گل: سرانجام نسخه جدید و به روز شده کتاب "روزی روزگاری فوتبال" نوشته حمید رضا صدر چاپ نشر چشمه راهی بازار شد.
کتاب مشتمل بر چهارده فصل نگاه جامع شناسانه ای به فوتبال در کشورهای مختلف شامل ایران دارد. تکه هایی از این کتاب را می خوانید.
از مقدمه ...
ما شیفتههای فوتبال خیلی چیزها را فدای فوتبال کردهایم. ما شیفتههای فوتبال برخلاف آن چه به نظر می رسد آن قدرها هم مهربان نیستیم. اعتراف می کنم بارها و بارها تماشای فوتبال را به هم صحبتی با دختر دلبندم ترجیح دادم. آن هم برای تماشای بازیهایی که ملال آور بودند و پرت. بازیهای بی اهمیتی که می دانستم گلی از دروازهای نمی گذرد و نگذشت. بازیهایی که می دانستم ضربه تماشایی به توپ نخواهد خورد و نخورد. بازیهایی که نباید آنها را بیاد آورم، چرا که هیچ نکته بیاد آوردنی ندارند، ولی بیاد میآورم. و متاسفانه خیلی اطلاعات بی مصرف دیگر را. صحنه های گل های بی اهمیت را. دقایق گل های زده شده را. نام بازیکنان کوچک را.
از فصل اول: روزی روزگاری امجدیه
...آن جا امجدیه بود. خانه تو و خانه خیلیهای دیگر. خرامیده وسط شهر، محصور بین چهار خیابان، قلب طپنندهای در خیابان روزولت پیش از انقلاب و خیابان مفتح بعد از انقلاب. با سکوهای نزدیک به زمین که صدای ضربه زدن توپ را میشنیدی. صدای فریاد بازیکنان، نقزدن مربیها را، و سوت داورها را. خانه تو می توانست بین بیست و پنج تا سی هزار نفر را در خود جای دهد. خانه تو پنج شنبه جمعههای شلوغی داشت. خانه تو برغم بضاعت کم ( چند باری در بخشهایی روی سکوهای چوبی در ارتفاعی بالا می نشستی و از لای الوارهای چوبی زیر پایت را نگاه می کردی و سرت گیج می رفت ) میهمان نواز بود و برای اهالیاش فاخر به نظر می رسید...
از فصل دوم: ایران ...
وقتی بازیکنان ایرانی با جامه قرمز و بازیکنان آمریکایی با لباس سپید پا به میدان گذاشتند همهچیز در ایران متوقف شده بود. میلیونها ایرانی نیز درسراسر دنیا پای تلویزیون نشسته بودند تا نبرد بزرگ را تماشا کنند. برخلاف همه آن زمینههای پرتنش، اعضای دو تیم با آرامش و لبخند به استقبال هم شتافتند. فیفا آن روز را "روز بازی جوانمردانه" خواند و بازیکنان دو تیم کنار هم عکسی بهیادگار انداختند. هدایای پرشماری که احمدرضا عابدزاده، کاپیتان تیم ایران، به کاپیتان تیم ملی آمریکا داد، از دسته گل تا صنایع دستی ایران، تصویر کلیشهای از ابراز محبت به شیوه ایرانیها بود، و درعین حال به تصویر سیاه و منفی رسانههای غربی از ایرانیان بی اعتنا ماند. اورس مهیر، داور سویسی، در سوتش دمید و مردم سراسر دنیا با به حرکت درآوردن توپ دریافتند ایرانیها بسان سایرین هستند. دریافتند از خشونتی که به آنها نسبت میدهند نشانی نیست. به زانو درآوردن برابر ایالات متحده پیروزی ملتی بود که فرصتی برای عرضه شایستگیهایش در ویترین بین المللی پیدا نکرده بود.
از فصل چهارم : اسپانیا ...
