آشنایی با شاعران بزرگ جهان که بهترین آثار عاشقانه را در کارنامه خود ثبت کرده اند
 در این مطلب همراه ما باشید تا با برخی از شاعران بزرگ جهان که اشعار عاشقانه معروفی دارند آشنا شوید و ترجمه برخی از این آثار را باهم مرور کنیم.
 

شاید کمتر موضوعی را بتوان یافت که همچون عشق در آثار شاعران جهان نمودی مشترک داشته باشد و با مفهومی یکسان و قابل فهم برای همه انسان ها سروده شده باشد. اشعار عاشقانه شاعران جهان نشان دهنده احساس مشترک عشق در میان همه انسان ها در تمام طول دوران حیاتشان برروی زمین است. مفهوم عشق برای همه انسان ها یکی است و در هر زمان و مکانی و در قالب هر متنی به یک مفهوم واحد اشاره می کند. در این مطلب همراه ما باشید تا با برخی از شاعران بزرگ جهان که اشعار عاشقانه معروفی دارند آشنا شوید و ترجمه برخی از این آثار را باهم مرور کنیم.


1- فدریکو گارسیا لورکا


فدریکو گارسیا لورکا درخشان ترین چهره شعر اسپانیا و یکی از نامدارترین شاعران جهان است. شهرتی که تنها به واسطه اشعار زیبای او به وجود نیامده بلکه زندگی پر شور و هیجان و مرگز تراژیک وی نیز در ان موثر بوده است. او تا چهار سالگی از بیمری رنج می برد و نمی توانست راه برود و علاقه ای به بازی های کودکانه نشان نمی داد اما برای ترانه هایی که کولیان می خواندند ذوق و شوقی عجیب داشت. اولین معلم وی مادرش بود که خواندن و نوشتن را به او آموخت و با موسیقی آشنایش کرد.او در مزرعه خانوادگی سنتهای کهن آندلس را شناخت و با ترانه های خیال انگیز کولیان چنان انس گرفت که برای سراسر عمر کلید قلعه جادویی شعر را در دستهای معجزه گر او نهاد. اون در جوانی اقدام به برپایی تئاتر های خیابانی نمود و شهر به شهر و روستا به روستا نمایش نامه های زیادی را بر روی صحنه برد.

در پنج سال آخر عمر خویش لورکا کمتر به سرودن شعری مستقل پرداخت. می توان گفت مهمترین شعر پیش از مرگ او و شاهکار تمامی دوران سرایندگیش مرثیه عجیبی است که در مرگ دوست گاوبازش ایگناسیو سانچز مخیاس نوشته است.

لورکا هرگز یک شاعر سیاسی نبود اما نحوه برخوردش با تضادها و تعارضات درونی جامعه اسپانیا به گونه ای بود که وجود او را برای فاشیستهای هواخواه فرانکو تحمل ناپذیر می کرد. و بی گمان چنین بود که در نخستین روزهای جنگ داخلی اسپانیا – در نیمه شب 19 اوت 1936 – به دست گروهی از اوباش فالانژ گرفتار شد و در تپه های شرقی گرانادا در فاصله کوتاهی از مزرعه زادگاهش به بدترین شکل تیر باران شد بی آنکه هرگز جسدش به دست آید یا گورش شناخته شود. لورکا اکنون جزیی از خاک اسپانیاست.

در میان آثار و کتاب های احمد شاملو می توان ترجمه های بی نظیری از دیوان اشعار و نمایش نامه های این شاعر برجسته اسپانیایی را یافت. ترانه شرقی ، نمایش نامه های عروس خون، معروف خانه برناردو آلبا همگی توسط شاملو ترجمه شده اند.

نامت‌ را در شبی‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌
ستارگان‌
برای‌ سرکشیدن‌ ماه‌ طلوع‌ می‌کنند
و سایه‌های‌ مبهم‌
می‌خسبند
خود را تهی‌ از ساز شعف‌ می‌بینم‌
ساعتی‌ مجنون‌ که‌ لحظه‌های‌ مرده‌ را زنگ‌ می‌زند
نامت‌ را در این‌ شب‌ تار بر زبان‌ می‌آورم‌
نامی‌ که‌ طنینی‌ همیشگی‌ دارد
فراتر از تمام‌ِ ستارگان‌
پرشکوه‌تر از نم‌نم‌ باران‌
آیا تو را چون‌ آن‌ روزهای‌ ناب‌
دوست‌ خواهم‌ داشت؟


2- نزار قبانی

 Nizar-Qabbani.jpg


نزار قبانی شاعر برجسته متولد دمشق ( 1923 دمشق- 1998 لندن) شاعری معروف در دنیای عرب است که بیشتر به واسطه اشعار شاعرانه اش معروف شده است و درباره او می‌توان در این صفحه بیشتر خواند. زن و عشق دو عنصر اساسی اشعار نزار قبانی را تشکیل می دهند. اشعار او به بیشتر زبان های زنده دنیا ترجمه شده اند. خوانندگان معروفی همچون ام کلثوم، عبد الحلیم حافظ و نجاة الصغیره، فیروز و ماجده الرومی ،کاظم الساهر اشعار او را خوانده‌اند. او فارغ التحصیل رشته حقوق بود و در وزارتخانه سوریه مشغول به کار بود در سال 1966 از سیاست کناره گرفت و فقط به شعر پرداخت. در مساله فلسطین از شعر عاشقانه فاصله گرفته و به سرودن اشعار حماسی پرداخت. اتفاقات غم انگیزی همچون خودکشی خواهرش در سن 25 سالگی، مرگ فرزند، کشته شدن همسرش بلقیس الراوی در حادثه بمب گذاری تاثیر بسیاری بر اشعار او نهاد. او در سن 75 سالگی در لندن در گذشت.

