تهران، شهری دو چهره است با بخشی آباد و خوش نشین در شمال و بخشی سنتی شاید هم واپس مانده در جنوب. هرنظاره گری اینطور تصور می کند که عده خوش نشین در برجها و پنت هوسهای شمال شهر هیچ مشکلی به غیر از درد بی دردی ندارند.ظاهر آراسته شان، خوشیهای نمایشی شان،ماشینهای مدل بالایشان،خانه های مجللشان وخنده های مستانه شان همه و همه این تصور را فریاد میزنند.اما همین بالا شهر نشینیشان و ثروتهای انبوهشان آسیبهای اجتماعی برایشان به ارمغان آورده که کمتر در بین اقشار فقیر و دردمند جامعه شیوع دارد و بیشتر مختص به مرفه نشینان شمال شهری است و در واقع ثروت انبوه باعث ایجاد و گسترش این آسیبها در میان این طبقه ازاجتماع شده است.
یکی از آسیبهایی که روز به روز در حال گسترش در بین این قشر از جامعه است،افزایش طلاق و کاهش ازدواج است.
به گفته مجید ابهری، آسیب شناس و متخصص آسیب های اجتماعی معتقد است از نظر آمار طلاق سال گذشته، 510 هزار و 110 مورد طلاق اتفاق افتاده که نسبت به سال 75، بیش از 192 درصد افزایش داشته است.
به گفته وی بنابراین آمار می توان گفت که در کشور از هر 8 ازدواج یکی به طلاق منجر شده و در تهران از هر 4 ازدواج یک طلاق و در شمال شهر از هر 3 ازدواج یکی به طلاق منجر شده است.
این در حالی است که رییس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام،در همایشی اظهارداشت:متاسفانه در تهران و بهخصوص در شمال شهرتهران رقم طلاق به بالای 25 درصد رسیده است که بسیار نگران کننده است».
از سوی دیگر آسیب شناسان اجتماعی معتقدند به دلیل افزایش میزان توقعات به خصوص در قشر مرفه جامعه ،نرخ ازدواج به سرعت در حال کاهش و سن ازدواج در حال افزایش است به نحوی که بر اساس نتایج یک پژوهش بیشترین تعداد دختران مجرد بالای 30 سال در شمال شهر تهران زندگی می کنند.
مشکل دیگر این طیف از مردم بی هویتی است.اکثر شمال شهر نشین ها از یک سو به دلیل پذیرفتن تام وتمام زندگی مدرن و صنعتی و زیستن در برجهای سر به فلک کشیده که هیچ تناسبی با زندگی اصیل ایرانی ندارد و افزایش مراوداتی که از طریق تماشای ماهواره و سفرهای متعدد خارجی با فرهنگ غرب دارند از سویی دیگر باعث سرگشتگی و عدم یافتن هویتی صحیح برای خود می شوند.به اعتقاد روانشناسان زندگی در محلی که سنخیتی با تمایلات و آرزو های فرد ندارد باعث شکل گیری بی هویتی در فرد می شود.این بی هویتی زمانی تشدید می شود که فرد دارای ثروت یک شبه و باد آورده گردد.
همین سرگشتگی در ایجاد هویتی صحیح و عدم شکل گیری آن باعث بروز آسیبهای اجتماعی دیگری همانند مصرف مواد مخدر و خودکشی می شود به نحوی که در پژوهشی که توسط مهاجر دارابی در زمینه هویت یابی دانش آموزان شمال شهر تهران صورت گرفته است نشان داده شده است که هویتیابی به خصوص هویت یابی مذهبی در میان دانشآموزان شمال شهر پایینتر از دانش آموزان سایر مناطق است.
مهاجر دارابی با اشاره به این که ترویج فرهنگ هیجان و سرخوشی در شمال شهر در حال افزایش است، گفت: به دلیل تفاوت موقعیت اجتماعی و اقتصادی دانشآموزان شمال شهر، ارزشهای فرهنگی - اجتماعی بین آنها بیشتر شکسته و هنجارهایشان به هنجارهای کشورهای اروپایی نزدیکتر و این باعث افزایش مصرف مشروب و قرصهای اکس بیشتری بین آنها شده است و دوستان مصرفکننده آنها نیزبیشتر هستند.
این کارشناس افزود: این در حالیست که خانوادههای جنوب شهر به دلیل بافت سنتی، کنترل و نظارت بیشتری بر اوقات فراغت و احتمالا مصرف مواد فرزندانشان دارند که این خود عاملی در کاهش مصرف مواد میشود.
سرهنگ سید جواد كشفی ،معاون مواد مخدر تهران بزرگ نیزاعلام كرد: تغییر الگوی مصرف از مواد سنتی به مواد مخدر شیمیایی و صنعتی و گرایش نوجوانان به این نوع مواد تبدیل به یك تهدید جدی در تمامی سطح شهر تهران شده ولی مصرف آن در شمال شهر تهران بیشتر از سایر مناطق است .
در این مناطق نرخ خود کشی نیز بالاتر از سایر مناطق است .با اینکه آمار دقیقی در این رابطه در دست نیست اما دکتر محمد حسین فرجاد در کتاب "آسیب شناسی کجروی های اجتماعی " معتقد است : جهان مدرن و برج نشین جهانی از خود بیگانه است که بستگی افراد به یکدیگر کم بوده و رشته های پیوند و مودت بین افراد به حداقل ممکن تقلیل می یابد.در این نوع از زندگی نیازمندی های روحی فرد بر آورده نمی شود و بنابر این فرد نمی تواند خود را از لحاظ روحی به دیگران نزدیک کند و احساس تنهایی شدیدی می کند بالاخص اینکه یاد گرفته است برای حفظ دارایی خود به هیچکس اعتماد نکند.آنچه که آنها آن را لذت و شادی می نامند همگی برای پر کردن این خلا است.