می گویند هر اسپانیایی اهل فوتبال، آدم اهل سیاست هم هست. می گویند میتوان دورههای سیاسی اسپانیا را با فوتبال، رویکرد باشگاهها، واکنش دولت و احساسات تماشاگران تبیین کرد. تاریخ معاصر اسپانیا آمیزهای از دیکتاتوریسم و آزادیخواهی و البته ناآرامی در همه سالها، چه جنگ و چه صلح، بوده. تاریخ پر تب وتاب مردمانی که نمیخواستند یا نمیتوانستند آرام بمانند. مردمانی که نمینستند ریشههای منطقهایاشان را به رخ نکشند. فوتبال برای اسپانیاییها از اوایل قرن تا دوران جنگ داخلی، حکومت فرانکو و پس از آن محملی برای ابراز جداییطلبی، احساسات ناسیونالیستی یا به رخ کشیدن قدرت دولت مرکزی شد. فوتبال اسپانیا هرگز نتوانست از سیاست دل بکند. اولین پرسشی که در رویارویی با هر باشگاهی در اسپانیا جلب نظر می کند این است که باشگاه و طرفدارانش تا چه حد رویکرد بومی دارند و خود را اسپانیایی قلمداد می کنند؟
از فصل پنجم: ایتالیا ...
فوتبالِ ایتالیا را با جنبههای متضادش بیاد میآوریم. با خاطراتی بسیار بسیار خوب و خاطراتی بسیار بسیار بد. با سیاهی. با سپیدی. با رنگ لاجوردی. فوتال ایتالیا را با شور و شعف ناب فوتبال بیاد میآوریم. با بازیکنانی که از فرط هیجان به مرز انفجار رسیدند. با شادی فراموش نشدنی مارکو تاردلی پس از به ثمر رساندن گل دوم به آلمان، در دیدار نهایی جام جهانی 1982 برابر آلمان، که با مشتهای گره کرده و فریادهای بیامان به سوی نیمکت ذخیرهها دوید. با شادی که با همه ابراز شادی های پس از باز کردن دروازهها فرق داشت. با روبرتو فالکائو رم دهه1980 که با زدن گل از پشت دروازهها به سوی طرفداران می دوید. با فریادهای فابیو گروسو پس از گشودن دروازه آلمان در نیمه نهایی جام جهانی 2006 در وقت اضافی بیاد می آوریم. فوتبال ایتالیا را با مجادله از نوع ایتالیایی بیاد می آوریم. با مجادلههای فرانچسکو توتی با داوران و حرف زدن با دستهایش. با بحث های جووانی تراپاتونی با مسئولان کنار زمین. با اشاره های فابیو کاپلو.
از فصل ششم: آلمان ...
سقوط کن و بلند شو. دوباره سقوط کن و دوباره بلند شو. فوتبال ژرمن ها تبلور شکیبایی و جنگندگی از نوع آلمانی را عیان ساخت. تیم ملی آلمان حتی در شرایطی که خوب هم نبود معمولا در شرایط بحرانی بپا خواست و حریفانش، چه کوچک ها و چه بزرگ ها را شکست داد. این افسانه که تیم ملی آلمان مدت تا واپسین لحظه می جنگد و شکست را نمی پذیرد، کسی را متعجب نمی کرد. ژرمن ها تاریخ فوتبال را سرشار از وارونه کردن نتایج کردند و از دل شکست به پیروزی چنگ زدند. با تیم ملی آلمان هر غیرممکنی، ممکن به نظر می رسید. هر نتیجه ای تغییر می کرد. ضربه تساویبخش وولفگانگ وبر در دقیقه 89 برابر انگلیس در دیدار نهایی جام جهانی 1966 انگلیس ها را بهت زده کرد. جبران دو گل برابر انگلیس در مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی 1970 با ضربه فرانتس بکن بائر و اووه زیلر و به ثمر رسیدن گل سوم توسط گرد مولر اشک بر چهره انگلیس جاری ساخت. جبران دو گل فرانسه در نیمه نهایی جام جهانی 1982 باورکردنی نبود. چنان که طور دو گل آرژانتین در دیدار نهایی جام جهانی 1986 با دو ضربه کرنر همه را مات کرد.
آلمان در سه جام جهانی 1954 سوییس، 1974 آلمان و 1990 ایتالیا قهرمان شد. سه جام ملتهای اروپا 1972 بلژیک، 1980 ایتالیا و 1996 انگلستان را فتح کرد. باشگاه های آلمانی تا سال 2010 هفت بار قهرمان اروپا شدند و شش بار نایب قهرمان. شش بار هم جام یوفا را فتح کردند. همه این ها بدین معنی بود ژرمن ها جایگاه والایی در مقایسه با اکثر حریفان اروپاییشان دارند. در حالی که در قرن بیستم در دو جنگ جهانی، مغلوب شده بودند. در دو جنگ بزرگ، ویران و چند پاره شده بودند.
