چند روز بعد روستايياني که از همان نقطه عبور مي کردند خبر دادند که از سرداب زير آن جايگاه سروصداهاي غرش خفيفي شنيده ميشود روزها سپري شد و باز هم اسبها در همان محل بهمان وضع وحشت زده دچار شدند ..


جزيره اوسل در درياي بالتيک کم وسعت و بادخيز صخره اي است .آرنزبورگ تنهاشهر جزيره اي جهان است . معروفیت ان بخاطره نوشابه هائی است که صادر میکند و نیز بخاطره معمای کشف نشده قبرهای " آرنزبورگ " میباشد . " آرنزبورک " تنها شهر جزیره ای جهان میباشد . رسمی در میان خانواده ثروتمند آنجا وجود دارد که آنها دست بساختن جایگاههایی اختصاصی میزنند تا تابوتهای سنگین جنازه ها را برای مدتی قبل از انتقال به سردابه مجاور , برای تدفین نهائی در آن نگهداری کنند . یک جاده به موازات گورستان امتداد دارد و در این جاده بسیاری از جایگاههای اختصاصی را میتوان مشاهده کرد . یکی از آنها که متعلق به خانواده " باگزهودن " است از همه به جاده نزدیکتر میباشد و در آنجا بود که یکی از گیج کننده ترین نا آرامیهایی که تا کنون ثبت شده بوقوع پیوست. وزير مختار آمريکا در شهر ناپل ايتاليا ،رابرت ديل اون اين موضوع راخمير مايه يک گزارش مفصل قرارداده ودر آن به شهادت خانواده بارون دو گولدن استاب اشاره کرد. در روز دوشنبه 22 زوئن سال 1844 همسر يک خياط به اسم دالمان براي زيارت قبر مادرش عازم گورستان شد. او دو بچه اش رادر گاري با خود برده بود واسبش را به يک تير چوبي که در مقابل جايگاه اختصاصي خانواده باگزهودن قرار داشت بست.وقتي که چند دقيقه بعداو بطرف گاريش برگشت . اسبش را در حالتي هيجان زه يافت . حيوان شدیداً عرق کرده و ظاهرا وحشت زده بود. اويک دامپزشک را احضار کرد که به تجويز درمان جهاني آن روزگار پرداخت يعني از اسب خون گرفت. خانم دالمان براي بازگوکردن داستان عجيبش سري به بارون دو گولدن استاب در قصر ييلاقي اش در آرنزبورگ زد. بارون مودبانه رفتار کرد . ولي او کاملا نسبت به اين داستان احمقانه درباره يک اسب هيجان زده بي تفاوت بود . او سعي کرد که بدان زن بفهماند،که شايد حيوان را يک زنبور گزيده است يا شايد جانور کوچکي آنرا ترسانده چرا که ماديان هاي پير اصولا چموش و بد خلق هستند گفتگوي آنها بدون اينکه يکي بتواند ديگري را متقاعد کند به پايان رسيد . در يکشنبه بعد اشخاص زيادي که اسبهايشان را در مجاورت آن جايگاه بسته بودند بعد از اختتام مراسم کليسا حيوان را در حال لرزيدن از ترس يافتند چند روز بعد روستايياني که از همان نقطه عبور مي کردند خبر دادند که از سرداب زير آن جايگاه سروصداهاي غرش خفيفي شنيده ميشود روزها سپري شد و باز هم اسبها در همان محل بهمان وضع وحشت زده دچار شدند چيز غير عادي در شرف وقوع بود و در اين امر شکي نبود ولي آن چه بود؟ صحبت ها و گزافه گويي هاي مبسوطي درباره آنچه که بايستي کرد انجام شد شايد بهترين جواب اين بود که يک تحقيق رسمي را ترتيب داد و بدين وضع آشفته يکباره و براي هميشه پايان داد در بدو امر خانواده باگزهودن با اين مداخله سايرين مخالفت کردند . آنها اصرار ميورزيدند که تمام اين ماجرا يک توطئه از دشمنان خانوادگي آنهاست که مي خواسته با اين حربه آنها را احمق جلوه دهد پيش از آنکه آنها حتي ايده يک تحقيق رسمي را مدنظر قرار دهند چند نفر از اعضاء فاميل خود را برگزيدند تا به بازديد از جايگاه و سردابه زير آن بپردازند و بعد به مقامات رسمي اجازه دهند تا خودشان بيايند و ببينند که خبري نيست و همه اينها چيزي به جزء شايعات توخالي و پوچ نيست . مفتشين خانوادگي بزودي دريافتند که چيز غير منتظره اي در انتظارشان است تابوتهاي سرداب همه در وسط اتاق روي هم چيده شده بودند درب هيچکدام گشوده نشده بود ولي همه نشان از جابجا شدن داشتند . گروه تفتيش با صبر و حوصله تابوتهاي سنگين را دوباره سر جايشان بر روي ميله هاي فلزي دور تا دور سرداب قرار دادند آنها با دقت و وسواس خاصي درب سردابه را قفل کردند و آنرا مهر وموم نمودند و از روي احتياط و محکم کاري بر روي آن سرب گداخته ريختند تا از دستکاري هاي احتمالي مصون باشند براي چندين روز اوضاع و احوال عادي بود و هيچ گزارش ديگري از سروصداهاي ترسناک و يا اسبان وحشت زده نرسيد . بعد در يکشنبه سوم ژوئيه اوضاع دوباره آشفته شد يازده اسب در حاليکه صاحبانشان در مراسم کليسا شرکت کرده بودند و افسارشان هم در جلوي جايگاه بسته شده بود ناگهان رم کردند عابران شاهد بودند که اسبها بدون هيچ علتي روي پاها بلند ميشوند و جفتک مي اندازند حتي چند تايي هم براي رها شدن از بند خود را به زمين ميزدند..
 
        ادامه دارد................