عشق، تجربه‌ی كسانی‌ست كه به‌روشنی و دل‌آسودگی و آزادی رسیده‌اند. تنها قله‌ها هستند كه می‌توانند تمامی چشم‌اندازِ پیرامون‌شان را زیرِ چترِ نگاهِ خود بگیرند.

 

عشق، جاودانه است.

 

عشق، تجربه‌ی كسانی‌ست كه به‌روشنی و دل‌آسودگی و آزادی رسیده‌اند.

تنها قله‌ها هستند كه می‌توانند تمامی چشم‌اندازِ پیرامون‌شان را زیرِ چترِ نگاهِ خود بگیرند.

اگر طالبِ تجربه‌ی عشق هستی، به مراقبه بپرداز.

اگر طالبِ گل‌هایی، بوته‌ها را تیمار كن.

آب‌شان بده،

كودشان بده،

به آن‌ها مهر بورز تا ببالند و به گُل بنشینند.

گُل‌ها در زمانِ مناسب خواهند رویید.

نگرانِ آن‌ها نباش.

نمی‌توانی آن‌ها را زودتر از موعدِ مقرر برویانی.

نمی‌توانی آن‌ها را مجبور كنی زودتر از موعدِ مقرر شكوفا شوند.

عشق، گُلی‌ست كه در وجودِ تو می‌روید.

فقط كافی‌ست زمینه را مهیا كنی.

خود را به روی بی‌كران باز كن؛

عشق می‌آید

و در دلِ تو خانه می‌كند.

ابتدا، خود باش.

ابتدا، خود را بشناس

و با خود اُنس بگیر.

عشق، پاداشِ این اُنس و آشنایی‌ست.

عشق، پاداشی‌ست از فراسو.

عشق، میهمانی‌ست كه به دل‌های آشنا و بیدار سر می‌زند.

اگر عشق درِ خانه‌ی تو را بكوبد، با هزار و یك بهانه، در را به رویش باز نمی‌كنی زیرا با خود، اُنس نگرفته‌ای. حتی اگر در را نیز به روی عشق باز كنی،

عشق را نخواهی شناخت زیرا با او دیداری نداشته‌ای.

وقتی عشق، برای نخستین‌بار، تو را از خود سرشار می‌كند، گیج می‌شوی؛ نمی‌دانی چه اتفاقی افتاده است. البته متوجه می‌شوی كه دلت به رقص درآمده است؛ موسیقی آسمانی را كه همچون آبشار فرو می‌ریزد، می‌شنوی؛ رایحه‌ای را در خود استشمام می‌كنی كه پیش از آن، سابقه نداشته است اما زمان می‌برد تا تو خود را جمع‌وجور كنی و بفهمی حادثه‌ای كه در تو اتفاق افتاده، چیزی نیست مگر حضورِ حضرتِ عشق.

عارفان، آشنایانِ همیشگی عشق‌اند.

عشق، همواره در ساحتِ عرفان می‌ماند.

برای تجربه‌ی عشق،

باید به ساحتِ عرفان، قدم بگذاری. ‌

عشق،

صفتی از صفاتِ الهی نیست،

بلكه ذاتِ خداوند است.

همه‌چیز از چشمه‌ی عشق می‌جوشد.

عشق، خداست.

عشق، حقیقتِ فرجامین است.

ورای ساحتِ عشق، مرتبه‌ای نیست.

درواقع، پیش از آن‌كه به عشق برسی،

باید ناپدید شوی.

وقتی عشق هست، تو در میان نیستی.

وقتی عشق را می‌یابی كه جوینده‌ای در میان نباشد.

تو و عشق با هم جمع نمی‌شوید.

یا تو در میان خواهی بود و یا عشق.

خودت باش.

خودت را محترم بشمار و دوست بدار.

بدان كه خداوند، تو را می‌خواسته است،

بنابراین، به تو هستی داده است.

تو خواستنی‌ هستی.

تو محبوبِ خداوند هستی.

اگر سیمای حقیقی خود را ببینی،

عشق در تو آغاز می‌شود.

عشق، پایان ناپذیر است.

می‌توانی عشق را با همه‌چیز و همه‌كس سهیم شوی.

چیزی از عشق كاسته نمی‌شود.

هرچه بیشتر عشق را ببخشی،

قدرتِ بیشتری برای بخشیدن می‌یابی.

بدونِ توقع و چشمداشت ببخش.

بدونِ توقع و چشمداشت دوست بدار.

حتی توقعِ یك سپاس را نیز نداشته باش.

خود را وامدارِ كسی بدان كه پذیرای عشقِ توست.

سلطانِ بخشنده‌ی عشق باش، نه گدایی متوقع.

 

 

مسیحا برزگر
 
 
 

 

تهیه شده توسط مجله شادکامی و موفقیت
اختصاصی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle