من هرگز در خواب هم نمی دیدم كه در حامله شدن مشكل داشته باشم.سمیه هنوز فکر می كند كه باید برای گزینه های دیگر تلاش كند اماحامد نمیخواهد بیشتر از این در مورد این موضوع بحث كند. آیا این ازدواج می تواند پایدار باشد؟
 
من نمی‌توانم حامله شوم، این باعث جدایی ما شده است.سمیه هنوز فکر می‌كند كه باید برای گزینه‌های دیگر تلاش كند اماحامد نمی‌خواهد بیشتر از این در مورد این موضوع بحث كند. آیا این ازدواج می‌تواند پایدار باشد؟
صحبت‌های زن

من هرگز در خواب هم نمی‌دیدم كه در حامله شدن مشكل داشته باشم. این جمله را سمیه 38 ساله ، كسی كه دارای اعتبار مالی زیادی بود و 4 سال قبل ازدواج كرد ، گفت. من وحامدبعد از سه سال تلاش بی نتیجه برای حامله شدن ، اول به صورت طبیعی و سپس به به كمك تكنولوژی تقویت قوای جنسی ، خسته شده ایم. ما یك داستان غمگین داریم. ما زمانی كه معالجه را شروع كردیم بسیار خوش بین بودیم. اما حالا كه با شكست مواجه شدیم ، كاملا ویران شده ایم. اخیرا یك آزمایش خون نشان داد كه تخمك‌های من سالم نیستند، بنابراین آخرین گزینه ای كه برای ما باقی می‌ماند لقاح آزمایشگاهی (IVF) كه در آن تخمك یك اهدا كننده با اسپرم حامد لقاح پیدا می‌كند و یا فرزند خواندگی. من از هر دوی آن‌ها خوشحال بودم اما حامد نمی‌خواهد درباره ی آن‌ها صحبت كند. هر زمان كه من این موضوع را باز می‌كنم او حرف مرا قطع می‌كند و می‌گوید تو نق می‌زنی. ما از یك دیگر عصبانی هستیم و رابطه زناشویمان را متوقف كرده ایم.

من حامدرا زمانی كه 29 ساله بودم دیدم. 6 سال قبل زمانی كه من برای ملاقات دوستم به محل کار او رفته بودم حامدقد بلند و لاغر با مو‌های قهوه ای پرپشت در وسط اتاق
بود. من به دوستانم گفتم كه او دل من را ربوده. زمانی كه او برای اولین با به من نزدیك شد من بسیار هیجان زده بودم. هر دوی ما موسیقی را دوست داریم و به خاطر همین حامد من را به شنیدن یك گروه موسیقی دعوت كرد.
حامدنمی توانست برای دوباره دیدن من صبر كند. داستان عاشقانه ای با ملاقات‌های آخر هفته ی ما شروع شد.حامدآدمی محتاط و مهربان است. اما او در این سال آخر عشقش را از من بریده.
ما زندگی مان را با هم در آپارتمان كوچك من شروع كردیم. او شغلش را به خاطر تغییر مکان زندگی از دست داد و شرایط برای او سخت شد.

حامد نمی‌توانست یك شغل پیدا كند برای همین پدرم از او خواست تا در اداره كردن رستورانش به پدر كمك كند
. او با چك‌هایی كه از دستمزد خود به دست آورده بود یك آپارتمان بزرگ تر گرفت و ما به آن جا نقل مكان كردیم. ما از کوه نوردی  لذت می‌بردیم و عاشق رفتن به رستوران‌ها هستیم.

بعد از یك سال ما با بد شانسی مواجه شدیم.من با دكتر متخصص زنانم مشورت كردم، او داروی باروری تجویز كرد
. تا شانس لقاح در رهم بالا برود. ما این درمان را دوبار انجام دادیم، اما هردوی آن‌ها شكست خورد. در این جا بود كه من متوجه شدم تخمك‌های من نا سالم تولید می‌شود. گام بعدی IVF  بود كه شامل دارو‌های تقویت كننده باروری بود كه خرج آن‌ها زیاد  بود. بیمه ی بهداشتی من این درمان را تحت پوشش نداشت اما والدینم هزینه ی آن را پرداخت كردند.
 