من چیزی از عشق مان
به کسی نگفته‌ام!
آنها تو را هنگامی که
در اشک های چشمم
تن می‌شسته ای دیده اند

............................................................................................................................................

دوستم داشته باش
از رفتن بمان!
دستت را به من بده
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش

...........................................................................................................................................

دشنه ات را از سینه ام بیرون بکش
بگذار زندگی کنم
عطر تنت را از پوستم بگیر و
بگذار زندگی کنم
بگذار با زنی تازه آشنا شوم که
نامت را از خاطرم پاک کند و
کلاف حلقه شده گیسوانت را از دور گلویم بگشاید


3- هاینریش هاینه

 heinrich-heine.jpg


کریستیان یوهان هاینریش هاینه  (1797 دوسلدوف آلمان-1856 پاریس) شاعر و خبرنگار آلمانی بود که بیشتر به خاطر اشعار غنایی اش معروف است او درضمن هم‌زمان، شاعر رمانتیسیسم نیز بود. آثار او یکی از پرترجمه‌ترین نوشتارها در ادبیات آلمانی به‌شمار می‌روند. از او به عنوان یکی از نوابغ عرصه شعر در ادبیات آلمانی و شعرِ جهان یاد می‌شود.

هاینه دیدگاه و زاویه نگاه خاص خود را داشت و در مورد تمام مسائل مهم زمانه خود اظهار نظر می نمود و تصاویری بدیع را با احساس شاعرانه خود در اشعارش به تصویر کشیده است. معروف ترین اثر او کتاب ترانه ها بود که مجموعه ترانه هایش را در ان به چاپ رساند و شهرت شاعری او را بنیان گذاری کرد. هنگام به قدرت رسیدن نازیسم و سوزاندن کتاب‌ها در برلین سال ۱۹۳۳، در میان نوشتارهای سوخته شده، «المنصور» نوشته هاینریش هاینه نیز وجود داشت، که در آن نوشته شده بود:

این ابتدای کار است. آنجا که کتاب‌ها را می‌سوزانند، انسان‌ها را نیز خواهند سوزاند

از دیگر آثار او می توان مجموعه شعر درختان ممنوع ، تصویرهای سفر، سوگنامه ها، مدرسه رومانتیک، رابی باخاراخ، آلمان یک افسانه زمستانی را نام برد.

هاینریش هاینه منظومه ای به نام (فردوسی شاعر) دارد که در بزرگداشت شاهنامه و سراینده آن سروده است. او در این مجموعه شعر از ناحقی ها و ظلم هایی که بر این شاعر پارسی گوی رفته سخن گفته و از ناسپاسی محمود غزنوی و پشیمانی او در وقت مرگ فردوسی بسیار یاد کرده است. او در ابیات آخر مجموعه شعر ( فردوسی شاعر ) صحنه دردناک ورود کاروان صله و هدایای محمود غزنوی برای بزرگداشت شاهنمامه و از آن طرف زنگ کاروان تشییع جنازه فردوسی از دروازه های شهر را به صورتی غمگین و تراژیک به تصویر کشیده است. در این مطلب بخشی از آن قابل خواندن است.

در زبان فارسی منتخبی از شعرهای عاشقانه هاینریش هاینه به نام (درختان ممنوع) با ترجمه علی عبداللهی منتشر شده است.

در مجموعه شعر (درختان ممنوع) علاوه بر شعرهای عاشقانه هاینه،‌ ترجمه برخی از شعرهای سیاسی و تاریخی و برخی سروده‌های طنز او نیز منتشر شده است.

این کتاب شامل سه فصل است با عنوان‌های (عاشقانه‌ها و ترانه‌ها)، (شعرهای اجتماعی-سیاسی-تاریخی) و طنزها، اندرزها و اشعار حکمی).

آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلب‌ات بودم
دل‌ات چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرین‌تر و خطاکارتر نمی‌توان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلب‌ام را می‌فشردند

....................................................................................................................................

دلا، دلا غمین مباش و
تقدیرت را تاب بیاور
بهار تو، باز پس می دهد،
هر آنچه را که زمستان از تو ربود.
و چه بسیار که بهر تو مانده ست!
و چه زیباست، جهان هنوز!
دلا، هر چه خوشش می داری
همه را، همه را می توانی دوست بداری!





گردآوری: گروه خدمات و محصولات سیمرغ
seemorgh.com
منبع:fidibo.com