رابطه ی نیکی و کامران به دلیل دعواهای مکرر و کدورت در حال منحل شدن است. آیا این ازدواج می‌تواند پایدار باشد؟

رابطه ی نیکی و کامران به دلیل دعواهای مکرر  و کدورت در حال منحل شدن است. آیا این ازدواج می‌تواند پایدار باشد؟
 
صحبت‌های زن
هفته پیش من به کامران گفتم برو گمشو، این جمله را نیکی 35 ساله و مادر 2 پسر ، شهاب 9 ساله و شایان 6 ساله ، گفت. من دفعات پیش هم این جمله را گفته بودم اما این دفعه منظورم كاملا جدی بود. دهمین سالگرد ازدواج ما به اندازه یك زنگ تلفن كوتاه بود.

کامران یك خانه در نزدیكی خانه ما پیدا كرد. من فكر می‌كردم كه رها شدم در حالی كه ویران شده بود. بچه‌ها هم همینطور شهاب از مدرسه اخراج شده بود و شایان هم ناسازگاری می‌كرد. من احساس غرق شدن می‌كردم. من چندین بار تهدید به طلاق كرده بودم اما در عمق کامران را دوست دارم و برای من یاد آوری روز‌های اول آشنایی بسیار سخت است.

وقتی شهاب 12 ماه داشت ما با یك متخصص مشاوره آشنا شدیم اما ما پشیمان شدیم چون کامران از مشاور خوشش نمی‌آمد، و برای من هم ادامه دادن این شرایط به صورت تنهایی بی فایده بود. سه سال بعد وقتی شایان به دنیا آمد ما دوباره مشاوره را آغاز كردیم اما یك ماه بیشتر ادامه نداشت. یك بار دیگر کامران به طور كلی بی خیال شد، او فكر می‌كرد كه تنها فرد روی زمین است كه مشاوره می‌شود. کامران از آن تیپ شخصیت‌هایی بود كه وقتی وارد یك اتاق می‌شد همه به طرف او كشیده می‌شوند. او خوش برخورد ، خنده رو، و جذاب است. من او را در یك كنفرانس بازاریابی ملاقات كرده بودم، وقتی كه برای ناهار در كنار من نشست و شروع به صحبت كرد من از او خوشم آمد. ما كنار یكدیگر دوستان زیادی داشتیم، آن‌ها به هشدار می‌دادند كه کامران یك آدم خوش گذران و اهل مهمانی است. البته من به درون او می‌نگریستم. او با كسی كه او را به راحتی درك می‌كرد هیچ مشكلی نداشت. ما بعد از هشت ماه قرار عروسی را گذاشتیم. و در زمانی كه 25 ساله بودیم با یك جشن كوچك ازدواج كردیم.

والدین من به سرعت از کامران خوششان آمد، پدر من مانند کامران خوش برخورد بود و او را دوست داشت. او یك مشاور املاك موفق بود. مادر من بچگانه فكر می‌كرد. از پرورش دادن من و برادرم خود داری می‌كرد. وقتی اتاق من شلوغ بود یا پدرم كاری را فراموش می‌كرد مادرم جیغ جیغ می‌كرد. یا اگر برادرم وسایل اسكیت را در می‌آورد او می‌رفت در تراس ناهار می‌خورد. در كل هر چیزی او را اذیت می‌كرد. ولی من والدینم را دوست دارم و این را می‌دانم كه همیشه می‌توانم روی كمك آن‌ها حساب كنم. من در دانشگاه زبان انگلیسی می‌خواندم و بعد از این كه فارغ التحصیل شدم نمی‌دانستم كه چه كار باید بكنم. من در دوسال مرتب شغلم را عوض می‌كردم. و كار‌های مختلفی كردم و والدینم از من حمایت‌های مالی و روحی خوبی می‌كردند. در 24 سالگی من در یک مشاور املاك  شروع به کار کردم و وارد بازار كار شدم . به سرعت احساس راحتی می‌كردم.
بعد از ازدواج من و کامران در یك آپارتمان زندگی خود را شروع كردیم. من در مورد این كه هر دوی ما در یك زمینه كار می‌كردیم خوشحال بودم.  ما رقیب هم نبودیم ولی این موضوع به ما كمك زیادی می‌كرد. پس از 6 ماه از ازدواجمان من متوجه شدم كه بار دار هستم. و همین موقع بود كه همه چیز برای من تلخ شد. من متعجب بودم ولی کامران این گونه نبود. او به من در مدت بارداری خیلی كمك می‌كرد. او برای قرار ملاقات با دكتر هم با من می‌آمد. من تا موقعی كه فارغ شدم كار می‌كردم.  اما من دوست داشتم كه در خانه در كنار بچه‌هایم باشم و این شروع دعوا‌های ما بود.