از فصل نهم: ترکیه ...
می توان همه خوشبینی و بدبینی ترکها را در فوتبال ترکیه یافت. فوتبال ترکیه گاهی بد بود و گاهی خوب. گاهی خیلی بد و گاهی خیلی خوب. با این وصف همیشه سرشار از شور و مبارزه جویی ترک ها بود. و البته واجد چیزی است که ترکها همیشه دنبالش بودهاند، یعنی جلب توجه مخاطب. یعنی به رخ کشیدن تواناییهای مردمی که اروپایی ها آنها را از خود نمی دانستند. نادیده شان می گرفتند.
مردمی که میخواهند کسی باشند. دولتمردان ترک معمولاً در اشاره به بخش پهناوری از سرزمینهایشان در آسیا، شانهها را بالا انداخته و خود را اروپایی خواندهاند بیآن که اروپاییها، آنها را اروپایی بخوانند. ترکیه در دو دهه آخر قرن بیستم، پیلهاش را شکست و با صدای بلند، بزرگان اروپا را مخاطب خود قرار داد. فوتبال مهمترین عاملی بود تا ترکها اروپا را زیر پا بگذارند. شبکههای تلویزیونی ترکیه، لحظهای از ضبط و نماش تمرینات ساده باشگاهها غافل نشدند. بازیکنان خوب و متوسط ترکیه بازیگران سینما و خوانندهها را کنار زدند و از سیاستمداران هم جلو زدند.
تبوتاب معمولاً اغراقیافته ترکها نسبت به فوتبال، محدوده ورزش و اوقات فراغت را پشت سر گذاشت و هویت ملی، قومی و بومی را برملا ساخت که برتافته از نوعی احساس حقارت به همسایگان اروپایی بود. فوتبال برای ترکها هم گسستن از بندهای قومی بود و هم تحکیم آن. شاید این نکته که فوتبال نمایشگر هویت ملی است در اشاره به ترکها بیش از هر نمونهای صدق کند.
به همین دلیل کسب عنوان رتبه سوم در جام جهانی 2002 در تاریخ معاصر ترکیه جایگاه ویژه ای دارد. آنها در آن جام بالاتر از خیلی از اروپایی های پر ادعا ایستادند. بالاتر از انگلیس. بالاتراز اسپانیا و ایتالیا.
از فصل سيزدهم: آرژانتین
جملهای هست که میگوید "آرژانتینیها، ایتالیاییهایی هستند که اسپانیایی حرف میزنند، تصور میکنند انگلیسی هستند و رویای پاریس را از ذهن میگذرانند." بوینسآیرس برخلاف سایر پایتختهای کشورهای آمریکای جنوبی بیشتر شبیه به یک شهر اروپایی است.
ترکیبی از ابنیه قدیمی، کافههای کوچک و مردمانی سرخوش. می توان در بوینسآیرس پرسه زد و در گوشه و کنارش نشانههای کمرنگی از پاریس را یافت. برداشتی که با نزدیکشدن به مناطق فقیرنشین کاهش مییابد، اما تکبر آرژانتینیها به قوت خود باقی میماند. جمله معروف "هریک از ما آرژانتین کوچکی درون خود داریم" طعنهای به تکبر آرژانتینیها میزند که سپیدترین ملت آمریکای لاتین هستند.
درحقیقت خیلی از آرژانتینیها خود را اروپاییهای دورافتاده از اروپا میخوانند. ما تکبر آرژانتینیها دلایل قابل قبولتری هم دارد. آنها از نظر فرهنگی همواره پیشگام آمریکای لاتین بودهاند و شعرا و نویسندگانشان در زمره پیشگامان قاره هستند. آرژانتین در زمینه فوتبال هم در مقایسه با همسایگان خود مثل برزیل و اروگوئه بیشترین تعداد مربی و بازیکن را در طول قرن بیستم صادر کرد و در این روند بدعتگذاری در قاره آمریکای جنوبی بود
کتاب مشتمل بر چهارده فصل نگاه جامع شناسانه ای به فوتبال در کشورهای مختلف شامل ایران دارد. تکه هایی از این کتاب را می خوانید.
