می‌دانم متنفرید از این که بشنوید، شما هم در حق مرد زندگیتان مادری می‌کردید، اما باور کنید، تنها شما نیستید که این کار را می‌کنید. دلیل این کار چیست؟و عواقب آن چگونه است؟

 

آیا هرگز چنین مواردی را به همسرتان گفته‌اید؟

 * عزیزم کیف پولت را فراموش نکنی.

* موقع برگشتن فراموش نکنی لباس‌ها را از خشکشویی بگیری.

* قبض برق را پرداختی؟

* می‌دانی مخزن سوخت تقریبا دیگه تمام شده؟

* یادت رفت میز رزرو کنی؟ خوب اشکال ندارد، خودم تلفنی این کار را برایت انجام می‌دهم.

* چند بار باید گفت این حوله‌های خیس را روی زمین نینداز.

* اگر با این لباس نازک بیرون بروی، حتما سرما می‌خوری.

چنان چه شما نیز مانند من مرتکب این اشتباهات شده باشید، احتمالا پس از خواندن این جملات احساس گناه می‌کنید. اشتباه شماره یک، یکی از معمول ترین و مخرب ترین عادات ارتباطی ما با مردها است. به گونه ای با آنان رفتار می‌کنیم، گویی کودکی بیش نیستند و این طور فرض می‌کنیم که ناتوان هستند و نمی‌توانند از خودشان مراقبت کنند و نیاز دارند که ما زندگیشان را بگردانیم.

می‌دانم چه فکر می‌کنید بله این پیش فرض‌های ما در بسیاری از مواقع حقیقت دارند و ممکن است حق با شما باشد، اما موضوع این نیست، موردی که در این جا اهمیت دارد این است که:
هنگامی‌که با یک مرد مانند پسربچه کوچکی رفتار می‌کنید، او نیز شما را مایوس نکرده و به مانند بچه ای کوچک با شما رفتار خواهد کرد. هنگامی‌که انتظار دارید ناتوان، درمانده و ضعیف باشد او نیز ناتوان، درمانده و ضعیف می‌نماید.
 
 چگونه زن‌ها در حق مردها مادری می‌کنند؟
1- در حق آنها زیاده از حد مفید واقع شدن و انجام دادن کارهایی که می‌بایست خودشان انجام بدهند: مثلا: به دنبال کلیدش می‌گردیم، لباس‌هایش را پشت سرش جمع می‌کنیم، کراواتش را برایش درست کرده، موهایش را مرتب می‌نماییم، صبح‌ها قبل از آن که به سر کار برود لباس‌هایش را انتخاب می‌کنیم، شب‌ها بعد از برگشتن از کار لباس‌هایش را از تنش درمی‌آوریم.

2- راه انداختن بازی‌های کلامی‌با آنان، بازی حدس بزن، جهت بیرون کشیدن اطلاعات از آنان، به او می‌گوییم: گرسنه ای؟ دوست داری کمی‌آش برایت درست کنم، نه؟ برایت ماهی درست کنم؟ دسر چطور؟ با این سوپ چطوری؟ زیاد جالب به نظر نمیاد؟ خب بذار فکر کنم. با یه ساندویچ گریل شده پنیر چطوری؟ اونم دوست نداری؟

3- ما معمولا چنین فرض می‌کنیم؛ مردها کم حافظه بوده و یا فراموش کار هستند و اطلاعاتی که می‌بایست خودشان به خاطر داشته باشند را به آنها گوشزد می‌کنیم: یادت باشد وقتی رسیدی زنگ بزنی، یادت نرود سوزی را از کلاس موسیقیش برسانی خانه. یادت باشد آشغال‌ها را دم در بگذاری! وقت دکترت یادت نرود!