او به من می‌گفت : تو نمی‌توانی یك تكانی به خودت بدهی؟ تو حتی كار هم نمی‌كنی.
من با اینكه خسته كننده بود اما دوست داشتم كه در خانه باشم. کامران تمام جمعه‌ها با همكارانش بود و با هم بازی می‌كردند. او حتی برای خرید از سوپر هم همراه من نیامد تا به من كمك كند. بیشتر همسران  بدون در خواست این كار را انجام می‌دهند.
پول یك منبع كمكی است. کامران ول خرج بود و من قناعت كننده بودم من از كوپن استفاده می‌كردم ، او یك تلویزیون پلاسما می‌خرید. او در این شرایط به خاطر كار نكردن مرا سرزنش می‌كرد. دو سال پیش من موافقت كردم كه دوباره كار كنم و من 5 روز در هفته كار می‌كردم.

من یك نوجوان را برای كمك به درس بچه‌ها استخدام كرده بودم و این من را به شدت آزار می‌داد. من صبح با بچه‌ها بیدار می‌شدم و شب آن‌ها را به رخت خواب می‌بردم. او حتی جوراب‌هایش را هم خودش نمی‌شست و حتی آشغال‌ها را هم به بیرون نمی‌برد. او وقتی هیچ كدام از این كار‌ها را انجام نمی‌داد روی اعصاب من راه می‌رفت.

ما در كار خوب عمل می‌كردیم، و كار‌های مختلف انجام می‌دادیم. ما در برابر تحسین دیگران خوب عمل می‌كردیم. هیچ كس فكر نمی‌كرد كه کامران غیر قابل تحمل است. مردم چیز‌هایی كه من می‌دیدم را نمی‌دیدند. من نمی‌توانستم ببینم كه ما همدیگر را بد بخت تصور كنیم. حالا كه او رفته من متوجه می‌شوم كه ما در روابط خود چه قدر تلاش می‌كردیم. امیدوارم كه او هم این را بفهمد.

صحبت‌های مرد
در سال‌های زیادی نیکی در زمان دعوا‌ها به من می‌گفت كه آنجا را ترك كنم. اما بالاخره من یك روز بیرون آمدم. این جمله را کامران 35 ساله و خوشتیپ همان گونه كه فكر می‌كردم باشد گفت. من وقتی آن روز بیرون رفتم متقاعد شدم كه دیگر تمام شده است.

اما من الان گیج شدم. شایان ساعت 1 شب به من زنگ می‌زد و گریه می‌كرد كه به خانه بروم. من نمی‌خواستم آنها همان دوران بچگی را داشته باشند كه من داشتم.
 
من قبول می‌كنم كه در بعضی واقع بی تجربه بودم. من هیچگونه تلاشی درباره عملكردم نداشتم. من باید یك پدر خوب باشم همان گونه كه انتظار می‌رفت باشد. من نمی‌توانستم بفهمم كه چرا نیکی نمی‌توانست خانه را تمیز كند. وقتی او یك بچه ی دو ماهه داشت همیشه خواب بود.

نصیحت‌های نیکی برای همیشه به فراموشی سپرده می‌شد. او اهمیت نمی‌داد كه بچه‌ها آن‌ها را می‌شنوند. من از دعوا در كنار بچه‌ها بیزار بودم. اما وقتی كه او بس نمی‌كرد من تمام می‌كردم. ما هیچ موقع سر چیزی توافق نداشتیم. اگر من نمی‌توانستم چیزی را به درستی انجام بدهم او به من می‌گفت برو بیرون! برو بیرون! من طلاق می‌خواهم.

فقط به خاطر این كه من برای خرید خانه با او به سوپر ماركت نمی‌رفتم و جمعه‌ها با دوستانم بازی می‌كردم. واكنش‌های او نسبت به تهدید‌های او بیشتر بود. من هم فهمیده بودم كه من در برابر مشاور بی خیال بودم. من از اولین مشاوری كه دیدم خوشم نیامد. و بنابراین تصمیم گرفتم با مشاور بعدی صحبت كنم. اما من از این كه درباره موضوع شخصی با قریبه صحبت كنم بدم می‌آمد.

من  كوچكترین فرزند یك خانواده چهار نفری بودم. پدر من یك فروشگاه موفق لوازم خانگی داشت ولی عیاش بود و پولش را هم در این راه خرج می‌كرد. مادر من نیز هم كار‌های خانه را انجام می‌داد و هم كار منشی گری انجام می‌داد. پدر من همیشه نسبت به مادرم خشمگین بود. من دورانی را كه در رختخواب بودم  به خاطر می‌آورم كه من صدای دعوا‌ها و لرزش‌های آن‌ها را می‌شنیدم. مادرم خودش غذا می‌پخت. و پدرم هرگز به او كمك نمی‌كرد. در نهایت آن‌ها در زمانی كه من  17 ساله بودم از هم جدا شدند.

