«مهمتر از این كه ازدواج كنی یا نه، پاسخ این سؤال است كه بدانی چه كسی با چه كسی ازدواج میكند و محصول این ممزوج چیست؟»
استخراج از كتاب تعالیم حق (جلد دوم)
وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید اغلب با چند دسته سؤال روبرو میشویم. سؤالاتی نظیر این كه با چه كسی ازدواج كنیم؟ چه وقت ازدواج كنیم؟ چرا ازدواج كنیم؟ اصلاً ازدواج كنیم یا نكنیم و ...
اما با وجود آن كه میدانیم در هر ازدواجی خواهی نخواهی نوعی مزدوج شدن و یكی شدن هم در كار است، كمتر پیش میآید كه از خودمان بپرسیم نتیجه و محصول ازدواج ما چیست؟ اگر بخواهیم به نتیجه یا محصول ازدواج توجه داشته باشیم علاوه بر این كه باید خود و طرف مقابلمان را بشناسیم، باید بتوانیم تصویری از نتیجهی بودنمان در كنار همدیگر نیز به دست آوریم. اما واقعیت این است كه اكثر ما نه تنها چنین تصویری از نتیجه و محصول ازدواجماننداریم، بلكه حتی تصویر روشنی از خودمان و از طرف مقابلمان هم نداریم و متأسفانه این عدم شناخت از قدیم تا به امروز همچنان تداوم دارد.
قدیمترها ریشسفیدهای فامیل، قول و قرارها را میگذاشتند، صیغة عقد جاری میشد، بله را میگرفتند و طفلكی عروس و داماد، تازه چشمشان به جمال یكدیگر روشن (و شاید هم تیره و تار) میشد! مادر بزرگ، پدر بزرگهایمان را میگویم كه آش كشك خاله را به همین مفت و مسلمی، تا آخر توی حلقشان فرو میكردند!
حتماً میگویید حالا وضعیت خیلی بهتر شده و دختر و پسرهای جوان قبل از ازدواج همدیگر را میشناسند و با روحیات هم آشنا میشوند. بله، الان تا بخواهید دختر و پسرها میدانند مال و اموال همسر آیندهشان چقدر است؟ مارك لباسهایشان چیست؟ مادر و پدرشان چه كارهاند؟ بالا شهریاند یا پایین شهری؟ خانه و ماشین و ویلا و باغ و ... دارند یا نه؟ و الی آخر.
البته اگر كمی با انصافتر باشم باید بگویم تعداد اندكی از رفتارها و واكنشهای همدیگر را هم میشناسند! اما آمار طلاق و مشاجرات و متاركهها به سادگی نشان میدهد كه این اندك، اصلاً كافی نیست و برای ازدواج نیاز به شناخت بسیار عمیقتری وجود دارد تا جایی كه باید بتوانیم از همان ابتدا، نتیجه ازدواجمان با طرف مقابل را هم تا حدی كه امكانش هست حدس بزنیم. حداقل تا این حد كه چه كسی با چه كسی ازدواج میكند؟ و هر یك از طرفین چه ویژگیهایی دارد و چه هدفها و مقاصدی را در زندگی دنبال میكند؟
اما متأسفانه بیشتر انتخابهای ازدواج در اطراف ما به نوعی هستند كه مرا به یاد این ماجرا میاندازند: «روزی مردی در خیابان دید ازدحام شده و شدت ازدحام به قدری است كه معلوم نمیشود چه خبر است و چه اتفاقی افتاده. پس جلو رفت و از مردی كه جلوتر از خود قرار داشت پرسید: «ببخشید آقا چه خبر است؟». آن مرد در حالی كه با فشار جمعیت جابهجا میشد و بیاراده از یكسو به سوی دیگر هل داده میشد گفت: «یك نفر كه معلوم نیست چه كسی است، بر سر یك نفر دیگر كه معلوم نیست چه كسی است، بلایی آورده كه معلوم نیست چه بلایی است؟».