4- آن‌ها را نکوهش می‌کنیم، گویی بچه اند، چطوری می‌توانی بدون ژاکت بیرون بروی؟ نمی‌بینی هوای بیرون سرده؟ چند بار باید بگویم قبل از این بخوابیم چراغ‌ها را خاموش کن، صورت حساب‌های برق خیلی داره بالا میره. دیشب وقتی داشتی فوتبال تماشا می‌کردی، سه تا نوشابه و یک پیتزای بزرگ خوردی، عجیب نیست اگر دلت درد گرفته باشه.
 
5- به عهده گرفتن کارهایی که فکر می‌کنید نمی‌توانید به درستی انجام بدهند: "اگر اجازه بدم برای شام فردا اون جایی را رزرو کنه، می‌دونم مثل همیشه یک اشتباهی می‌کنه. یا وقت را اشتباه می‌گه، یا یادش میره که یک میز خوب انتخاب کنه، بنابراین همیشه خودم این کار را می‌کنم." "بار آخر که استیون را فرستادم برای بچه‌ها لباس بخره، فاجعه بود. بچه‌ها هرگز نتونستن اون لباس‌ها را برای مدرسه بپوشند. این دفعه خودم می‌برمشان. نمی‌تونم اجازه بدم دوباره چنین اتفاقی بیفته." "ماه‌ها پیش، از جین خواستم یک هتل خوب تو شیکاگو پیدا کنه، اما اون فراموش کرد این کار را بکنه. حالا برنامه سفرمان سه هفته عقب افتاده و این منم که مجبورم همه کارها را انجام بدم. بهتر بود از اول خودم کارها را انجام می‌دادم."
 
6- اصلاح کردن اشتباهاتشان و امر و نهی کردن به آنها: "نه عزیزم اون زن و شوهری که تو تعطیلات دیدیم، اهل ویرجینیا بودند، نه وست ویرجینیا." "عزیزم اون طور که این کلمه را در جمله به کار بردی، اشتباه بود." "فکر می‌کنم اگر مسیر 41 را انتخاب کنیم به ترافیک خیابان گرد بر نمی‌خوریم." "اگه جای تو بودم الان از سمت چپ رانندگی می‌کردم." "چرا به مادرت زنگ نمی‌زنی بگی بچه‌ها مریض شدند و سرت خیلی شلوغه و برای یکشنبه دیگه نمی‌تونیم به اون سر بزنیم. هر چی گفتی این یکی را نگو که هفته پیش رفتیم و مادر منو دیدیم."
 
چرا زنها در حق مردها مادری می‌کنند؟ می‌دانم متنفرید از این که بشنوید، شما هم در حق مرد زندگیتان مادری می‌کردید، اما باور کنید، تنها شما نیستید که این کار را می‌کنید. دلیل این کار چیست؟

1.ما زنها برای مادری کردن آموزش دیده ایم و برای آن نیز پاداش می‌گیریم. وقتی بچه بودید، یگانه الگویتان مادرتان بود.همواره شاهد بودید که او چگونه از شما، برادر و خواهرهایتان حمایت می‌کرد. بدین ترتیب آموختید چگونه حمایتگر، مهربان و فداکار باشید و به نیازهای دیگران رسیدگی کنید. این موضوع نیز حقیقت دارد که شاهد بودید، چگونه مادرتان به ویژه در حق پدرتان مادری می‌کرده است. پس بیایید به موضوع این طور نگاه کنیم که اگر شما شاهد بودید، به جای اینکه مادرتان به طرزی رمانتیک با پدرتان رفتار بکند، همیشه در حق او مادری می‌کرده است، در نتیجه شما هم در کودکی چنین آموختید. این همان رفتاری است که زن‌ها باید با مردها داشته باشند. پس وقتی خودتان بزرگ شدید و ازدواج کردید، عینا همین کار را با همسرتان کردید.