بعد از دانشگاه من به دنبال یك كار تجاری بودم. من هرگز به گذشته ام نگاه نمی‌كنم. ومن از این كه برای مردم در مورد ساختمان‌ها مشاوره می‌كنم بسیار راضی هستم.
 

 مردم به من می‌گفتند كه چگونه می‌توانی با همسرت كار كنی؟  چیز‌های زیادی بود كه من دوست داشتم آن‌ها را به طور متفاوتی انجام دهم. ما هر دو برای یك شركت كار می‌كردیم و در كنار هم توانایی‌های زیادی داشتیم و هر دو در كا رها عمیقا كار می‌كردیم.

ما در اوایل ازدواجمان نمی‌توانستیم یك شب بدون هم بخوابیم. اما حالا او در بالای خانه می‌خوابد و من در طبقه ی پایین می‌خوابم. در گذشته دو هفته من جایی برای خوبیدن نداشتم و خانواده ام را از دست داده بودم، او تحمل ناپذیر بود و من حاضر نبودم به خانه بیایم.

نیکی می‌گفت تو تغییر كرده ای، او عصبانی تر شده بود. او دوست داشت بیشتر از من به بیرون برود و به همین خاطر مانند  مادرش خیلی غر میزد. من سعی می‌كردم همه چیز را مرتب كنم.
 

نظر مشاور
بعد  از 10 سال زندگی مشترك نیکی و کامران زندگی بسیار محكمی داشتند و برای آن‌ها فكر كردن درباره ی جدا زندگی كردن هم سخت بود. و هم به این فكر می‌كردند كه در این زمان بایكدیگر بودن غیر قابل تحمل است. تلخی و شكست دو گوشه از زندگی آن‌ها كمین كرده است. زندگی آن‌ها از یك پدر مادر ساده به سمت یك سری مشكلات و استرس‌ها درست مانند دیگر مردم كشیده می‌شد. باید قبل از ینكه تشكیل خانواده داد شرایط یكدیگر را درك كرد.

من به آن‌ها گفتم تا زمانی كه آن‌ها نسبت به مشاور معتمد نشوند، مشاور نمی‌تواند به آن‌ها كمك كند. در تلاش‌های قبلی شما به سرعت تسلیم می‌شدید. در حقیقت کامران قول داد تلاشش را بیشتر كند. و این دفعه بزرگترین قدم را در یك مسیر درست بردارد.

نیکی درست می‌گفت كه آن‌ها درباره ی یك موضوع سال‌ها دعوا می‌كردند، اما او در جنگل درخت‌ها را نمی‌دید. این یك كار ساده مانند تمیز كردن خانه نبود. این یك كمبود در احترام و عشق بود. مشكلات همیشگی آن‌ها هر روز با تاكید بیشتر شعله ور تر می‌شد. بعضی مواقع عصبانیت نیکی قابل پیشبینی بود. اما او باید از راه دیگری برای انتقال پیامش استفاده می‌كرد، بدون انتقاد و سخن تلخ و بدون تاكید بر درخوست طلاق.
 به خاطر این كه در بچگی کامران در شرایط بدی بود. او به طور مكرر از دعوا خودداری می‌كرد. در مواقعی هم نمی‌توانست و خسته می‌شد، به خاطر این كه پدر و مادر او هیچگاه مشكلاتشان را در مسیر درست حل نمی‌كردند.
این دو نفر به انجام مشاوره ی مؤثر به مدت دو سال ادامه  دادند.

چرا این كار این قدر طول كشید؟
برای مبتدی‌هایی مثل نیکی و کامران بارگشتن به راه اصلی و درك مواردی كه به آن‌ها كمك می‌كرد كمی مشكل بود و با سرعت این اتفاق نمی‌افتاد. اما در دراز مدت تاثیر خود را بر شرایط می‌گذارد. این مشاوره ا به آن‌ها شجاعت داد و این كه موضع دفاعی خود را كنار بزنند و در را برای تغییر واقعی یك دیگر باز كنند.
 
تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی سیمرغ-نعیمه عارفی زاده
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
در زندگی زناشویی شما هم می توانید معجزه کنید ( درگوشی با آقایان)
چه کار کنم تا همسرم مرا به اندازه بچه ها دوست داشته باشد؟
توصیه های مشاورین در خصوص ایجاد تعادل در زندگی زناشویی!
عادتهایی که باعث سردی روابط زناشویی می‌شود!
روشی مناسب برای بیان عشق نهفته به توصیه مشاوران!