خیلی از ازدواجهای ما هم همین طورند. یعنی یك نفر كه خودش نمیداند چه كسی است (و از خودشناسی بویی نبرده) با یك نفر دیگر كه معلوم نیست چه كسی است (یعنی شناختی از او ندارد) ازدواج میكند و در نتیجه محصول پیوند این دو نفر هم محصولی است ناشناخته و غیرقابل پیش بینی.
البته برخلاف تصور عموم، محصول ازدواج تنها فرزندان نیست. محصول ازدواج یعنی حاصل اثر و نفوذ آن دو روی یكدیگر و نتیجه بودن و زندگی كردن آن دو نفر با همدیگر.
به زبان ساده محصول ازدواج یعنی این كه ازدواج در نهایت بر روح و روان و جسم این دو نفر چه تأثیری خواهد گذاشت؟ آیا باعث رشد و بهتر شدن و شكوفایی توانمندیها و استعدادهای آن دو خواهد شد یا بر عكس باعث تخریب، ضعیف شدن و هدر رفتن انرژی آنها میشود. مثل زمانی كه همة توان و انرژی در همسر، صرف حل كردن مسایل و گرفتاریهای بین خودشان میشود و در نتیجه دیگر انرژیای باقی نمیماند تا به مصرف رشد و بالندگی آنها در زندگی برسد. به همین دلیل هر دختر و پسری قبل از ازدواج در درجة اول باید خود و طرف مقابل خود را بهتر و بیشتر بشناسد.
باید بدانند شباهتها و تضادهایشان با هم در چه زمینههایی است. هدف هر كدام در زندگی چیست و هر یك قصد دارد از چه راهی به مقصد خود برسد. به بیان دیگر باید بتوانند تصور كنند اگر در كنار هم قرار گرفتند چه تعاملها یا بده بستانهای روحی - روانی میتواند بینشان اتفاق بیفتد و چه داستانهایی با همدیگر خواهند داشت. در نظر بگیرید همسفر بودن دو نفر كه یكی میخواهد با هواپیما به بندرعباس برود و دیگری قصد دارد با قطار به مشهد سفر كند، چگونه خواهد بود؟
بنابراین پرسیدن این سؤالات از خودمان قبل از ازدواج (و حتی گاه به گاه بعد از ازدواج) ضرورت دارد: من كی هستم؟ هدفم چیست؟ آیا هدف من و طرف مقابلم مشترك است؟ آیا ازدواج، ما را به هدف مشتركمان نزدیكتر میكند؟ و آیا من خود حقیقی طرف مقابلم را میشناسم یا به چیزهایی مثل چهره، اندام، درآمد، تحصیلات، شغل، مقام، شهرت، وضع خانوادگی و نظیر اینها قناعت كردهام؟
چون واقعیت این است كه بعد از ازدواج آنچه بین زن و شوهر جریان پیدا میكند مربوط به خود حقیقی آنهاست و دیری نمیگذرد كه هر دو متوجه میشوند همدیگر را نشناختهاند و انگار دارند با كسی زندگی میكنند كه تنها مشخصات شناسنامهای و ظاهریاش را میدانند!
بنابراین لازم است حداقل این چیزها را در باره همسر خود بدانیم: خواستهها و هدفهای او در زندگی، خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی، طرز عملكرد او در شرایط و موقعیتهای مختلف (مثلاً در شادی، ناراحتی، خشم، ناكامی، داغداری و...). بهتر است خانواده و میزان دلبستگیها و وابستگیهایش را هم مدنظر داشته باشیم (بعضیها نوعی چسبندگی به خانوادههایشان دارند كه باعث میشود نتوانند نقش همسریشان را به خوبی ایفا كنند). ضمناً باید رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او را هم با خود مقایسه كنیم، چنین شناختهایی با معاشرتهای كنترل شده و هدفدار، با تحقیق و پرسیدن سؤالات دقیق (و پرده بردار!) از اطرافیان صادق و با مشورت گرفتن از افراد ذیصلاح و با تجربه تا حد زیادی كسب میشود. البته در شناخت صحیح خود ما و شرطی شدگیهای ما هم دخیلاند. نباید تحت تلقین دیگران تنها به ظاهر بچسبیم و خود را فریب دهیم. شناخت باید براساس خصوصیات پایدارتر هر دو طرف باشد نه براساس چیزهای مقطعی و گذرا.