هنگامی‌که جولی جهت مشاوره نزد من آمد، سه سال از ازدواجشان با فرد می‌گذشت. او به تلخی می‌گفت: "احساس نمی‌کنم همسر او هستم، بلکه احساس می‌کنم مادرش هستم. او هم همیشه مثل یک بچه کوچک رفتار می‌کنه و از من انتظار داره به جای او فکر کنم، دنبالش راه بیفتم و لباس‌هاش رو جمع و جور کنم. در واقع مسوولیت همه امور با منه. برای همین هم او مدام تنبل و تنبل تر میشه و در عوض من عصبانی و عصبانی تر میشم."

جودی آگاه نبود که مادری کردن برای او که یک زن است، طبیعی می‌باشد. او از فرد به خاطر اینکه مردی ناپخته و بچه گونه است مدت بود که شکایت داشت، اما هرگز به سهمی‌که خودش در این رابطه باید ایفا می‌کرد توجهی نداشت. در خلال صحبت‌هایم با جولی از او راجع به پدر و مادرش پرسیدم و بعد از کمی‌پرس و جو، کم کم ریشه بازی مادرانه اش آشکار شد. در حالی که غمگین بود چنین به خاطر آورد: "هرگز به یاد ندارم که پدر و مادرم با هم صمیمی‌و یا خیلی رمانتیک بوده باشند. پدرم به خاطر شغلش زیاد به سفر می‌رفت و زنده ترین و معمول ترین خاطراتم از مادرم به زمانی تعلق دارد که چمدان‌های پدرم را قبل از سفر برایش می‌بست و بعد از آن که از سفر برمی‌گشت، چمدان‌هایش را باز می‌کرد. همیشه با دقت قرارهای ملاقات پدرم را به او یادآوری می‌کرد و همیشه لباس‌هایش را برایش مرتب می‌نمود. پدرم نیز به نوعی مانند یکی از بچه‌ها بود. مادرم هم به پدرم و هم به ما سرکوفت می‌زد. شام و ناهارمان را جلویمان می‌گذاشت. در آن سنین می‌بایست چنین نتیجه گرفته باشم که عشق ورزیدن به یک مرد، باید مانند رفتاری باشد که مادرم با پدرم دارد.

تا همین اواخر مادری کردن یگانه شغل قبول برای زنان محسوب می‌شد. به اضافه دو شغل دیگر: پرستاری و معلمی. در بچگی همواره شاهد بودیم که چگونه مادرانمان به واسطه رفتارهای حمایتگرانه و مادرانه شان پاداش می‌گرفتند و اگر چنین رفتارهایی از ما سر می‌زد به ما نیز این چنین پاداش می‌دادند: "سالی خوب و شیرین من، چقدر خوب از برادرت مواظبت می‌کنی"، یا "جین دختر خوبی باش و دمپایی پدرت را جلوش جفت کن" و "تو دختر عزیز خودم هستی."
 
2.هرگاه می‌خواهیم مردی ما را دوست بدارد، باید در نقش مادر برای او ظاهر شویم؟
دارلین که پانزده سال بود ازدواج کرده، چنین گفت: "هرگاه احساس می‌کنم از چارلی عشق و توجه کافی دریافت نمی‌دارم، فورا در نقش مادر براش ظاهر می‌شم. غذاهای مورد علاقه اش را می‌پزم، کشوهاشو مرتب کرده و سعی می‌کنم تا اونجا که امکان داره، براش مفید باشم. من دوست دارم، او بیشتر در نقش یک معشوق خوب برام باشه تا شوهر. البته چیزی که نصیبم میشه، دقیقا برعکس این خواسته است. او مثل یک پسربچه خوب که از من به خاطر این که این قدر دقیق و منظم هستم، تشکر می‌کنه."