از مقدمه ...
ما شیفتههای فوتبال خیلی چیزها را فدای فوتبال کردهایم. ما شیفتههای فوتبال برخلاف آن چه به نظر می رسد آن قدرها هم مهربان نیستیم. اعتراف می کنم بارها و بارها تماشای فوتبال را به هم صحبتی با دختر دلبندم ترجیح دادم. آن هم برای تماشای بازیهایی که ملال آور بودند و پرت. بازیهای بی اهمیتی که می دانستم گلی از دروازهای نمی گذرد و نگذشت. بازیهایی که می دانستم ضربه تماشایی به توپ نخواهد خورد و نخورد. بازیهایی که نباید آنها را بیاد آورم، چرا که هیچ نکته بیاد آوردنی ندارند، ولی بیاد میآورم. و متاسفانه خیلی اطلاعات بی مصرف دیگر را. صحنه های گل های بی اهمیت را. دقایق گل های زده شده را. نام بازیکنان کوچک را.
از فصل اول: روزی روزگاری امجدیه
...آن جا امجدیه بود. خانه تو و خانه خیلیهای دیگر. خرامیده وسط شهر، محصور بین چهار خیابان، قلب طپنندهای در خیابان روزولت پیش از انقلاب و خیابان مفتح بعد از انقلاب. با سکوهای نزدیک به زمین که صدای ضربه زدن توپ را میشنیدی. صدای فریاد بازیکنان، نقزدن مربیها را، و سوت داورها را. خانه تو می توانست بین بیست و پنج تا سی هزار نفر را در خود جای دهد. خانه تو پنج شنبه جمعههای شلوغی داشت. خانه تو برغم بضاعت کم ( چند باری در بخشهایی روی سکوهای چوبی در ارتفاعی بالا می نشستی و از لای الوارهای چوبی زیر پایت را نگاه می کردی و سرت گیج می رفت ) میهمان نواز بود و برای اهالیاش فاخر به نظر می رسید...
از فصل دوم: ایران ...
وقتی بازیکنان ایرانی با جامه قرمز و بازیکنان آمریکایی با لباس سپید پا به میدان گذاشتند همهچیز در ایران متوقف شده بود. میلیونها ایرانی نیز درسراسر دنیا پای تلویزیون نشسته بودند تا نبرد بزرگ را تماشا کنند. برخلاف همه آن زمینههای پرتنش، اعضای دو تیم با آرامش و لبخند به استقبال هم شتافتند. فیفا آن روز را "روز بازی جوانمردانه" خواند و بازیکنان دو تیم کنار هم عکسی بهیادگار انداختند. هدایای پرشماری که احمدرضا عابدزاده، کاپیتان تیم ایران، به کاپیتان تیم ملی آمریکا داد، از دسته گل تا صنایع دستی ایران، تصویر کلیشهای از ابراز محبت به شیوه ایرانیها بود، و درعین حال به تصویر سیاه و منفی رسانههای غربی از ایرانیان بی اعتنا ماند. اورس مهیر، داور سویسی، در سوتش دمید و مردم سراسر دنیا با به حرکت درآوردن توپ دریافتند ایرانیها بسان سایرین هستند. دریافتند از خشونتی که به آنها نسبت میدهند نشانی نیست. به زانو درآوردن برابر ایالات متحده پیروزی ملتی بود که فرصتی برای عرضه شایستگیهایش در ویترین بین المللی پیدا نکرده بود.
از فصل چهارم : اسپانیا ...
