دوم آبان برابر با بیست و چهارم اکتبر 1827 میلادی "کبریت" پا به عرصه دنیا گذاشت و متولد شد ! البته تولدش با نیت قبلی اتفاق نیفتاده بود بلکه از سر تصادف کاشف به عمل آمد که چنین چیزی کشف شده است و ماجرا هم این بود که شیمیدان انگلیسی به نام جان واکر روزی مشغول ساخت ماده ای برای انفجار در تفنگ ها بود.زمانی که ماده را ساخت آن را با چوبی به هم زد و بعد سعی کرد با مالیدن چوب به زمین، ماده چسبیده شده به آن را جدا کند،اما چوب آتش گرفت و همین اتفاق به ظاهر بی اهمیت باعث اختراع کبریت شد.
چرا هیچ کسی نمی گوید خدا پدر،مادر جان واکر را بیامرزد!!؟؟
ما هر روز از کبریت بار ها و بارها استفاده می کنیم و یک بار هم به فکرمان نرسیده که چطور و چگونه به دستمان رسیده است .البته ما به استفاده های بد و منفی از کبریت کار نداریم و بیشتر به جنبه های مثبت آن توجه می کنیم ! مثل روشن کردن آتش برای پخت و پز که باعث شد ما مجبور نباشیم مانند اجدادمان گوشت گوسفند را خام خام بخوریم (وگر نه مجبور بودیم همچنان از سنگ چخماخ استفاده کنیم )و همچنین ما را از سرما حفظ کرد تا آنفولانزا نگیریم ! و بخاری های خود را با اشاره یک کبریت ناقابل روشن کنیم . البته برخی هم کاربرد های دیگری برای کبریت تعریف کرده اند مثلاً به جای خلال دندان استفاده می کنند و ...که چون در بحث ما نمی گنجد، فعلاً به آن نمی پردازیم . واقعاً که ما آدم ها خیلی ناشکر و قدر نشناس هستیم .در طول روز بار ها و بارها از کبریت استفاده می کنیم اما هیچ وقت هیچ کس به این فکر نکرده که اگر کبریت نبود چه اتفاقی می افتاد.روزی هزار بار با دلیل و بی دلیل می گوییم خدا پدر و مادر ادیسون را بیامرزد ولی یک بار هم برای واکر و اجدادش دعا نمی کنیم! واقعاً چرا؟
البته واضح و مبرهن است که نعمت برق نعمت بزرگی است و ما واقعاً بابت اختراع آن از ادیسون عزیر ممنون و متشکریم !اماباید قبول کرد که واکر بیچاره هم خدمت بزرگی به بشریت کرده است !
ما و دختر کبریت فروش
داستان دختر کبریت فروش فقط یک افسانه نبود بلکه تلنگری بود به همه ما تا قدر خیلی چیزهارا بدانیم . قدر چیزهایی که داریم و زود می گذرند . مثل عمرمان که مثل هر دانه کبریت دختر کبریت فروش که در چند لحظه می سوزد و خاکسترشده و در چشم برهم زدنی ناپدید می شود و ما یک روز بزرگ تر می شویم .آن قدر بزرگ که به خودمان می آییم و می بینیم دیگر کبریتی برای سوزاندن نداریم . آن وقت است که مثل دختر کبریت فروش ،سرمان را رو به آسمان بلند می کنیم و در انتظار ستاره دنباله داری هستیم که وقت رفتن ما را نوید می دهد .
گردآوری:گروه خبر سيمرغ