دكتر به من گفت كه از ورزش و روابط جنسی خود داری كنم تا زمانی كه او بگوید و دارو‌ها بدنم را برای IVF آماده كند. البته برانگیختگی‌های جنسی درمن وجود داشت اما من نمی‌خواست تا با این كار بارداریم از بین برود.  زندگی بی بچه اشك من را در می‌آورد. من انتظار داشتم حامد من را دل داری دهد و از نا امیدی من بكاهد.

این روش  دو هفته طول كشید و آزمایش‌های بارداری بی پایان بودند
. زمانی كه جواب تست من مثبت بود ما از خوشحالی گریه می‌كردیم و حامد گفت بالاخره كابوس ما به پایان رسید. بعد از 9 هفته من شكست خوردم و ضربه به سختی به زندگی ما وارد شد.

من می‌خواستم برای دوباره شروع كردن تلاش كنم، اما من باید چندین ماه صبر می‌كردم تا بدنم به حالت عادی بازگردد
. من خیلی نگران شده بودم. من برای دومین و سومین بار تلاش كردم اما باز هم با شكست مواجه شد. چون سطح هورمون‌های من بالا بود اما تخمك‌هایم به اندازه ی كافی برای جنین سالم، بزرگ و مناسب نبود. و در این زمان دكتر به من گفت كه به اهداء تخمك نیاز دارید.

در تمام این سه سال من امتحانات سختی را پشت سر گذاشتم  و همیشه غمگین بودم. من داشتم مثل یك آدم منزوی می‌شدم چون نمی‌خواستم به حرف‌های دوستانی كه به راحتی حامله شدند گوش كنم ، كه می‌گفتند بهتر است یك بچه را به فرندی قبول كنی
. من می‌خواستم شكمم بزرگ شود، لگد زدن‌های بچه را حس كنم و می‌خواستم زایمان اتفاق بیفتد. معمولا مادرم از من حمایت می‌كرد او درباره ی زنانی كه به IVF رفتند و به طور طبیعی حامله شدند حرف‌های امید بخش می‌زد.
اوضاع پیچیده بود ،حامداز این كه برای پدرم كار می‌كرد ناراحت بود. او به تلخی از شیوه ی مدیریت پدرم شكایت می‌كرد. او به پیدا كردن یك شغل جدید تمایل داشت. اما نمی‌توانست آن را رها كند چون والدین من در پرداخت هزینه‌های IVF به ما كمك زیادی می‌كردند.

با همه این‌ها من هنوز هم بچه می‌خواهم و به روش اهداء تخمك راضی هستم و اگر نشد فرزند خواندگی.
اماحامدبا لحن خود من را دور می‌كند، و من بیشتر از همیشه احساس تنهایی می‌كنم. اخیرا او تا دیر وقت با دوستانش بیرون می‌ماند . او با این كار تلاش می‌كند مرا تحت فشار قرار دهد تا صمیمی كه او می‌خواهد را بگیریم. او به من گفته اگر نمی‌توانم با او خوشحال باشم او مرا ترك می‌كند و از این حرف‌های نیش دار در روز‌های مختلف به من زیاد می‌زند.
من تحت فشارم. من زندگی بدون حامد را نمی‌توانم تصور كنم و همچنین بیشتر از این زندگی بدون بچه را نمی‌توانم تحمل كنم.
 
صحبت‌های مرد
من زمانی كه به سمیه گفتم او را باید ترك كنم مقصود واقعی من این نبود. این جمله راحامد35 ساله ، با صدایی پشیمان گفت. من هنوز هم سمیه را دوست دارم. من در بیرون می‌ماندم چون نمی‌خواستم درباره ی موضوع نازایی دوباره صحبت كنم. این تنها موضوعی است كه همسرم می‌خواهد درباره ی آن بحث كند. و حتی فكر كرن دربارهی آن قلبم را می‌شكند.

پدر بودن برای من همیشه یك آرزوی بزرگ بوده، و من احساس می‌كنم زندگیم بدون بچه بی ارزش است
. اما مو شكافی مشكلمان احساس من را بهتر نمی‌كند. در حقیقت من از اهداء تخمك یا فرزند خواندگی احساس مطمئن ندارم. من فقط می‌دانم كه باید درباره ی باید در مورد گزینه‌ها تحقیق بیشتری انجام دهیم.

