فال حافظ اعتقاد پیدا کرده‌اند که به محض دیدن دیوان حافظ، بی درنگ صلوات و سلامی به روح خواجه فرستاده، و سپس به نیت گشودن فال خطاب به روح شاعر، این جملات را به زبان می‌آورند: «ای خواجه حافظ شیرازی، تو کاشف هر رازی، من طالب یک فالم، بر من نظر اندازی». آنگاه با نهایت ادب و احترام کتاب را گشوده، شروع به خواندن نموده و گفته خواجه را با نیت خود تطبیق می‌دهند و گاهی به امر و نهی او عمل می‌کنند. فال حافظ شرایط و آداب خاصی هم دارد. معمولا اولین غزلی که بر سر صفحه سمت راست است فال محسوب شده و بیت اول یا هفتم از غزلی که بلافاصله بعد از فال می‌آید، شاهد آن به شمار می‌رود. بعضی ارباب ذوق، جدول‌ها و فالنامه‌هایی ترتیب داده و انواع فال حافظ را تدوین کرده اند.

نمونه‌ای از جوابگویی‌های حافظ

‏ نویسندگان تذکره‌ها و کسانی که درباره حافظ قلم زده‌اند، گهگاه حکایات شنیدنی و در عین حال جالب از فال حافظ نقل کرده‌اند که ذکر همه آن در حوصله این گفتار نیست ولی برای پی بردن به اعتقاد عامه بر این گونه مسایل، نمونه‌هایی نقل می‌شود.

حکایت است از شاه اسماعیل اول موسس سلسله صفویه که مذهب تشیع را دیانت رسمی ایران قرار داد. این پادشاه وقتی به اتفاق شخصی از ملا‌های جاهل و متعصب معروف به ملا مگس به زیارت قبر حافظ رفت، ملا مگس نزد شاه اصرار بلیغ می‌نمود که امر به انهدام بقعه حافظ کند و او را به پیروی طریقه سنت و جماعت متهم می‌ساخت، همانطور که حتی معاصرینش نیز حافظ را متهم می‌کردند هم او را فاسق می‌خواندند. شاه انجام این کار را موکول به تفال به دیوان حافظ نمود و چون آن را گشود این مطلع بر آمد:

جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند می‌خورم

‏ شاه این را به منزله سوگند و وفاداری و بیعت به خود دانسته، بسیار خشنود و خرم گردید. چون ملا مگس باز در ابرام و اصرار مبالغه کرد، شاه دوباره دیوان گشود. این بیت بر آمد که ظاهرا روی سخن به مصاحب شاه داشته است:

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

‏ بعد از آن ملا مگس زبان در کام خاموشی نهاد و دم بر نیاورد.

هم از زمان حافظ حکایتی منقول است و آن این است که چون شاعر وفات یافت، بعضی از انتقاد کنندگان وی مانع شدند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند. چون
در این باب بر آن شدند که از دیوان او فالی بر گرفته و هر چه از آن فال حاصل شده حاکم قضیه باشد، دیوان را به تفال گشودند. این بیت مناسب آمد:

قــدم دریـغ مدار از جـنازه حـافــظ
که گر چه غرق گناه است می‌رود به بهشت

 واقعه دیگر راجع به جوانی است موسوم به فتحعلی سلطان فرزند امامقلی خان که جوانی با حسن و ملاحت بوده است. روزی آن جوان با سری از باده مست و قبایی سبز زربفت بر تن به رعنایی و طنازی بسیار به مقبره حافظ می‌رود و چون دیوان حافظ را باز می‌کند و فالی می‌زند، این بیت بر می‌آید:

سرمست با قبای زر افشان چو بگذری
یک بوسه نذر حافظ پشمینه پوش کن

‏ نوجوان به سر خوشی خنده می‌زند و می‌گوید یک بوسه چیست؟ ما دو بوسه خواهیم داد. هفته دیگر باز فتحعلی سلطان را به مزار خواجه گذر می‌افتد و فالی دیگر بر می‌گیرد و این شعر را می‌خواند:

گفته بودی که شوم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

 جوان باز می‌خندد و می‌گوید دو بوسه کدام است؟ ما سه بوسه خواهیم داد و بی آنکه نذر خود را ادا کند، دنبال کار خود می‌رود. هفته دیگر باز به بقعه حافظیه می‌آید و فالی دیگر می‌زند. این شعر را می‌خواند:

سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای حوالت من
اگر ادا نکنی قرض دار [یا وام دار] من باشی

 سید عبدالرحیم خلخالی از نخستین کسانی که به چاپ دیوان حافظ پرداخته است در کتاب «حافظ نامه» می‌نویسد:

«شنیده‌ام که شش نفر از بانوان شیراز بر سر تربت خواجه گرد آمده، هر یک به دیگری می‌گوید که خواجه حافظ مرا دوست می‌دارد. این گفتگو به درازا می‌کشد و در پایان برای قطع قال و مقال به تفال از دیوان خواجه متوسل می‌شوند. این بیت می‌آید:

شهری است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم

شادروان «حسین پژمان بختیاری» یکی دیگر از مصححان و پژوهشگران حافظ در مقدمه دیوان حافظ مصحح خود می‌نویسد:

«در زمان جنگ بین‌المللی بنده را با وجود صغر سن شوری در سر بوده و سعی به اخبار جنگی داشته، همواره نتیجه آن جدال خانمان سوز را از دیوان خواجه استفسار نموده و چون جوابی موافق منظور نشنیده بل آن را مخالف با ظواهر امر می‌دید، سئوال خود را تکرار می‌کرد. بالاخره این شعر آمد:

ما قصه سکندر و داد دارا نخوانده‌ایم
از ما بجز حکایت مهر و وفا مپرس

همو می‌نویسد:

«حاجی فرهاد میرزا معتمدالدوله به مناسبتی وعده کرده بود که آرامگاه خواجه را مرمت کند، ولی مدتی گذشت و به عهد خود وفا نکرد، فقط در روز عیدی از دیوان خواجه فالی می‌گرفت، این بیت بر آمد و او را به ایفای وعده واداشت:

ساقیا آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرواد از یادت

نگارنده این سطور بعد از درگذشت نخستین فرزندم نیما در سال ۱۳۶۴ جهت انتخاب شعری برای سنگ مزار کودک ناکام خود دیوان حافظ را گشود که تفالی به خواجه شیرازی زند تا شعر مورد نظر از میان غزل انتخاب شود. با کمال تعجب این شعر آمد:

بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد

و عجیب‌تر آنکه با مراجعه به کتاب‌های حافظ شناسی معلوم شد که این غزل را حافظ در مورد مرگ فرزند خود سروده است.

باری، روایات و حکایات در مورد فال حافظ در کتب تذکره و کتاب‌های دیگر فراوان است. در اینجا نظر یکی از حافظ شناسان معاصر را در باره فال حافظ نقل و این گفتار را به پایان می‌رسانیم.

«اعم از آنکه به لسان الغیب بودن حافظ معتقد باشیم یا نباشیم، فال حافظ قابل توجه است. من با لسان الغیب بودن حافظ کاری ندارم و مساله فال را از دیدگاه متافیزیکی نمی‌نگرم، بلکه آن را صرفا از دیدگاه علمی و اثباتی می‌بینم و بر آنم که امری است موجه، به یاد آوریم که هیچ شاعری چون حافظ دردهای انسانی و اجتماعی مردم را حس نکرده و هیچ کس چون او هنرمندانه آنها را بیان نداشته است. منطقا می‌توانیم بپذیریم که فال موجه است و تفال درست و بازگوینده آرزوها و خواست‌ها و دردهای آنکه تفال می‌زند.»

در پایان شعری از زنده یاد فریدون مشیری با عنوان فال حافظ زینت بخش این مقاله می‌گردد:

در آمــــد از در، خندان لب و گشاده جبین
کنــار مـــن بنــــشست و غبار غم بنشاند

فشـــرده حافظ محبوب را به سینه خویش
دلم به سینه فرو ریخت تا چه خواهد خواند

بــه ناز چشم فرو بست و صفحه‌ای بگشود
ز فـــرط شادی کوبید پای و دست افشاند

مرا فشرده در آغوش و خنده‌ای زد و گفت:
«رسیــــد مژده که ایام غم نخواهد ماند»

هــــــزار بـــــوسه زدم بر تـــرانه استاد
هــزار بــــــار بر آن روح پاک رحمت باد


گرداوری: گروه سرگرمی سیمرغ
seemorgh.com/entertainment
منبع: روزنامه اطلاعات



X