شاید همه اینگونه فکر کرده اند که کمتر درباره این موضوع نوشته شده و گفته می شود. همین می شود بنده ای که در این زمینه - تیتر بالا- دانشی در مقایسه با اهل این مقوله ندارم به خود جرات نوشتن در این باره می دهد آن هم به پشتوانه چند مشاهده و مصاحبه.
داستان از این قرار است که طلبه ای برای ادامه تحصیل به تهران می آید و بعد از چند روز متوجه می شود که همسرش از 6ماه پیش نشانه های بیماری «ام اس» را در خود دیده و دم بر نیاورده و الان او مانده و همسری علیل که به راهنمایی پرستاری مهربان متوجه می شود که باید به همسرش عشق بورزد و به او بگوید که دوستش دارد. و حالا که دو تا فرزند هم دارند یادش بیاید که باید برای همسرش «بُرس صورتی» بخرد و به او «ادکلن» هم هدیه کند...
با دیدن چنین فیلمی اولین پرسشی که در ذهن شما نقش می بندد این نیست که «طالب علم دینی که در مدیریت عیال خود وامانده و مهارت همسرداری ندارد چگونه می خواهد... ؟»
چون از اینجا به بعد سیاسی می شود کامل کردن پرسش با خودتان ولی آیا نقیصه ای که در بالا به آن اشاره شد فقط محدود به یک طبقه می شود؟ اگر اینگونه است بهانه طلاق های متعدد آن هم در میان تحصیل کردگان چیست؟
این خبر را بخوانید « مطالعات نشان میدهد 90 درصد زوجهای ایرانی نمیتوانند علائق خود را بهخوبی با همسرشان در میان بگذارند.»
نتیجه این ناهمخوانی تا کنون چیزی جز طلاق نبوده، همان چیزی که از قضای روزگار همان خانم پرستار فیلم نیز به آن دچار است و وقتی پای حرفهای زهراسادات نشسته و از او شنیده که خوشبختی بسنده کردن به کوچکترین چیزها است فکر طلاق را از سرش بیرون کرده.
جامعه ما پر است از دختران و پسران، زن ها و شوهرهای تحصیل کرده ای که فکر می کنند درباره همه چیز می دانند اما از مدیریت خود و مدیریت روابط خود با نزدیک ترین عضو زندگی شان ناتوان هستند؛ برای این آدم ها طلاق بهترین و کم هزینه ترین راه است. آنها به خاطر آنچه نمی دانند، زندگی شان دوام نمی یابد، دقیقا همان چیزی که در کارهای گروهی نیز به آن دچاریم؛ چون قواعد و الزامات کار گروهی را نمی دانیم یا به فعالیت های گروهی تن نمی دهیم و یا اگر خود را مشارکت جو نشان می دهیم تلاش داریم طرف مقابل را دور بزنیم.
حالا با همه این حرفها آیا به جا بود دیواری کوتاه تر از طلاب علوم دینی را نشانه بروند!؟