موضوع ایجاد بچه بر زندگی ما را چیره شده. رفتن به IVF زندگی ما را نا منظم كرده. ما نمی‌توانیم بیرون برویم یا در آخر هفته با هم به پیاده روی برویم
. تفریحات ما زمانی كه سمیه به IVF می‌رود برای او خطرناكاست. حتی روابط زناشویی زندگی ما هم تحت كنترل است. به زودی ما دوباره برای حامله شدن تلاش می‌كنیم و روابط زناشویی ما دوباره دوچار تغییر می‌شود تا سمیه تخمگذاری كند. ما در مدت معالجه به دستور پزشك به هم  نزدیكی نمی‌كنیم. و این ما را آشفته می‌كند.
من در یك خانواده ی كاگری در یك شهر كوچك پرورش یافتم. من عاشق استشمام بوی علف تازه بریده، غیر رنگ‌ها در پاییز و دیدن ستاره‌هایی كه در شب‌هایی كه آسمان صاف هستند و چشمك می‌زنند، هستم. اما از زمانی كه زندگی را در شهر بزرگ شروع كردم احساس می‌كنم كه چیزی را از دست دارم. چون من پول كافی برای رفتن به دانشگاه نداشتم من در زمین‌های بازی و باشگاه‌های ورزشی كار و مدیریت می‌كردم.

سمیه نه تنها زنی زیبا بود، او با حرارت، حادثه جو و درستكار بود.
من زمنی كه او را ملاقات كردم بر انگیخته شدم، برای من جالب بود كه با یك نفر علاقه‌های مشترك داشته باشم، اما در بعضی چیز‌ها ما با هم مخالف بودیم، او گزینه‌هایش فاع می‌كرد.

متاسفانه من در سازگاری با اقلیم زمانی كه از شهر خود نقل مکان کردم مشكلات زیادی داشتم
. من از ترافیك ، صدا و ازدحام جمعیت متنفرم. و از همه بد تر كار كردن برای پدرزنم است،‌كه مدیری بد خلق است و هرگز پیشنهاد‌ها را نمی‌پذیرد. من دوست دارم زمان به عقب برگردد. من احساس می‌كنم به خطر هزینه‌های درمان نازایی زنم در این كار گیر افتادم. اگر ما موضوع تخمك‌ها را پیگیری كنیم او می‌خواهد مثل دیوانه‌ها چندین بار با دكتر‌های جدید حرف بزند. به خاطر همین من شك دارم.
من درباره ی تا دیر وقت بیرون ماندن مقصرم. من به این كارم افتخار نمی‌كنم. اما این كار ار برای این كه ذهنم از این موضوع راحت شود انجام می‌دهم.من متاسف هستم وسعی می‌كنم كه زمانی كه سمیه در مورد گزینه‌های دیگر بحث می‌كنم غیر حساس باشم. من می‌دانم كه تا ابد نمی‌توانم از تصمیم گرفتن دوری كنم. و من دوست ندارم تحت فشار قرار دهم. شاید مشاور بتواند در ازدواج ما را به حالت قبل برگرداند.

صحبت‌های مشاور

نازایی در حال حاضر بحران زندگی بسیاری است و تنش‌های زیادی در ازدواج‌ها به وجود می‌آورد. این جمله را مشاور گفت. در بهترین وضعیت آن زن و شوهر را سخت می‌سازد چون این مساله یك تجربه آسیب زا است. خیلی‌ها نیز مشكلی شبیه حامدو سمیه دارند.
نازایی مشكلات طاقت فرسایی را ایجاد می‌كند. و مرد یا زن یا هر دو را غمگین می‌كند. روابط زناشویی یك زن و شوهر را تحت تاثیر قرار می‌دهد. و در زمان آمیزش فشار‌هایی وجود داردو این كار بدون عشق ورزی انجام می‌شود. زن وشوهر در اثر اظهار نظر‌های بی جا و سوالات فضولانه ی دوستان و خانواده آسیب‌های زیادی می‌بینند.
سمیه وحامد همه ی این‌ها را تجربه كرده اند. علاوه بر این، رابطه شان به وسیله ی كار حامد پیش پدر سمیه و زندگی در شهر به تیره گی بیشتری می‌كشید. آن‌ها هنوز به یكدیگر عمیقا عشق می‌ورزند به من خاطر  من به برگرداندن ازدواج آن‌ها امیدوارم. من برای كمك به آن‌ها 3 هف را ایجاد كردم كه به واسطه ی آن‌ها تصمیم گرفتن برای موضوع نازایی كمك می‌كند.