*پس به این دلیل در حق مردان زندگیمان مادری می‌کنیم که آنها را به خود وابسته سازیم. وقتی سخت تلاش می‌نماییم تا کلیه نیازهای شوهرهای خود را برآورده کنیم، او را شدیدا به خود وابسته می‌کنیم. همه ما چنین صحنه‌هایی را در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی زیاد دیده ایم. مردی که همسرش خانه نیست، مجبور است خودش به تنهایی تمامی‌کارها را انجام دهد. او وقتی می‌خواهد برای بچه‌ها غذای ساده ای آماده کند، درست مثل یک دست و پا چلفتی رفتار نموده، عاجز و درمانده می‌شود. در نتیجه هر چه بیشتر از مردی مواظبت کنید، او بیشتر به شما تکیه می‌کند و بدین ترتیب وابسته تر می‌شود. ما زنها بدین وسیله با ترس از طرد شدگی خود مقابله کرده و طوری آنها را به خودمان وابسته می‌کنیم که هرگز نتوانند فکر ترک کردن ما را بکنند. گویی ضمیر ناخودآگاه ما درمی‌یابد، اگر به اندازه کافی به ما محتاج باشند، هرگز ما را ترک نخواهند کرد.

*با این حال مردان به اینکه در حقشان مادری شود، عادت دارند و خواستارند از آنها مواظبت شود. اخیرا در یکی از سمینارهایم که برای گروهی از زنان ترتیب داده بودم، یکی از حاضرین از من پرسید: "چرا زنها برای مردها مادری می‌کنند؟" یکی از ردیف آخر گفت: "برای اینکه مردها دوست دارند" همگی خندیدیم، زیرا می‌دانستم این گفته او بدور از حقیقت نیست. آیا هنگامی‌که برای مردها مادری می‌کنیم، آنها شکایتی می‌کنند؟ جواب: بعضی وقتها مخالفت می‌کنند، اما اکثر اوقات راضی هستند.

3.وقتی در حق مردها مادری می‌نمایید، آنها احساس عشق می‌کنند؟
مردها در کودکی همواره شاهد بودند که مادرشان از آنها مراقبت می‌کرده است. بنابراین برایشان عادی است به همسر خود اجازه دهند، تا که این نقش را نیز ادامه دهد. این موضوع بویژه حقیقت دارد، چنانچه مادر همسرتان مدام در حق او مادری کرده باشد، ممکن است در ذهنش مادر، همسر و حمایتگر تداعی بیشتری از کلمات عاشق، معشوق، بهترین دوست و یا شریک زندگی داشته باشد. چنان چه همسرتان در کودکی محبت و توجه کافی از جانب مادر خود دریافت نکرده باشد، با خوشحالی تمام اجازه خواهد داد، تا این کار ناتمام او را برایش به پایان برسانید.

چگونه مادری کردن برای نامزد یا همسرتان موجب تخریب رابطه شما می‌شود

در ابتدا مادری کردن برای نامزد یا همسرتان می‌تواند جوانب مثبتی داشته باشد، اما در درازمدت اثرات بسیار مخربی را بر روی رابطه شما خواهد گذاشت:

1- همسرتان از شما منزجر شده و بر علیه تان طغیان خواهد کرد. در فصل یک، درباره این نیاز روانی بچه‌ها که مبنی بر استقلال و تمایز از مادر به منظور کسب هویتی جداگانه ومردانه بود؛ صحبت کردیم. هنگامی‌که در حق نامزد یا همسرتان مادری می‌کنید، به طرزی اجتناب ناپذیر او از شما منزجر شده و نهایتا بر علیه تان طغیان خواهد کرد. ممکن است از رفتارتان شکایتی نداشته باشد، حتی ممکن است اصرار کند به این کارتان ادامه بدهید، اما یک چیز حتمی‌است: او یک روز بر علیه تان شورس خواهد کرد، همانگونه که تمامی‌پسربچه‌ها دوست دارند روزی از مادرشان جدا شوند و خانه را ترک نمایند.

کارن 52 ساله روزی برای مشاوره نزد من آمد. او نمی‌توانست درک کند، چرا شوهرش لئونارد به او خیانت کرده و با منشی 24 ساله اش رابطه نامشروع برقرار کرده است. 

