هدیه خواهر یک اعدامی به مادری دلشکسته
التماس‌های مادر را که دید، دلش طاقت نیاورد؛ مادری که سه پسرش همزمان دستگیر شده بودند. وقتی دید یکی از پسرهای این زن به خاطر ۱۹ میلیون تومان پول در زندان به سر می‌برد و مادرش هم بی‌تاب است، تصمیمی زیبا گرفت

ماجرا به دو سال قبل برمی‌گردد؛ شامگاه ۳۰ خرداد سال ۱۴۰۰؛ روزی که سه برادر با چند نفر در یکی از محله‌های جنوبی تهران درگیر شدند. درگیری اما به جنایتی تلخ ختم شد. یکی از این سه برادر جوانی ۲۴ساله را با ضربات چاقو به قتل رساند و دو برادر دیگر هم چند نفر را زخمی کردند.

این درگیری بر سر خسارت تصادف رخ داده بود. وقتی سه برادر از سوی ماموران پلیس شناسایی و دستگیر شدند، تحت بازجویی قرار گرفتند و یکی از آنها به قتل اعتراف کرد.

اعتراف به قتل

او به ماموران پلیس گفت: «مدت‌ها بود که با مقتول کُری‌خوانی داشتیم. یک روز که با ماشین برادرم به همراه مقتول بیرون رفته بودیم، مقتول با دوستش که راننده نیسان بود، کَل‌کَل کرد. او با راننده نیسان شوخی داشت و از من که پشت فرمان نشسته بودم، خواست که سرعتم را بیشتر کنم. آنقدر گفت که من این کار را انجام دادم و در نهایت تصادف کردیم. از مقتول خواستم که خسارت ماشین را بدهد، چون او بود که از من خواست سرعتم را بیشتر کنم، ولی او خودش را کنار کشید و گفت که چون پشت فرمان نبوده خسارتی هم نمی‌دهد.

مرتب در فضای مجازی برایم کُری می‌خواند و به ما توهین می‌کرد. برای همین روز حادثه با او درگیر شدم. در این درگیری از دو برادر دیگرم هم خواستم که بیایند. ما درگیر شدیم و در نهایت من ناخواسته مقتول را کشتم. برادرانم هم چند نفر را زخمی کردند.»

حکم اعدام و دیه

با این اعترافات، سه برادر پای میز محاکمه رفتند. یکی از آنها به قصاص محکوم شد. دو برادر دیگر نیز به زندان و پرداخت دیه محکوم شدند. یکی از برادرها با کمک خانواده‌اش و خیرین توانست پول دیه را جور کند و در نهایت از زندان آزاد شد، اما برادر دیگر که مدت محکومیتش تمام شده بود، نتوانست پول دیه را جور کند. در این میان، مادرش مرتب به دادسرای جنایی تهران می‌رفت و پیگیر پرونده‌اش می‌شد.

تا اینکه آخرین‌بار، با التماس به قاضی شعبه سوم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران گفت: «من همه زندگی‌ام را فروختم تا پول دیه یکی از پسرانم را جور کنم. یکی دیگر از پسرانم به اعدام محکوم شده. دیگری هم چون پول دیه را جور نکرده همچنان در زندان است. فقط 19 میلیون تومان کم دارم تا بتوانم پسرم را از زندان آزاد کنم، ولی به هر دری زدم نتوانستم این مقدار پول را جور کنم.»

در این میان، زن جوانی نیز برای پیگیری پرونده برادر محکوم به اعدامش به همان شعبه رفته بود. او صحبت‌ها و التماس‌های این مادر را شنید و تصمیم گرفت به او کمک کند. او همان‌جا النگوی طلایش را به آن زن میانسال داد و در نهایت همان مبلغی که کم بود، جور شد.

در آرزوی آزادی برادر

سمیرا حالا از کاری که کرده خوشحال است و وقتی اشک شوق این مادر را دید، آرزو کرد که ای کاش روزی خودش هم برای آزادی برادرش اشک شوق بریزد. این زن در گفت‌وگو با «شهروند» از ماجرای این بخشش می‌گوید.

چرا برادرتان در زندان است؟

او تیرماه سال 99 به خاطر اینکه 600 میلیون تومان به یک آشنا بدهکار بود، دست به جنایت زد. طلبکارش را کشت و هم زندگی خودش را نابود کرد، هم زندگی ما را. الان هم خیلی پشیمان است، ولی پشیمانی برایش سودی ندارد. در این سه سال زندگی‌مان نابود شده است. مادرم دیگر توانی برایش نمانده و من مرتب برای پیگیری پرونده به دادسرا می‌روم.

حکم اعدامش تایید شده؟

بله، حتی همین چند وقت پیش هم پای چوبه دار رفت، ولی خانواده مقتول لطف کردند و به او به‌صورت موقت مهلت دادند، اما هنوز رضایت نداده‌اند. تمام رویای من و مادرم این است که روزی برادرم بخشیده شود، چون می‌دانم که خیلی پشیمان است و خودش هم پی به اشتباهش برده است.

چه شد که برای آزادی جوانی دیگر تلاش کردی؟

آن روز طبق معمول برای پیگیری پرونده برادرم به دادسرای اجرای احکام رفتم. همان‌جا مادری را دیدم که گریه می‌کرد و می‌گفت 19 میلیون تومان کم دارد تا بتواند پسرش را آزاد کند. پسر دیگر آن مادر هم اعدامی بود. خیلی دلم برایش سوخت. با او صحبت کردم و گفت که کلی بدهی دارد. به خاطر جور کردن پول دیه از همه پول قرض گرفته بود. با این حال، 19 میلیون تومان کم داشت. همان لحظه چشمم به النگویم افتاد. تقریبا همان قیمت بود. آن را به آن مادر دادم و گفتم پسرت را آزاد کن.

بعد چه شد؟

از خوشحالی اشک ریخت. باورش نمی‌شد. یکی، دو روز بعد دوباره به همان شعبه رفتم و فهمیدم که آن مادر النگوی مرا فروخته و پسرش آزاد شده است. خیلی خوشحال شدم و همان‌جا آرزو کردم کاش برادرم هم آزاد شود. همان‌جا با خدا معامله کردم تا دل من و مادرم هم همین‌طوری شاد شود.



گردآوری: گروه خبر سیمرغ
seemorgh.com/news
منبع: sharvandonline.ir