می گویند هر اسپانیایی اهل فوتبال، آدم اهل سیاست هم هست. می گویند میتوان دورههای سیاسی اسپانیا را با فوتبال، رویکرد باشگاهها، واکنش دولت و احساسات تماشاگران تبیین کرد. تاریخ معاصر اسپانیا آمیزهای از دیکتاتوریسم و آزادیخواهی و البته ناآرامی در همه سالها، چه جنگ و چه صلح، بوده. تاریخ پر تب وتاب مردمانی که نمیخواستند یا نمیتوانستند آرام بمانند. مردمانی که نمینستند ریشههای منطقهایاشان را به رخ نکشند. فوتبال برای اسپانیاییها از اوایل قرن تا دوران جنگ داخلی، حکومت فرانکو و پس از آن محملی برای ابراز جداییطلبی، احساسات ناسیونالیستی یا به رخ کشیدن قدرت دولت مرکزی شد. فوتبال اسپانیا هرگز نتوانست از سیاست دل بکند. اولین پرسشی که در رویارویی با هر باشگاهی در اسپانیا جلب نظر می کند این است که باشگاه و طرفدارانش تا چه حد رویکرد بومی دارند و خود را اسپانیایی قلمداد می کنند؟
از فصل پنجم: ایتالیا ...
فوتبالِ ایتالیا را با جنبههای متضادش بیاد میآوریم. با خاطراتی بسیار بسیار خوب و خاطراتی بسیار بسیار بد. با سیاهی. با سپیدی. با رنگ لاجوردی. فوتال ایتالیا را با شور و شعف ناب فوتبال بیاد میآوریم. با بازیکنانی که از فرط هیجان به مرز انفجار رسیدند. با شادی فراموش نشدنی مارکو تاردلی پس از به ثمر رساندن گل دوم به آلمان، در دیدار نهایی جام جهانی 1982 برابر آلمان، که با مشتهای گره کرده و فریادهای بیامان به سوی نیمکت ذخیرهها دوید. با شادی که با همه ابراز شادی های پس از باز کردن دروازهها فرق داشت. با روبرتو فالکائو رم دهه1980 که با زدن گل از پشت دروازهها به سوی طرفداران می دوید. با فریادهای فابیو گروسو پس از گشودن دروازه آلمان در نیمه نهایی جام جهانی 2006 در وقت اضافی بیاد می آوریم. فوتبال ایتالیا را با مجادله از نوع ایتالیایی بیاد می آوریم. با مجادلههای فرانچسکو توتی با داوران و حرف زدن با دستهایش. با بحث های جووانی تراپاتونی با مسئولان کنار زمین. با اشاره های فابیو کاپلو.
از فصل ششم: آلمان ...
سقوط کن و بلند شو. دوباره سقوط کن و دوباره بلند شو. فوتبال ژرمن ها تبلور شکیبایی و جنگندگی از نوع آلمانی را عیان ساخت. تیم ملی آلمان حتی در شرایطی که خوب هم نبود معمولا در شرایط بحرانی بپا خواست و حریفانش، چه کوچک ها و چه بزرگ ها را شکست داد. این افسانه که تیم ملی آلمان مدت تا واپسین لحظه می جنگد و شکست را نمی پذیرد، کسی را متعجب نمی کرد. ژرمن ها تاریخ فوتبال را سرشار از وارونه کردن نتایج کردند و از دل شکست به پیروزی چنگ زدند. با تیم ملی آلمان هر غیرممکنی، ممکن به نظر می رسید. هر نتیجه ای تغییر می کرد. ضربه تساویبخش وولفگانگ وبر در دقیقه 89 برابر انگلیس در دیدار نهایی جام جهانی 1966 انگلیس ها را بهت زده کرد. جبران دو گل برابر انگلیس در مرحله یک چهارم نهایی جام جهانی 1970 با ضربه فرانتس بکن بائر و اووه زیلر و به ثمر رسیدن گل سوم توسط گرد مولر اشک بر چهره انگلیس جاری ساخت. جبران دو گل فرانسه در نیمه نهایی جام جهانی 1982 باورکردنی نبود. چنان که طور دو گل آرژانتین در دیدار نهایی جام جهانی 1986 با دو ضربه کرنر همه را مات کرد.
آلمان در سه جام جهانی 1954 سوییس، 1974 آلمان و 1990 ایتالیا قهرمان شد. سه جام ملتهای اروپا 1972 بلژیک، 1980 ایتالیا و 1996 انگلستان را فتح کرد. باشگاه های آلمانی تا سال 2010 هفت بار قهرمان اروپا شدند و شش بار نایب قهرمان. شش بار هم جام یوفا را فتح کردند. همه این ها بدین معنی بود ژرمن ها جایگاه والایی در مقایسه با اکثر حریفان اروپاییشان دارند. در حالی که در قرن بیستم در دو جنگ جهانی، مغلوب شده بودند. در دو جنگ بزرگ، ویران و چند پاره شده بودند.
