زهره اکبری،بیست و چهار ساله، روز سوم عید برای گذراندن تعطیلات نوروزی با خانواده اش به آمل رفت. هنگام گذر از یک جاده خلوت، موتور سیکلتی به شکمش اصابت کرد و بر اثر جراحات زیاد، زهره به کما فرو رفت و ...
نزدیک به دوازده روز در کما بود و موقعیت هوشیاری اش بسیار پایین بود تا اینکه با امضای پدرش "اسرافیل اکبری"،شش عضو اصلی بدنش را هدیه کردند.با پدر زهره در این رابطه به گفت و گو نشستیم:
* خودش خواسته بود که اعضای بدنش را اهدا کنید؟
- بله چند بار خودش خواسته بود، من و مادرش ناراحت می شدیم و می گفتیم که تو هنوز جوانی، این حرف ها را نزن. می گفت بابا اگر قرار باشد ما بر اثر تصادف بمیریم، اعضای بدنمان به چه دردمان می خورد. بهتر است آنها را به کسانی که احتیاج دارند و در بیمارستان مانده اند هدیه بدهیم.
* راننده موتور سیکلت که با زهره تصادف کرد چه شد؟
- یک مرد افغانی با همسرش بود. سر صحنه تصادف، وقتی مامور پاسگاه آمده، پسر و دامادم راننده را به او تحویل دادند. مامور، موتور سیکلت را با خود به کلانتری برده، ولی راننده اش فرار کرده؛ هر چقدر رفتیم و آمدیم، فایده ای نداشت.
* خانواده کسانی را که اعضای بدن زهره به آنها اهدا شد،می شناسید؟
- بعد از صحبت با رییس بیمارستان، زهره را با آمبولانس بردند دانشگاه پزشکی ساری؛ گفتم اگر فقط یک درصد هم امید به برگشت و زنده ماندن دخترم هست، حاضر نیستم بلایی به سرش بیاید. گفتند کاری نمی شود کرد.خواستم بدانم عضوها را به چه کسانی می دهند.گفتند اگر نشناسید بهتر است، بعدا ممکن است عواقب بدی داشته باشد و عضو گیرنده اگر بخواهد خودش آدرس شما را می گیرد و به دیدن شما می آید.
* چند عضوش را اهدا کردید؟
- قلب و کبد و کلیه و شش و ریه، شش عضو.
* نظر مادرش درباره اهدا چه بود؟ راضی بودند؟
- همان حرف ها را به من و مادرش می گفت و ما را قانع می کرد.مادرش هم گفت همان وصیت و سفارش دخترم را انجام بده، آمد و برگه را امضا کرد.
* پشیمان نیستید؟
- نه اصلا، خدا نکند پشیمان شویم. ما با سختی بچه را بزرگ کرده بودیم و به خاطر از دست دادنش ناراحتیم، ولی خوشحالی ما از این است که همان حرفی را که خودش زده بود و تنها خواسته اش بود را برآورده کردیم و اعضای بدن دختر مرحوم مان به چند نفر کمک می کند.ممکن است دو ماه دیگر چند نفر سالم و با پاهای خودشان به خانه شان باز گردند.
* اگر روزی چنین اتفاقی برای خود شما بیفتد راضی هستید اعضای بدنتان اهدا شود؟
- بله ما هم راضی هستیم، چون دخترم به ما این کار را یاد داده، نه تنها من بلکه بسیاری از اطرافیانمان را می بینم که می روند و کارت اهدای عضو می گیرند.
* توصیه شما به عنوان یک پدر که اعضای بدن فرزندش را اهدا کرده به خانواده هایی با بیمارانی با شرایط دخترتان چیست؟
- تصور کنند خودشان به خاطر یک کلیه و یا شش مجبور باشند مدام در بیمارستان بمانند. خانواده ها می توانند کمک کنند یک مادر یا پدر به آغوش خانواده شان بر گردند و سر زندگی و کنار فرزندانشان باشند.
* خاطره ای از دخترتان؟
- الان که شما زنگ زدید داشتم قرآن هایش را نگام می کردم و گریه می کردم خاطره ای که بیشتر از همه در ذهنم هست اینکه همیشه بعد از نماز، می خواستیم چای یا میوه بخوریم صدایش می کردیم، می گفت شما بخورید برای من بگذارید کنار. من هنوز قرآنم را تمام نکرده ام و یا در ماه رمضان هیچوقت بعد از سحر نمی خوابید و نماز می خواند.
* معمولا پدر و مادرها برای فرزندان جوانشان آرزوهایی دارند،آرزوی شما برای زهره چه بود؟
- من چون کارگر بودم و حقوق زیادی نداشتم سعی می کردم تا دخترهایم به سن بالا نرسیده اند، برایشان جهیزیه بخریم و نگه می داریم .چون یک مرتبه پول نداریم که خرجشان کنیم.خیلی آرزوها برایش داشتیم می خواستم طبقه پایین خانه ام را به نامش کنم تا بعد از ازدواج بیاید پیش ما زندگی کند.
* گفتید خبر ندارید قلب دخترتان در سینه چه کسی می تپد،دوست دارید به صاحب جدید قلب دخترتان چه بگویید؟
- اگر ببینمش یا صدایش را هم بشنوم برایش آرزوی موفقیت می کنم و از خدا می خواهم همیشه سر زندگی اش باشد و عمر صد و بیست ساله داشته باشد،فرقی نمی کند احساس می کنم فرزند خود من است که زندگی می کند.
* از آرزوهای دخترتان خبر داشتید؟ چه نقشه هایی برای آینده اش داشت؟
- به خدا آینده اش فقط همین بود.چیزی درباره عروسی کردن و این چیزها نمی گفت،همیشه می گفت اگر انسان در جوانی بمیرد، گناهش کمتر است. اگر شوهر کنم ممکن است همسرم نگذارد قرآن بخوانم یا نگذارد هر وقت خواستم روزه بگیرم.
* برای کسانی که مصاحبه تان را می خوانند حرفی دارید؟
- سفارش می کنم اگر بیماری دارید که امیدی به بازگشت ندارد اعضایش را هدیه کنند، دوم اینکه به راننده ها می گویم همه منتظر نیستند تا یقه راننده مقصر را بگیرند و یا اینکه از فرد مقصر دیه بگیرند که فرار می کنند. ما بالای سر بیمارمان بودیم و او را به بیمارستان رساندیم، ولی ممکن است به خاطر فرار یک راننده کسی جانش را از دست بدهد.
- سفارش می کنم اگر بیماری دارید که امیدی به بازگشت ندارد اعضایش را هدیه کنند، دوم اینکه به راننده ها می گویم همه منتظر نیستند تا یقه راننده مقصر را بگیرند و یا اینکه از فرد مقصر دیه بگیرند که فرار می کنند. ما بالای سر بیمارمان بودیم و او را به بیمارستان رساندیم، ولی ممکن است به خاطر فرار یک راننده کسی جانش را از دست بدهد.
* اگر راننده موتور سیکلت مصاحبه را بخواند و برگردد شما رضایت می دهید؟
- به خدا رضایت می دهیم ما اصلا کاری با او نداریم فقط او نباید صحنه را ترک می کرد. فرض که دختر ما نبود،هر کس دیگری بود آمدن راننده می تواند برای خانواده مصدوم، قوت قلب باشد.
گردآوری: گروه خبری سیمرغ
www.seemorgh.com/news
منبع:bornanews.ir