مریم 25 ساله و دانشجوی سال آخر، دختری مستقل و دانشجویی زرنگ به حساب میآید. او شاغل است و به خانواده خود كه در شهرستان هستند نیز كمك میكند.
مریم از معدود دخترهایی است كه در خود این جسارت را یافته تا از پسری كه به او علاقهمند است خواستگاری كند.
میدانید كه یافتن سوژهای مثل او چندان راحت نیست، اما آشنایی كه با او دارم سبب میشود بتوانم در مورد این موضوع با او صحبت كنم.
از او سوال میكنم: چه شد كه تصمیم گرفتی از پسر مورد علاقهات خواستگاری كنی؟
خوب جواب او چه بود؟
وقتی او به شما جواب رد داد چه احساسی داشتی؟
احتمالا حسی شبیه به مردی كه میرود خواستگاری و جواب رد میشنود. شاید هم بهتر. اول داغ شدم و احساس شرمندگی كردم، ولی به خودم مسلط شدم و خیلی زود برای او هم آرزوی موفقیت كردم. ولی بعد كمی حسرت خوردم چون واقعا گزینه مناسبی بود. اما دست آخر متوجه شدم كه احساس بهتری دارم. دیگر مجبور نبودم به او فكر كنم و میتوانستم باخیال آسوده به كار و درسم برسم. چون میدانستم او هیچ وقت به ازدواج با من فكر نخواهد كرد بنابراین لزومی نداشت هر نگاه و رفت و آمدش را بپایم و دچار توهم شوم و فكر كنم در فكر من است. در واقع از حالت تعارض خارج شدم و این چیزی بود كه برایم لازم بود.
او میگفت: دختری به من مراجعه كرد و گفت: پسری در دانشگاه است كه به او علاقه دارم. فكر میكنم او هم مرا دوست دارد ولی نمیدانم چرا اقدامی نمیكند و نمیدانم با حالت انتظار بدی كه دارم چه كنم. حس میكنم دو سال است كه من را زیر نظر دارد، اما ابراز نمیكند. میخواهم به من كمك كنید. من اینجا ثبت نام میكنم و فقط میخواهم با او صحبت كنید.
این مشاور ادامه میدهد:
دانشجوی مورد نظر را به دفتر دعوت كردیم و با او صحبت كردیم. از او پرسیدیم كه به كسی علاقه دارد یا نه و او جواب مثبت داد و اشاره كرد كه شخص مورد نظر یكی از همكلاسیهایش است.
ما به او توضیح دادیم كه ازدواج بین یك دختر و پسر كه به هم كشش و علاقهای دارند و مشتركات گوناگونی بین آنهاست صورت میگیرد. طبق آنچه عرف است همیشه پسر از دختر خواستگاری میكند، اما این بار یكی از همكلاسان شما خواسته است ما واسطه شویم و از شما بپرسیم كه به او علاقهمند هستید یا نه.
وقتی منطقی از ما خواست كه او را معرفی كنیم و گفت كه مشكلی با این موضوع ندارد ما نام او را فاش كردیم. وقتی نام او را گفتیم چهره اش سرخ شد و از عصبانیت كاغذی را كه در دستش تاشده بود مچاله كرد و به هم فشرد. مدتی سكوت كرد و بعد گفت: نه من تمایلی ندارم با ایشان روبهرو شوم چه برسد به این كه ازدواج كنم.
حس كردم این همان دختری است كه او دوستش داشته بعد از مدتی صحبت گفت: این همان دختر است اما با این كار از چشمم افتاد. او میتوانست كمی صبر كند خودم بالاخره از او خواستگاری میكردم. اگر او اینقدر كم طاقت و جسور باشد برای من گزینه مناسبی نیست. برای من سنتها مهم هستند و میخواستم رفتارهای او را زیر نظر بگیرم و بدانم او گزینه مناسبی است یا نه، اما با این رفتاری كه كرد ترجیح میدهم فكر او را از سرم بیرون كنم.
حسین د نیز در این مورد تجربیاتی دارد. او برخلاف شخص قبلی كه صحبتهای مشاور دانشگاه را در مورد او خواندید اعتقاد دارد مشكلی در طرح پیشنهاد از سوی دختر وجود ندارد.
او دانشجویی مجرد و 30 ساله است و در مورد احساسی كه پس از طرح پیشنهاد ازدواج داشته میگوید: حس میكنم دختری كه این كار را میكند جسارت تحسین برانگیزی دارد و ترجیح میدهم خود او مستقیما به موضوع اشاره كند تا اینكه كسی را واسطه قرار دهد چون در این موارد برای حفظ آبروی هر دو طرف هرچه افرادی كه در جریان هستند كمتر باشند بهتر است.
وی ادامه میدهد: البته خیلی از پسرها از چنین اقدامی خوششان نمیآید و برخورد غیرمستقیم را ترجیح میدهند.
به اعتقاد وی این كار غیرعقلانی نیست چون گاهی در محیط افراد مناسبی وجود دارند كه آدم حتی آنها را نمیبیند و به آنها بیتوجه است و همین كار میتواند مقدمه یك ازدواج خوب باشد.