حالا ببینیم چگونه میتوانیم محصول این ممزوج را بشناسیم؟
ممزوج یعنی آمیختگی. اگرچه به برقراری رابطه جنسی هم آمیزش اطلاق میشود اما به نظرم درست نیست كه ظاهریترین بعد آمیزش را همهی محصول زوجیت در نظر بگیریم. خداوند در قرآن مجید میفرماید «همه چیز را زوج آفریدیم». حیوانات، گیاهان، ذرات ریزاتم و خیلی چیزهای دیگر را كه هنوز قادر به درك و كشف آنها نشدهایم. همهی زوجیتها محصولاتی رو به كمال و رشدند. در این صورت محصول ازدواج دو انسان نیز حتماً باید چیزی رو به كمال و رشد یافته باشد. آمیختگی این دو، باید اقلاً از تكتك آنها رشدیافتهتر باشد، اقلاً باید در كنار هم استعدادها و توانمندیهای درونیشان شكوفا شده باشد تا حدی از آرامش و بستر مناسب برای رسیدن به هدفهای اصیلشان فراهم شده باشد و همة اینها در سایهی همهدفی و همراهی پدید میآید. من محصول ازدواج بعضیها را دیدهام: هیولایی با چنگالهای تیز و خون آلود كه از مكیدن خون دو طرف جان میگیرد و روز به روز آنها را زخمیتر و ضعیفتر میكند! محصول ازدواج شما چیست؟!
استخراج از كتاب تعالیم حق (جلد دوم)
وقتی صحبت از ازدواج به میان میآید اغلب با چند دسته سؤال روبرو میشویم. سؤالاتی نظیر این كه با چه كسی ازدواج كنیم؟ چه وقت ازدواج كنیم؟ چرا ازدواج كنیم؟ اصلاً ازدواج كنیم یا نكنیم و ...
اما با وجود آن كه میدانیم در هر ازدواجی خواهی نخواهی نوعی مزدوج شدن و یكی شدن هم در كار است، كمتر پیش میآید كه از خودمان بپرسیم نتیجه و محصول ازدواج ما چیست؟ اگر بخواهیم به نتیجه یا محصول ازدواج توجه داشته باشیم علاوه بر این كه باید خود و طرف مقابلمان را بشناسیم، باید بتوانیم تصویری از نتیجهی بودنمان در كنار همدیگر نیز به دست آوریم. اما واقعیت این است كه اكثر ما نه تنها چنین تصویری از نتیجه و محصول ازدواجماننداریم، بلكه حتی تصویر روشنی از خودمان و از طرف مقابلمان هم نداریم و متأسفانه این عدم شناخت از قدیم تا به امروز همچنان تداوم دارد.
قدیمترها ریشسفیدهای فامیل، قول و قرارها را میگذاشتند، صیغة عقد جاری میشد، بله را میگرفتند و طفلكی عروس و داماد، تازه چشمشان به جمال یكدیگر روشن (و شاید هم تیره و تار) میشد! مادر بزرگ، پدر بزرگهایمان را میگویم كه آش كشك خاله را به همین مفت و مسلمی، تا آخر توی حلقشان فرو میكردند!