کارن چنین توضیح داد: لئونارد همیشه راضی به نظر می‌رسید. می‌دونم خودم خرابش کردم. اون همیشه می‌گفت، مادرش هرگز به این خوبی با او رفتار نکرده بود و می‌گفت که دوست داره ناز و نوازشش کنم و مواظبش باشم، اما حالا میگه تمام مدت احساس به دام افتادگی و خفگی می‌کنم و می‌خوام کمی‌آزاد باشم. او طی 27 سال گذشته هیچ شکایتی نداشت، نمی‌تونم بفهمم چه اتفاقی افتاده.وقتی با لئونارد وارد صحبت شدم شک و تردیدم به یقین تبدیل شد. او احساس می‌کرد که با برقراری ارتباط با یک دختر جوان تر، مادرش را با یک معشوقه معاوضه کرده و او کلماتی را که یک پسربچه کوچک، هنگامی‌که برای ترک خانه روزشماری می‌کند به کار می‌برد. نظیر: به دام افتاده، احساس خفگی و تشنه برای آزادی. تمام وقت کارن فکر می‌کرد با مادری کردن برای لئونارد، همسر خوبی برایش بوده است، اما نتیجه ای که عایدش گردید، این بود که این طرز تفکر باعث شد شوهرش را از دست بدهد.

2- با نامزد یا همسرتان دائما طوری رفتار می‌کنید که گویی او بی لیاقت است. متعاقب چنین رفتاری او نیز احساس ناتوانی و بی لیاقتی خواهد کرد و در نتیجه اعتماد به نفسش پایین آمده و رفتارش نیز بچگانه تر می‌نماید. این به نوبه خود باعث به وجود آمدن یک چرخه زندگی معیوب خواهد شد.هنگامی‌که یک مرد احساس خوبی نسبت به خودش ندارد، شما را نیز کمتر دوست خواهد داشت.احساس عزت نفس یک مرد بستگی به احساس توانمندی او دارد. هنگامی‌که مردی احساس می‌کند کارها را به درستی انجام نمی‌دهد، به سختی می‌تواند با شما و یا خودش مهربان باشد. رفتار با مردها به مانند پسربچه‌ها و به رخ کشیدن ضعف‌ها و ناتوانایی‌های آنها روی قابلیت عشق ورزی مرد شما تاثیر منفی می‌گذارد.

جنبه دیگر این قضیه این است که هر چه مردی در نظر شما ناتوان تر و ضعیف تر جلوه کند، از لحاظ جنسی نسبت به او سرد خواهید شد. توانایی و قابلیت‌های مرد باعث تحریک زن‌ها می‌شود. بنابراین هر چه مردی ناتوان تر جلوه کند از جذابیت او برای شما کاسته خواهد شد.

3- عشق، حرارت و شور و حال رابطه خود را خواهید کشت.سریع ترین راه ممکن برای کشتن عشق، شور و حال و حرارت یک رابطه، مادری کردن در حق نامزد یا همسرتان است. هر چه با یک مرد بیشتر به مانند مادرش رفتار کنید، او نیز به شما بیشتر فرزندگونه پاسخ خواهد داد. اما موضوع این جاست که هیچ مردی مایل نیست با مادرش همبستر شود. ممنوعیت جاذبه جنسی نسبت به شخصیتی مونث با انرژی مادرانه، چنان در شخصیت برخی از مردها ریشه دوانده که تقریبا برای آن مرد غیرممکن خواهد بود، بتواند شما را به طرزی  رمانتیک ببیند. کارهایی نظیر: مرتب کردن لباس‌هایش، یادآوری کارهایش به او و رفتاری مانند پسرتان با او داشتن.

از طرف دیگر اگر با همسرتان رفتاری بچگانه داشته باشید، این رفتارتان باعث می‌شود که شما از لحاظ جنسی نسبت به او سرد شوید. آخر مگر چقدر می‌توانید نسبت به مردی جاذبه رمانتیک و جسمانی داشته باشید؟ هنگامی‌که در پایان روز وقتی او را می‌بینید پیش خودتان بگویید: امروز جوراب‌هایش را نتوانست پیدا کند، کلیدهایش را دوباره گم کرده بود؛ دوباره مجبور بودم به لوله کش زنگ بزنم، چون فراموش کرده بود این کار را بکند. آخر مگر یک پسربچه سه ساله چقدر می‌تواند برایتان هیجان ایجاد کند.

 به اعتقاد من ارتکاب اشتباه شماره یک، یکی از دلایل عدم رضایت جنسی در بسیاری از ازدواج‌ها می‌باشد. بیست سال زندگی مشترک به همراه انواع مشکلات خانوادگی، اقتصادی و غیره، همگی از جمله دلایلی هستند که در تولید تنش و سرد شدن شور و حرارت روابط، سهیم هستند، اما هیچ یک از این‌ها در مقایسه با حالتی که زن و شوهر به یک مادر و پسر تبدیل شده باشند، خطرناک نیست. 

راه حل:

چگونه از مادری کردن در حق مردان دست برداریم؟در زیر راه کارهایی ارائه شده که در تغییر نقش شما از یک مادر به یک معشوق خوب برای نامزد یا همسرتان، مفید خواهند بود:

1- از انجام دادن کارهایی که همسرتان می‌تواند خودش انجام دهد، پرهیز کنید. رفتار مادرانه داشتن در حق همسرتان بمانند اعتیاد است. همان طور که در مورد تمامی‌اعتیادها نیز صدق می‌کند و تنها راه نجات، ترک کردن است. این بدان معناست که وقتی همسرتان می‌پرسد، کلیدهایم کجاست؟ به او بگویید نمی‌دانم. اجازه دهید خودش دنبال آنها بگردد. هنگامی‌که برای مناسبت ویژه ای می‌خواهد خودش لباسش را انتخاب کند، نگویید که می‌بایست کدام لباس را بپوشد. هنگامی‌که لباس‌هایش را روی زمین می‌اندازد، آنها را برایش جمع نکنید.چنان که همسرتان عادت دارد کارهایش را برایش انجام دهید، ممکن است کمی‌طول بکشد تا خودش را با این رفتار جدید وفق بدهد. در ابتدا امکان دارد برایش مشکل باشد. ممکن است یاس‌ها و سرخوردگی‌هایش را تحمل کنید، چرا که مدتی طول خواهد کشید تا کارهایی را که سالها برای خودش انجام نداده انجام بدهد. اگر زندگیتان گیج کننده تر و مغشوش تر به نظر آمد، تعجب نکنید. احتمال دارد در ابتدا به میهانی‌ها دیرتر برسید، چرا که او نمی‌تواند کلیدهایش را بیابد. حتی ممکن است در حالی که کراواتش چروک و نامرتب است از خانه خارج شوید. چنان چه این اتفاقات به کرات پیش بیاید، به تدریج خواهد آموخت. زیرا خواهد دید هر بار که به دنبال کلیدهایش می‌گردد و آنها را پیدا نمی‌کند، چقدر سرخورده و مایوس می‌شود، لذا می‌آموزد هر شب آنها را در جای مخصوصی بگذارد. وقتی دیگران به او بگویند کراواتش نامنظم است. لذا می‌آموزد از این پس قبل از خارج شدن از خانه در آینه خودش را وارسی کند. به عبارت دیگر بزرگ شده و یاد می‌گیرد چگونه از خودش مراقبت کند.

البته این بدان معنا نیست که چنان چه همسرتان پرسید، کلیدهایش کجا است؟ شما جواب بدهید: "خودت پیداش کن، من که مادر تو نیستم"، حتی در اینجا هم توصیه ام این نیست که می‌بایست در حق همسرتان مهربان و حمایتگر نباشید، بلکه هدف صرفا بدین معناست که چگونه بیشتر به مانند یک همسر و معشوق و کمتر به مانند یک مادر با او رفتار کنید.