اول آن‌ها نیاز دارند تا بفهمند كه چگونه با هم كنار بیایند.
سكوت حامدبه معنی مهم نبودن احساسات سمیه نیست، و اضطراب سمیه به معنی دیوانه كردن حامدنیست، او همیشه شك داشت كه بتواند یك مادر باشد.حامدباید بیشتر صبر و شكیبایی می‌كردو سمیه هم بایداضطراب خود را متوقف می‌كرد. سمیه از صحبت كردن با مادرش احساس ناراحتی می‌كند و من او را تشویق می‌كردم . و بخاطر بیرون رفتن‌هایحامدكمتر به او اعتماد می‌كند. او می‌خواهدحامدبیشتر در خانه بماند

اهداء تخمك زمان بر و پر دغدغه است به همین خاطر آن‌ها نمی‌توانند بیشتر از ین موضوع رابه تاخیر بیندازند
. معالجه ی آنها بستگی به كسی كه تخمك اهداء می‌كند دارد و من آن‌ها را به منتظر بودن تشویق می‌كردم. آن‌ها به وسیله ی آنچه شنیدند تصمیم گرفتند كه به رویایتان برای والدین بودن بیشتر امید وار شوند. باری در یك جلسه گفت كه باید به ژنتیك‌ها توجه كرد. سمیه می‌گفته من با این كه ژنتیك بچه مثل حامدباشد موافقم اما من می‌خواهم مادر باشم.

من به حامدو سمیه پیشنهاد كردم كه باید بعد از این سه سال باید زندگیتان را اصلاح كنند
. آن‌ها باید 6 ماه صبر می‌كردند تا اهداء كننده تخمك پیدا شودحامدباید از جاهای زیبایی كه وجود دارد و شبیه به شهر خودشان است را دیدن كند تا احساس بهتری پیدا كند. ضمنا من به او گفتم تا شكایت كردن خود را درباره ی كار به همسرش متوقف كند.مشكلات زن و شوهر‌ها به واسطه ی نازایی بالا می‌گیرد.سمیه وحامد خندیدن و غذا خوردن در بیرون باهم و ورزش كردن با هم و خیلی چیز‌های دیگر را فراموش كردند.

بیشتر زوج‌هایی كه به دنبال اهدا كننده ی تخمك می‌گردند برای انتخاب باید شرایطی را مثل دین و مسائل علمی را در نظر بگیرند
. اما كاروین وحامد تنها می‌خواهند كه آن  زن سالم باشد. كیلنیك باروری تلاش می‌كند تا هدا كننده ی تخمك از نظر فیزیكی به بیمار‌های خود شباهت داشته باشد. برای مثال شخص اهدا كننده باید مو‌های قهوه ای مثل حام دو چشمان فندوقی مثل سمیه داشته باشد. خوشبختانه یك اهدا كننده ی تخمك مناسب پیدا شد و با انجام مراحل پزشكی سمیه حامله شد و سارا به دنیا آمد و حالا 19 ماهه است. سمیه در نظر دارد تا زمانی كه سارا بزرگ شد چگونگی لقاح او را به او بگوید.
حامد هنوز برای پدر سمیه كار می‌كند، اما وضعیت او بهبود یافته است. و چون او پدر شده خوش حال است و كمتر دل خور می‌شود حالا برای جابجایی و پیدا كردن یك شغل زمان مناسب تری است.
در حال حاضر سمیه وحامدبه خوبی روابط زناشویی دارند، آن‌ها زمان را با یكدیگر سپری می‌كنند. وظایف والدینی هر دوی آن‌ها را به شادی آورده. این موضوع را سمیه در آخرین تلفن گفت.
حامد می‌گفت من فكر می‌كردم كه هرگز نتوانم این حرف را بزنم اما سمیه یك مادر خارق العاده است و من عاشق زندگی خود هستم.
 
تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
شوهر من هنوز رابطه‌های مجردی خود را نگه داشته است!
من از خیانت همسرم مطلع هستم، چکار باید بکنم؟
 ده عاملی که ازدواج‌ها را به بن بست می‌رساند
آيا شما به مشاوره زناشویی احتياج داريد؟
والدینم در زندگی زناشویی من دخالت می‌کنند!