حتماً میگویید حالا وضعیت خیلی بهتر شده و دختر و پسرهای جوان قبل از ازدواج همدیگر را میشناسند و با روحیات هم آشنا میشوند. بله، الان تا بخواهید دختر و پسرها میدانند مال و اموال همسر آیندهشان چقدر است؟ مارك لباسهایشان چیست؟ مادر و پدرشان چه كارهاند؟ بالا شهریاند یا پایین شهری؟ خانه و ماشین و ویلا و باغ و ... دارند یا نه؟ و الی آخر.
البته اگر كمی با انصافتر باشم باید بگویم تعداد اندكی از رفتارها و واكنشهای همدیگر را هم میشناسند! اما آمار طلاق و مشاجرات و متاركهها به سادگی نشان میدهد كه این اندك، اصلاً كافی نیست و برای ازدواج نیاز به شناخت بسیار عمیقتری وجود دارد تا جایی كه باید بتوانیم از همان ابتدا، نتیجه ازدواجمان با طرف مقابل را هم تا حدی كه امكانش هست حدس بزنیم. حداقل تا این حد كه چه كسی با چه كسی ازدواج میكند؟ و هر یك از طرفین چه ویژگیهایی دارد و چه هدفها و مقاصدی را در زندگی دنبال میكند؟
اما متأسفانه بیشتر انتخابهای ازدواج در اطراف ما به نوعی هستند كه مرا به یاد این ماجرا میاندازند: «روزی مردی در خیابان دید ازدحام شده و شدت ازدحام به قدری است كه معلوم نمیشود چه خبر است و چه اتفاقی افتاده. پس جلو رفت و از مردی كه جلوتر از خود قرار داشت پرسید: «ببخشید آقا چه خبر است؟». آن مرد در حالی كه با فشار جمعیت جابهجا میشد و بیاراده از یكسو به سوی دیگر هل داده میشد گفت: «یك نفر كه معلوم نیست چه كسی است، بر سر یك نفر دیگر كه معلوم نیست چه كسی است، بلایی آورده كه معلوم نیست چه بلایی است؟».
خیلی از ازدواجهای ما هم همین طورند. یعنی یك نفر كه خودش نمیداند چه كسی است (و از خودشناسی بویی نبرده) با یك نفر دیگر كه معلوم نیست چه كسی است (یعنی شناختی از او ندارد) ازدواج میكند و در نتیجه محصول پیوند این دو نفر هم محصولی است ناشناخته و غیرقابل پیش بینی.
البته برخلاف تصور عموم، محصول ازدواج تنها فرزندان نیست. محصول ازدواج یعنی حاصل اثر و نفوذ آن دو روی یكدیگر و نتیجه بودن و زندگی كردن آن دو نفر با همدیگر.
به زبان ساده محصول ازدواج یعنی این كه ازدواج در نهایت بر روح و روان و جسم این دو نفر چه تأثیری خواهد گذاشت؟ آیا باعث رشد و بهتر شدن و شكوفایی توانمندیها و استعدادهای آن دو خواهد شد یا بر عكس باعث تخریب، ضعیف شدن و هدر رفتن انرژی آنها میشود. مثل زمانی كه همة توان و انرژی در همسر، صرف حل كردن مسایل و گرفتاریهای بین خودشان میشود و در نتیجه دیگر انرژیای باقی نمیماند تا به مصرف رشد و بالندگی آنها در زندگی برسد. به همین دلیل هر دختر و پسری قبل از ازدواج در درجة اول باید خود و طرف مقابل خود را بهتر و بیشتر بشناسد.