...در دنیای ثروتمندان تنها پول و درآمدهای مادی مقدسند و دیگر هیچ چیز ارزش ندارد.مرفهین با هم در مورد چیزهای مختلف صحبت می کنند ولی در آخر باز تنها می مانند .هر کس با آنها دوست شود به خاطر پولش است و نه شخصیت خودش.آنها زنده اند ولی تنها ،چون نمی دانند به کجا و چه چیز و چه کس تعلق دارند. این بی هویتی و داشتن روابط خشک وخشن و سرد باعث بروز مشکلات متعدد من جمله افزایش نرخ خودکشی می گردد.البته افزایش نرخ توقعات فزاینده در این گروه را نباید در علت افزایش نرخ خودکشی از نظر دور داشت."
آسیب اجتماعی دیگر این طیف مساله گریز از قانون است .البته در هر طبقه ای این امر مشهود است اما فرار از قانون در طبقه مرفه نشین بیشتر و سنگین تر است.این طیف که به شدت معتاد رفاه و آسایش شده اند هرگز تمایلی به تحمل مشقت نداشته و چون از کودکی فراگرفته اند که هر آنچه را که تمایل داشتند می توانند با پول بخرند بنابر این برای رفع هر گونه سد و مانعی بر سر کارهایشان به خلاف های قانونی همانند رشوه رو ی می آورند.علاوه بر این برای افزایش ثروت خود دست به کارهای خلاف می برند .به عنوان مثال نرخ ساخت و ساز غیر قانونی مسکن در شمال شهر تهران بیشتر از هر نقطه دیگری است به نحوی که شهرداری تهران برای مقابله با این وضعیت در شمال شهر تصمیمات جدی را اتخاذ کرده است .بنا بر گفته یک ناظر شهرداری اغلب مردمان شمال شهر به هوای اینکه پول دارند و می توانند جریمه خلافی بدهند و یا تراکم بخرند دست به خلاف می زنند و ابایی نیز از آن ندارند.
خلافهای دیگری که بیشتر در نقاط بالا شهر تهران شاهد آن هستیم وجود بد حجابی و ویراژ با ماشین و بلند کردن صدای ضبط و ... است که با اینکه در سایر نقاط نیز این آسیب وجود دارد اما در شمال تهران به این معضل به دید خلاف قانون نگاه نمی شود و هر روز بیشتر گسترش می یابد.
بحث دیگر مانور ثروت و تجمل گرایی در این گروه است.این افراد برای نشان دادن برتری خود متوسل به نمایش دارایی های خود می گردند و با خرید ماشینهای لوکس و پوشیدن لباسهای خاص سعی می کنند در جامعه نمود داشته باشند اما به این دلیل که در دهه های اخیر حرکت جامعه به سمت رفاه بیشتر بوده است بنابر این برخی از اقشار سطح متوسط جامعه نیز توانایی نمایش از این دست را پیدا کرده است.به همین دلیل افراد بالا شهر نشین برای ادامه روند مانور تجملاتی خویش به ابزارهای دیگر همانند انواع و اقسام جراحی های زیبایی متوسل می شوند تا در ظاهر هنوز هم از سایر اقشار جامعه پیش باشند.این چشم و هم چشمی رایج در این قشر هم در بین طبقه خودشان و هم در مقایسه با سایر طبقات جامعه وجود دارد و هیچ گاه نیز تمامی ندارد بلکه هر روز خود را به جلوه متفاوتی ظاهر می کند.
آسیب دیگری که گریبانگیر این طبقه اجتماعی شده است افزایش میزان شیوع افسردگی است. بنا بر آمارها، امروزه شیوع افسردگی سه تا 10 برابر دو نسل پیش است در حالی که میزان درآمد و ثروت ما هرگز تا به این حد نبوده است، اما ما شادتر نیستیم و حتی برای برخی پول بیشتر منجر به افسردگی شده است. در طول دو دهه گذشته، تحقیقات روانشناختی متعدد نشان داده است كه رابطه معنیداری بین میزان پولی كه یك شخص كسب میكند و احساس شادی او در مورد زندگی وجود ندارد. نظرسنجی «مجله تایم» نشان داده است كه درآمد بیشتر اثر شگرفی بر میزان شادكامی افراد ندارد.
ادوارد دینر روانشناس دانشگاه ، وقتی با گروه ثروتمندان آمریكایی مصاحبه كرد، دریافت كه اعضای این گروه به دلیل حسادت به دارایی یا اعتبار دیگر ثروتمندان و رقابت با آنها در کسب ثروت انبوه تر،بیشتر دچار استرسهای شغلی و افسردگی می شوند.وی در یافت داشتن پول زیاد نمیتواند بهزیستی و شادی را به این افراد اعطا كند زیرا بیشتراین افراد داراییشان را با دیگران مقایسه میكنند.
یادآوری این نكته بسیار مهم است كه چیزهایی كه واقعاً درزندگی مهمند در فروشگاهها فروخته نمیشوند. عشق، دوستی، خانواده، احترام،جایگاه اجتماعی و داشتن هدف در زندگی از ضروریات شادكامی انسان هستند و نمیتوان با پول آنها را خرید. هر كسی برای زندگی به پول نیاز دارد، اما به دنبال پول زیاد دویدن فرمولی برای ناخرسندی است.
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع:jahannews.com