صحبت های سوگند:راستش نمیدونم از کجا شروع کنم . من بچه اول خانواده هستم بعد از من هم یک دختر و یک پسر هست.
 
صحبت های سوگند:
راستش نمیدونم از کجا شروع کنم . من بچه اول خانواده هستم بعد از من هم یک دختر و یک پسر هست. من همیشه تنها بودم و حس میکنم تنها بزرگ شدم .بزرگترین مشکل من نداشتن اعتماد به نفس و کم حرف بودن هست که این داره برای من مشکل ساز میشه. هر موقع هرکی باهام حرف میزنه و ازم میپرسه چه خبر ؟ من همش میگم سلامتی . یعنی حرفی برای گفتن ندارم خیلی دارم عذاب میکشم خیلی خیلی دارم عذاب میکشم . الان مدتی هست که دنبال درمان هستم اما هیچ کسی هیچ کمکی به من نمیکنه. من کارمند هستم منشی هستم. ارتباطم توی اداره خوب هست اما همیشه توی لاک خودم هستم . با کسی نمیجوشم در صورتی که خیلی خون گرم هستم . بینهایت احساساتی هستم اما از اعتماد به نفس خیلی خیلی خیلی کمی برخوردارم . خواهش میکنم به من کمک کنید. 30 سالم هست. البته یکی از دلایلی که فکر میکنم باعث شده که من اینجوری باشم پدر و مادرم هستند. چون تا این لحظه تمامی کارهای من را آنها انجام میدهند. شاید باورتان نشود اما زمانی که دانشگاه می رفتم مادرم همراهم بود و همه کارهای من را انجام میداد از واریز پول به بانک تا گرفتن واحدهای درسی. اجازه انجام هیچ کاری را ندارم یا اگر خودم کاری که مربوط به خودم هست را انجام دهم بهشون بر میخوره و میگن که عمدا به آنها نگفتم . واقعا دیگه نمیدونم باید چیکار کنم. من اگه بخواهم ازدواج کنم با مشکل مواجه میشم . چون حرفی  برای گفتن ندارم. یعنی نمیدونم باید چی بگم. الان با مردی آشنا شدم که حس میکنم توی ارتباطم دارم کم میارم و نمیخوام این قضیه پیش بیاد که همه چیز خراب بشه. فقط میخوام بتونم حرف بزنم بتونم بگم بتونم شاد باشم. بتونم روحیه بدم بتونم یه همراه واقعی باشم. نمیدونم شما کارتون بابا لنگ دراز و دیدید یا نه؟ من عاشق شخصیت جودی هستم. شاید باورتون نشه اما من توی خلوت و دنیای خودم یه جودی کامل هستم (البته قبل از آشنایی با این کارتون برای همین هم از این کارتون خوشم میاد) اما در واقعیت هیچی نیستم . ترو خدا به من کمک کنید. دلم میخواد وقتی که ازم می پرسند چه خبرها؟ چیکارا میکنی؟ من یه عالمه جواب برای گفتن داشته باشم . اگه میشه من و خیلی راهنمایی کنید.
اگر میخواهید این مشکل را در سایت بگذارید اشکالی ندارد فقط با اسم مستعار سوگند, خیلی خیلی از شما ممنون هستم و بی صبرانه منتظر جواب شما هستم.
 
 
 پاسخ مشاور:
سوگند عزیز، نوشته کوتاه اما پر از سر نخهای خوبتو خوندم. اگر چه من معتقدم اونچه که تو یا سایرین در چند خط می گن نمی تونه روشن کننده همه ابعاد مشکل باشه و من اطلاعات بیشتری نیاز دارم و همین طور مفهوم دقیق مشاوره یا روان درمانی حل مسأله یا ارائه راه حل و نصیحت و پیشنهاد نیست اما باز هم سعی می کنم تا حد توانم کمک کنم.
سوگند عزیز، اولین مسأله قابل بررسی احساس تنهایی تو و تناقضی هست که این مسأله با حضور در یک خانواده 5 نفری و وجود پدر و مادری هست که به گفته خودت مادرت همراهت هستند و خیلی از جاها مسئولیت کارهای تو رو  اونا قبول می کنند. نکته مهم اینه که چطور تو در این فضا احساس تنهایی می کنی و این احساس از کی شروع شده؟ من به کمک تو و اطلاعات بیشتر در حل این تناقض نیازمندم.
اعتماد به نفس کم مسأله دیگری هست که در جای جای صحبت های تو به چشم می خورد. اعتماد به نفس یعنی باور داشتن خود در انجام امور مختلف. این که از کی احساس کردی که خودتو قبول نداری و ارائه مثال هایی که پس از تجربه اونها باور به خود و اعتماد به نفست رو از دست دادی از اهمیت ویژه ای برخوردار است. البته بزرگ ترین فرضیه ای که در ذهن هر خواننده ای شکل می گیرد بر اساس حرف های خودت بر عهده گرفتن مسئولیت ها از سوی خانواده ات و مسائلی نظیر همین است.
اما در خصوص این که حرفی برای گرفتن نداری و این موجب می شود در ارتباطات دچار مشکل بشی نیاز به بازشناسی توانایی های شخصی، مسائل مورد علاقه، رشته تحصیلی، مسائل فرهنگی و همه پدیده های اطرافت داری تا با فکر کردن به همهانها و شفاف سازی ایده هایت در هر حوزه متناسب با مخاطب و زمینه های مشترک بین خودت و مخاطب بتوانی حرفی جهت گفتن داشته باشی. استفاده از کتاب، مجلات، اینترنت و سایر رسانه ها و افزایش اطلاعات عمومی با هر روشی کمک مؤثری در این زمینه است.
 