باید بدانند شباهتها و تضادهایشان با هم در چه زمینههایی است. هدف هر كدام در زندگی چیست و هر یك قصد دارد از چه راهی به مقصد خود برسد. به بیان دیگر باید بتوانند تصور كنند اگر در كنار هم قرار گرفتند چه تعاملها یا بده بستانهای روحی - روانی میتواند بینشان اتفاق بیفتد و چه داستانهایی با همدیگر خواهند داشت. در نظر بگیرید همسفر بودن دو نفر كه یكی میخواهد با هواپیما به بندرعباس برود و دیگری قصد دارد با قطار به مشهد سفر كند، چگونه خواهد بود؟
بنابراین پرسیدن این سؤالات از خودمان قبل از ازدواج (و حتی گاه به گاه بعد از ازدواج) ضرورت دارد: من كی هستم؟ هدفم چیست؟ آیا هدف من و طرف مقابلم مشترك است؟ آیا ازدواج، ما را به هدف مشتركمان نزدیكتر میكند؟ و آیا من خود حقیقی طرف مقابلم را میشناسم یا به چیزهایی مثل چهره، اندام، درآمد، تحصیلات، شغل، مقام، شهرت، وضع خانوادگی و نظیر اینها قناعت كردهام؟
چون واقعیت این است كه بعد از ازدواج آنچه بین زن و شوهر جریان پیدا میكند مربوط به خود حقیقی آنهاست و دیری نمیگذرد كه هر دو متوجه میشوند همدیگر را نشناختهاند و انگار دارند با كسی زندگی میكنند كه تنها مشخصات شناسنامهای و ظاهریاش را میدانند!
بنابراین لازم است حداقل این چیزها را در باره همسر خود بدانیم: خواستهها و هدفهای او در زندگی، خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی، طرز عملكرد او در شرایط و موقعیتهای مختلف (مثلاً در شادی، ناراحتی، خشم، ناكامی، داغداری و...). بهتر است خانواده و میزان دلبستگیها و وابستگیهایش را هم مدنظر داشته باشیم (بعضیها نوعی چسبندگی به خانوادههایشان دارند كه باعث میشود نتوانند نقش همسریشان را به خوبی ایفا كنند). ضمناً باید رفتارهای اجتماعی و فرهنگی او را هم با خود مقایسه كنیم، چنین شناختهایی با معاشرتهای كنترل شده و هدفدار، با تحقیق و پرسیدن سؤالات دقیق (و پرده بردار!) از اطرافیان صادق و با مشورت گرفتن از افراد ذیصلاح و با تجربه تا حد زیادی كسب میشود. البته در شناخت صحیح خود ما و شرطی شدگیهای ما هم دخیلاند. نباید تحت تلقین دیگران تنها به ظاهر بچسبیم و خود را فریب دهیم. شناخت باید براساس خصوصیات پایدارتر هر دو طرف باشد نه براساس چیزهای مقطعی و گذرا.
حالا ببینیم چگونه میتوانیم محصول این ممزوج را بشناسیم؟
ممزوج یعنی آمیختگی. اگرچه به برقراری رابطه جنسی هم آمیزش اطلاق میشود اما به نظرم درست نیست كه ظاهریترین بعد آمیزش را همهی محصول زوجیت در نظر بگیریم. خداوند در قرآن مجید میفرماید «همه چیز را زوج آفریدیم». حیوانات، گیاهان، ذرات ریزاتم و خیلی چیزهای دیگر را كه هنوز قادر به درك و كشف آنها نشدهایم. همهی زوجیتها محصولاتی رو به كمال و رشدند. در این صورت محصول ازدواج دو انسان نیز حتماً باید چیزی رو به كمال و رشد یافته باشد. آمیختگی این دو، باید اقلاً از تكتك آنها رشدیافتهتر باشد، اقلاً باید در كنار هم استعدادها و توانمندیهای درونیشان شكوفا شده باشد تا حدی از آرامش و بستر مناسب برای رسیدن به هدفهای اصیلشان فراهم شده باشد و همة اینها در سایهی همهدفی و همراهی پدید میآید. من محصول ازدواج بعضیها را دیدهام: هیولایی با چنگالهای تیز و خون آلود كه از مكیدن خون دو طرف جان میگیرد و روز به روز آنها را زخمیتر و ضعیفتر میكند! محصول ازدواج شما چیست؟!
گردآوری:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
منبع:سایت مردمان