2- با نامزد یا همسرتان به مانند شخصی لایق، دانا، توانا و قابل اعتماد رفتار کنید. اطلاعاتی که خودش می‌بایست به خاطر داشته باشد را به او یادآوری نکنید. سعی ننمایید به جایش فکر کنید و یا تقویمش باشید. بلکه به گونه ای رفتار کنید که دریابد بزرگسالی فهمیده و توانا است که شما همیشه می‌توانید روی او حساب کنید. به خاطر داشته باشید از آنجا که مدت‌ها در حقش مادری می‌کردید و برنامه‌هایش را ترتیب می‌دادید، کمی‌تنبل شده است. به طرزی ناخودآگاه ممکن است در به خاطر سپردن قرار ملاقات‌ها و مسوولیت‌هایش به شما تکیه کند. بنابراین طبیعی است هنگامی‌که از این کار دست می‌کشید، بعضی از کارهایش را فراموش کند. مثلا برخی از صورت حساب‌ها را نپردازد و یا اینکه آشغال‌ها را هر شب دم در نگذارد. در این گونه مواقع سرزنشش نکرده و از او انتقاد نکنید، بلکه با یاس او همدردی کرده و به دنبال کار خود بروید.

به عنوان مثال فرض کنید همسرتان روز پنجشنبه یک وقت برای دندانپزشکی دارد. صبج هنگامی‌که می‌خواهد به سر کار برود. بدون اینکه چیزی بگویید با او خداحافظی کنید. عصر هنگامی‌که به خانه برمی‌گردد، می‌گوید: "خیلی از دست خودم عصبانی ام، منشی دکتر‌هاپکینز به محل کارم تلفن کرد و گفت: "برای امروز وقت دکتر داشتی"، به کلی فراموش کرده بودم. در این موقع به او بگویید: "اوه عزیزم خیلی بد شد اما مساله ای نیست، مطمئنم دوباره می‌تونی یک وقت جدید بگیری". هنگامی‌که به دفعات کافی این قرار ملاقات‌ها فراموش شود، همسرتان به طرزی طبیعی می‌آموزد که چگونه برنامه‌هایش را به خاطر بسپارد.

3- آنگونه که مادرها با بچه‌هایشان صحبت می‌کنند با او صحبت نکنید. به خودتان قول بدهید با نامزد یا همسرتان طوری صحبت نکنید، گویی او یک پسربچه پنج ساله می‌باشد. این به آن معنا است که اصلا او را نکوهش نکنید. اشکالی ندارد اگر بگویید از دستش ناراحت و عصبانی هستید، اما این کار را به گونه ای که یک بزرگسال با بزرگسال دیگر انجام می‌دهد، انجام دهید نه مثل یک مادر عصبانی که از دست پسربچه شیطانش به ستوه آمده است.حرف‌های بچه گانه زدن چطور؟ به عقیده من کمی‌با لحن کودکانه حرف زدن کاملا طبیعی می‌باشد. چرا که این راهی است بسیار صحیح برای درمیان گذاشت احساسات آسیب پذیرمان، اما چنانچه با نامزد یا همسرتان حرف‌های بچه گانه می‌زنید، خصوصا در رختخواب و یا در حین رابطه جنسی، این یک مشکل محسوب می‌شود. وقت آن رسیده که رفتاری بالغانه داشته باشید.