از فصل نهم: ترکیه ...
می توان همه خوشبینی و بدبینی ترکها را در فوتبال ترکیه یافت. فوتبال ترکیه گاهی بد بود و گاهی خوب. گاهی خیلی بد و گاهی خیلی خوب. با این وصف همیشه سرشار از شور و مبارزه جویی ترک ها بود. و البته واجد چیزی است که ترکها همیشه دنبالش بودهاند، یعنی جلب توجه مخاطب. یعنی به رخ کشیدن تواناییهای مردمی که اروپایی ها آنها را از خود نمی دانستند. نادیده شان می گرفتند.
مردمی که میخواهند کسی باشند. دولتمردان ترک معمولاً در اشاره به بخش پهناوری از سرزمینهایشان در آسیا، شانهها را بالا انداخته و خود را اروپایی خواندهاند بیآن که اروپاییها، آنها را اروپایی بخوانند. ترکیه در دو دهه آخر قرن بیستم، پیلهاش را شکست و با صدای بلند، بزرگان اروپا را مخاطب خود قرار داد. فوتبال مهمترین عاملی بود تا ترکها اروپا را زیر پا بگذارند. شبکههای تلویزیونی ترکیه، لحظهای از ضبط و نماش تمرینات ساده باشگاهها غافل نشدند. بازیکنان خوب و متوسط ترکیه بازیگران سینما و خوانندهها را کنار زدند و از سیاستمداران هم جلو زدند.
تبوتاب معمولاً اغراقیافته ترکها نسبت به فوتبال، محدوده ورزش و اوقات فراغت را پشت سر گذاشت و هویت ملی، قومی و بومی را برملا ساخت که برتافته از نوعی احساس حقارت به همسایگان اروپایی بود. فوتبال برای ترکها هم گسستن از بندهای قومی بود و هم تحکیم آن. شاید این نکته که فوتبال نمایشگر هویت ملی است در اشاره به ترکها بیش از هر نمونهای صدق کند.
به همین دلیل کسب عنوان رتبه سوم در جام جهانی 2002 در تاریخ معاصر ترکیه جایگاه ویژه ای دارد. آنها در آن جام بالاتر از خیلی از اروپایی های پر ادعا ایستادند. بالاتر از انگلیس. بالاتراز اسپانیا و ایتالیا.
از فصل سيزدهم: آرژانتین
جملهای هست که میگوید "آرژانتینیها، ایتالیاییهایی هستند که اسپانیایی حرف میزنند، تصور میکنند انگلیسی هستند و رویای پاریس را از ذهن میگذرانند." بوینسآیرس برخلاف سایر پایتختهای کشورهای آمریکای جنوبی بیشتر شبیه به یک شهر اروپایی است.
ترکیبی از ابنیه قدیمی، کافههای کوچک و مردمانی سرخوش. می توان در بوینسآیرس پرسه زد و در گوشه و کنارش نشانههای کمرنگی از پاریس را یافت. برداشتی که با نزدیکشدن به مناطق فقیرنشین کاهش مییابد، اما تکبر آرژانتینیها به قوت خود باقی میماند. جمله معروف "هریک از ما آرژانتین کوچکی درون خود داریم" طعنهای به تکبر آرژانتینیها میزند که سپیدترین ملت آمریکای لاتین هستند.
درحقیقت خیلی از آرژانتینیها خود را اروپاییهای دورافتاده از اروپا میخوانند. ما تکبر آرژانتینیها دلایل قابل قبولتری هم دارد. آنها از نظر فرهنگی همواره پیشگام آمریکای لاتین بودهاند و شعرا و نویسندگانشان در زمره پیشگامان قاره هستند. آرژانتین در زمینه فوتبال هم در مقایسه با همسایگان خود مثل برزیل و اروگوئه بیشترین تعداد مربی و بازیکن را در طول قرن بیستم صادر کرد و در این روند بدعتگذاری در قاره آمریکای جنوبی بود
گردآوری:گروه ورزش سیمرغ
www.seemorgh.com/sport
منبع:goal.com