نکته ظریف دیگری که در عرصه ارتباطات موفق مؤثر است شناخت ویژگی ها و علایق مخاطب است. یعنی بسته به این که هر فردی که از تو می پرسد چه خبر؟ چه ادمی با چه روحیات، علایق تحصیلات، پایگاه اجتماعی و ... می باشد تو می توانی دسته ای از اطلاعاتی را که در گام اول بر اساس دیدگاه های شخصی خودت جمع اوری کرده ای ارائه کنی. با کمی دقت در مراودات روزمره مردم در می یابی که بیشتر مکالمات که پایه روابط جدی آتی هستند و حتی تدوام بخش انها مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و روزمره دنیای پیرامون هستند که از منظر هر فردی تحلیل می شوند و به مخاطب ارائه می شوند.

تضاد دیگری که در صحبت های تو به چشم می خورد و قابل بررسی است این است که تو معتقدی که ارتباطت خوب است اما توی لاک خودت هستی یا این که خونگرم هستی اما با کسی نمی جوشی و چون این مفاهیم متضادند . به هر حال یکی از آنها صادق است یعنی یا ارتباطت خوب است و خونگرم هستی که قاعدتا ً نباید دچار مشکل باشی یا توی لاک خودت هستی و با کسی نمی جوشی که قطعا ً ترس ها، اضطراب ها یا عللی نظیر این که قابل پیش گیری و درمان هستند موجب اینچنین رفتارها می شوند. فرضیه هایی که ابتدئا ً به ذهن متبادر می شود این ها هستند : معتقد هستی جذاب نیستی، اعتقاد داری موفق به حفظ و تداوم ارتباط نمی شوی، ترس از خطا و اشتباه موجب می شود که آغاز به ارتباط برایت سخت باشد، از طرد شدن و ترک شدن می ترسی و... .
به هم ریختن و نامشخص بودن مرزهای تو و پدر و مادرت در خانواده و تداخل مسئولیت ها و نقش ها هم تبعات منفی زیادی در شخصیت تو داشته که بهترین راه حل برای این مسأله خانواده درمانی و کمک به وضوح مرزها و باز تعریف نقش هاست مثلا ً اگر از سنین نوجوانی انها انجام بسیاری از کارهای شخصی خودت را به عهده خودت می گذاشتند تو با پشت سر گذاشتن این تجارب اعتماد به نفس بیشتری  پیدا می کردی. این که تو با یک شخصیت کارتونی همذات پنداری می کنی می تونه متأثر از شباهت های تو با اون شخصیت باشه یا پناه بردن به تخیل و فانتزی و ناامید شدن از دنیای پیچیده بیرون که البته هر دو تا حدی با هم همپوشانی دارند چون همونطور که می بینیم جودی هم یک دختریه که افکار و رفتارهایی ناهماهنگ با قواعد و سنن محیط اطرافش داره و این او رو کمی سرخورده می کنه اما در عین حال توانمندی ها و استعدادهای شایسته ای داره. او به علت شرایط نابسامان خانوادگی و ناهماهنگی افکار و رفتارش با محیط ابتدا به درون خودش رجوع می کنه و با نوشتن افکار و احساساتش خودش رو تسکین می ده اما همین سیر در خود و مکاشفات درونی کم کم برای رسیدن به یک شخصیت مقبول و موفقیت ها و شکوفایی استعدادها به او کمک می کنه .
در نهایت گفته بودی مدتی هست که دنبال درمان هستی، به استناد همین احساس نیاز و این که در آستانه یک ارتباط جدی هستی که می تونه منتهی به تشکیل کانون گرم خانواده بشه ( مسأله ای که به در سن تو باید به صورت جدی بهش پرداخته بشه ) بهتره هر چه زودتر به یک مشاور یا روان شناس مراجعه کنی تا هم احساس عذاب خودت رو کاهش بدی هم با دست پر وارد ارتباط بشی. در صورت  تمایل می تونم مراکز خوبی رو بهت معرفی کنم.
امیدوارم موفق و پیروز باشی

ارائه شده توسط: مریم سعادت-کارشناس ارشد مشاوره  _مشاور گروه سبک زندگی سیمرغ 
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
 اگر قصد ازدواج دارید بخوانید
 یک فرمول ریاضی برای یافتن شریک زندگی!
زمانی كه والدینتان ازدواج شما را قبول ندارند  
 زنت مي شم ،به اين شرط...
 روشهای نگه داشتن روابط دورادور!