بیشتر خانم ها پس از ازدواج همسر خود را با معیار هایی که در ذهن داشته اند محک می زنند و به عبارتی تا مدتی با همسر خیالی خود روزگار می گذرانند و اما راه حل روبرو شدن با واقعیت:
 
من جولیان 35 ساله هستم. در یك خانواده متوسط در نزدیكی دنور متولد شدم. پدر و مادرم رابطه چندان خوبی با هم نداشتند. پدرم سختگیر و كنترل‌كننده بود و مادرم نیز فردی مستقل بود كه زیر بار حرف‌های زور پدرم نمی‌رفت. من یك خواهر كوچك‌تر از خودم دارم و همیشه فكر می‌كردم در زندگی شخصی خودم هرگز اشتباهات والدینم را تكرار نمی‌كنم و فردی بسیار خوشبخت خواهم بود. همیشه در فكرم به یك زندگی آرام و عالی و پر از مهر و محبت فكر می‌كردم. هرگز دوست نداشتم مشكلی مرا از همسرم جدا كند و فكر می‌كردم كه به راحتی به این هدف می‌رسم.

سال‌ها گذشت و من پس از اتمام تحصیلاتم مشغول كار شدم و پس از مدت كوتاهی نیز از طریق یكی از همكارانم با جوانی آشنا شده و پس از 3 ماه با هم ازدواج كردیم. اوایل بسیار محتاطانه رفتار می‌كردم و سعی می‌كردم كه رفتارهایم موجب تحسین همسرم شود و او را بیش از پیش به من علاقه‌مند كند. او نیز فردی معقول و اهل خانواده اما بسیار كم‌حرف بود. من این موضوع را چند ماه پس از ازدواج فهمیدم.

پدرم همیشه وقتی می‌خواست ناراحتی و نارضایتی خود را نشان دهد سعی می‌كرد كمتر با مادرم صحبت كند و من هم فكر می‌كردم چیزی در زندگی همسرم كم است كه او این گونه رفتار می‌كند. پس سعی كردم بسیاری از امور خانه و زندگی را مطابق میل او انجام دهم تا راضی‌تر شود و با من مهربان‌تر و بامحبت‌تر رفتار كند. اوضاع تغییر چندانی نكرد. سپس به خاطر ترس از مشكلات زندگی سعی كردم خودم را ناراحت و ناراضی نشان دهم تا او بیشتر به تكاپو افتد و صمیمانه‌تر برخورد كند، اما باز هم نشد.

البته رفتار او مشكلی نداشت فقط چیزی برایم تعریف نمی‌كرد. سوالاتم را مختصر جواب می‌داد و اهل ابراز علاقه هم نبود. پس از مدتی باردار شدم، اما به دلیلی نامعلوم بچه‌ام سقط شد. از نظر روحی حساس‌تر شده بودم و هر رفتاری را به منظور دیگری برداشت می‌كردم. احساس می‌كردم زندگی مطابق میلم نیست و دیگر چاره‌ای ندارم.  

پس از مدتی با یك روان‌شناس صحبت كردم و او چند كتاب را به من معرفی كرد كه بخوانم. تازه فهمیدم در دنیای خودم و با همسر خیالی‌ام زندگی می‌كردم. فهمیدم كه همسرم آیینه‌ای است كه مرا نشان می‌دهد. من واقعا خودم را دوست نداشتم و فكر می‌كردم همسرم مرا دوست ندارد. من خودم را از طریق محبت‌ها و رفتار او محك می‌زدم و این یعنی بی‌ارزش كردن خودم در درونم. پس امیدوار به توجه او بودم. در واقع ترجیح می‌دادم با هر كسی زندگی كنم غیر از همسرم ولی نمی‌دانستم كه وقتی با او زندگی می‌كنم در حال زندگی با شخصیت خودم هستم و آنچه از آن فرار می‌كنم طرف مقابل نیست، بلكه شخصیت خودم است. در كتابی خواندم كه اگر خواهان ارتقای شخصیت فردی هستید باید روی خود نیز كار كنید تا نتوانید رفتار و كنش و گفتار خود را كه لایه‌های سطحی شخصیت شماست با لایه‌های عمیق و درونی منطبق سازید نمی‌توانید خود را و در پی آن طرف مقابل را تغییر دهید!از طرفی تفاهم دائمی و خوشحالی همیشگی در زندگی واقعی امری محال است.

اگر به اطراف خود نگاه كنید خواهید دید كه زندگی مشترك زوجین همواره مملو از سازش و توافق است. در چنین صورتی لذت از زندگی مشترك دوچندان خواهد شد. به همسرتان حق بدهید كه می‌تواند هر طور دوست دارد فكر كند و عقیده‌اش را محترم بشمارید. او باید بتواند به راحتی با شما در مورد خودش، شما یا هر مساله دیگری صحبت كند و افكار و عقایدش را بگوید، نه این‌كه مطابق میل شما صحبت كند. وقتی مسائل خیلی راحت و باز مطرح شوند در واقع پیام وفاداری و امنیت را به طرف مقابل می‌دهند.به بیان دیگر وقتی فردی به راحتی در مورد عقاید و خواسته‌های خود صحبت می‌كند یعنی من در كنار تو احساس امنیت خاطر و تعلق می‌كنم و دلیلی ندارد چیزی را از تو پنهان كنم.
البته ذكر این مورد نیز ضروری است كه این كار همواره باید داوطلبانه انجام گیرد تا از حالت گزارش كار دادن خارج شود. شما برای همسرتان ارزش قائلید پس اجازه می‌دهید كه افكاری حتی مخالف با شما نیز داشته باشد. قرار نیست همواره مانند شما بیندیشد. مهم این است كه خودش را همانگونه كه می‌اندیشد دوست دارید. بدین ترتیب او نیز احساس قید و بند نمی‌كند و به شیوه خود به شما نزدیك می‌شود و زندگی شیرین‌تر خواهد شد.
 
گردآوری:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifesrtyle
منبع:jamejamonline.com

مطالب پیشنهادی:
در سر مردان چه می گذرد؟
مرد می گوید، زن می گوید(تجربه های یک زن و شوهر در مورد ارتباط زناشویی)
تجربه های بی‌نظیر 7 زوج از رموز عاشق ماندنشان در زندگی !
12 راه برای حفظ روابط گرم و صمیمانه همسران !
برای شوهرتان ، مادری نکنید!