4- مسوولیت‌هایی را که دوست دارید به عهده بگیرد به او واگذار کنید و چنان چه اشتباه‌هایی مرتکب می‌شود، مسوولیت‌ها را از او سلب نکنید. می‌دانم این کار برای بعضی از شما تا چه خد مشکل است. این بدان معناست که کنترل کردن همه چیز را رها نمایید و اعتماد کنید. همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت، حتی هنگامی‌که همه موارد آن طور که می‌خواستید، پیش نمی‌روند. به عنوان مثال: همسرتان می‌گوید برای شام در رستورانی میز رزرو خواهد کرد؛ اما وقتی برای این کار به رستوران تلفن می‌کند که تمام میزها قبلا رزرو شده اند. پس ساعت شش به شما تلفن می‌زند و می‌گوید موفق نشده میزی را رزرو کند. شما به او می‌گویید: خیلی بد شد، من طبق قرار قبلیمان آمده ام و مطمئنم که می‌تونی یک جای دیگه پیدا کنی. ساعت هشت می‌بینمت، خداحافظ. همسرتان از این که در رزرو میز شکست خورده، احساس حماقت خواهد کرد، اما از این که سرزنشش نکرده‌اید از شما ممنون شده و بار دیگر که قرار است جای دیگری بروید، این موضوع را هرگز فراموش نخواهد کرد.

هشدار: ممکن است هنگامی‌که همه موارد بد پیش می‌رود، وسوسه شوید دخالت کرده و کنترل اوضاع را دوباره خودتان به دست بگیرید. به عنوان مثال: موسم تعطیلات نزدیک شده و می‌دانید همسرتان هیچ گونه اقدامی‌برای تهیه جا انجام نداده و یا نامزدتان موقع درست کردن لازانیا بیش از حد از سس استفاده می‌کند، در حالی که مطمئن هستید این مقدار سس غذا را بدمزه خواهد کرد.

هرگز وسوسه نشوید او را نجات بدهید. به او اجازه دهید اشتباه کند و عواقب آن را نیز بپذیرد. زیرا تنها از این راه می‌توان بیاموزد که کارها را به درستی انجام دهد.
 
چگونه خودم موفق شدم این کار را انجام بدهم:
از آنجا که 15 سال از عمرم را صرف مادری کردن در حق مردان زندگی ام نموده ام، در این رابطه خودم را یک حرفه ای می‌دانم. حال می‌خواهم برایتان بگویم که چگونه موفق شدم این عادات مادرانه ام را کنار بگذارم: با مردی نامزد بودم که به طرزی مزمن کم حافظه و فراموشکار بود. قرار ملاقات‌هایش را فراموش می‌کرد، تلفن‌ها را از یاد می‌برد، پرداخت صورت حساب‌ها را فراموش می‌کرد، حتی هنگامی‌که می‌خواستیم جایی برویم آدرس را فراموش می‌کرد و موقع رانندگی به درستی نمی‌دانست باید از کدام خروجی بزرگراه خارج و یا داخل شود. دو سال تمام به جایش فکر کردم. کارهایش را به او یادآوری و زندگیش را به جایش گذراندم. هر وقت جایی می‌رفتیم، آرام و قرار نداشتم. همیشه چهار چشمی‌مراقب بودم که باید از کدام ورودی بزرگراه وارد شویم و یا سر کدام پیچ بپیچیم، تا این که مطمئن شوم به موقع به جایی که می‌خواهیم برسیم. 

نهایتا یک روز از مادری کردن برایش خسته شدم و فکر کردم او باید رانندگی در جاده را بدون دخالت من یاد بگیرد. پس از مدتی برای تعطیلات به نقطه ای در جنوب کالیفرنیا رفتیم. من راه را به درستی می‌شناختم، چون قبلا هم به آنجا رفته بودم. علایم رانندگی موجود در جاده نشان می‌داد که خروجی چند مایل جلوتر است. نگاهی به او کردم تا ببینم آیا متوجه علایم رانندگی شده یا نه. احساس دل پیچه می‌کردم. به خودم گفتم قول دادی که چیزی نگویی. هر چه بیشتر به خروجی نزدیک تر می‌شدیم، بیشتر عصبی می‌شدم. حال دیگر به خروجی رسیده بودیم و او