فرزاد موتمن
قبل از پنج‌ سالگی‌ام رابه یاد ندارم؛ اما خاطرات سینما رفتن از پنج‌ سالگی را کاملاً یادم هست؛ اینکه کدام فیلم را در کدام شهر و کدام سینما دیدم. مثلاً کدام فیلم را در....
 
فرزاد موتمن فریم به فریم فیلم‌هایی را که در پنج‌ سالگی دیده یادش است و برایت تعریف می‌کند. مثلاً در همان سن‌وسال بیلی وایلدر دیده و از 9 سالگی هم تصمیم گرفته سینما‌گر شود ولی اولین فیلم داستانی و دلخواهش رادر 40 سالگی ساخته. او در فاصله 9 سالگی تا 40 سالگی چه راه‌هایی که نرفته تا به سینما برسد.
 
گفتید 9 سالتان بود که فهمیدید می‌خواهید کارگردان سینما شوید. این فکر برای پسر 9 ساله زود نبود؟
من مطمئن بوم یا سینماگر می‌شوم یا باستان‌شناس. هرکس از من می‌پرسید همین جواب را می‌دادم. دیوانه سینما بودم. قبل از پنج‌ سالگی‌ام رابه یاد ندارم؛ اما خاطرات سینما رفتن از پنج‌ سالگی را کاملاً یادم هست؛ اینکه کدام فیلم را در کدام شهر و کدام سینما دیدم. مثلاً کدام فیلم را در سینما ایفل تهران و که سرقوام‌السلطنه بود، دیدم که ساعت 3 بعداز ظهر فیلم بعضی‌ها داغشو دوست دارن را که بیلی‌وایلدر ساخته بود، در سینما مهتاب کرمانشاه دیدم.
 
از پدر و مادرتان درباره‌ی سینما و مکانیسم آن نمی‌پرسیدید؟
خب آنها چون مایل نبودند من فیلمساز شوم پاسخ نمی‌دادند تا به این سمت هدایت نشوم. اما 11 سالام که شد چیزهای دیگر سینما برایم جذاب شد. مثل اینکه معنا و کارکرد این دنیای روی پرده چیست. به چه درد می‌خورد؟ فقط برای سرگرمی است؟ قرار است مسئله‌ای را مطرح کند یا حل کند؟
 
اینها هم برای بچه‌ی 11 ساله زیادی جدی است!
یادم هست وقتی موضوع انشا به ما می‌‌دادند من نقد فیلم می‌نوشتم و سرکلاس می‌خواندم. مثلاً نقد فیلم کابوی نیمه‌شب را یک‌بار به‌عنوان انشا نوشته‌‌ام، در نوشته‌هایم معنا‌گرا بودم که بعدها فهمیدم اشتباه است. نباید فیلم را تفسیر کرد. به هر حال دیوانه‌ی سینما بودم. کتاب هم زیاد می‌‌خواندم. مثلاً کلاس چهارم که بودم سه جلد دیوید کاپرفیلد را خوانده بودم یا آثار دیکنز را و... اما سینما یک چیز دیگر بود. حتی بارها به خاطر علاقه‌ام به سینما تحقیر شدم. پدرم می گفت تو آخر بلیت‌فروش سینما می‌شوی و من یادم است وقتی در 26 سالگی اولین فیلم مستندم را ساختم. به اونشان دادم و گفتم دیدی بلیت‌‌فروش نشدم!
 
چه شد مستندساز شدید؟
اولین فیلم مستندم درباره‌ی لالایی‌های زن‌های بلوچ بود به سسفارش سازمان صنایع دستی. البته قبلش برای چند دانشجو فیلمبرداری کرده بودم و یکی که درباره نساجی سنتی بود در جشنواره‌ی فجر جایزه‌ی بهترین فیلمبرداری کار مستند را گرفت. رئیس هیأت داورانش افخمی بود و یادم هست از من پرسید نورها خیلی خوب بود، چطور نور دادی و من گفتم اصلاً نوری ندادم. بعد هم عکاسی می‌کردم. برای عکاسی با مسئولان سازمان صنایع دستی رفته بودم بلوچستان که آن اقلیم بسیار مرا تحت‌تأثیر قرارداد. می‌دانید که آنجا بخشی از کف اقیانوس هند است و این حس خیلی زیادی دارد. به هر حال آنجا با خودم بلندبلند درباره‌ی تأثیرش صحبت می‌کردم که مسئولان گفتند می‌خواهی یک مستند بساز. راستش را بخواهید من شرایط فیلمسازی نداشتم. آشنایی در سینما نداشتم و محیط را نمی‌شناختم و از حاشیه شروع کردم. از عکاسی و بعد مستندسازی. 40 مستند ساختم تا به فیلم بلند سینمایی رسیدم.
 
دقیقاً چه شدبه فیلم سینمایی بلند رسیدید؟
زندگی شخصی‌ام عوض شده بود. از همسر اولم جدا شده بودم و همسر دومم دانشجوی کارگردانی بود و او مرا به این سمت هل داد. به من گفت 40 سالت است. یا الان باید فیلمت را بسازی یا هیچ‌وقت دیگر نمی‌سازی. سال 78 تنها سالی بود که مستند نساختم و افتادم دنبال راهی برای ساخت فیلم هفت‌پرده. خب آن فیلمنامه را سعید عقیقی نوشته بود که منتقد بود، من هم که مستندساز بودم. سابقه نقد و مستندساز هم انگار به حساب نمی‌آمد، به هر حال هفت‌ماه از این دفتر به‌ آن دفتر رفتیم تا تهیه کننده پیدا شد.
 
راستی هیچ‌وقت در سینما دستیار کارگردان نبودید؟
نه آگاهانه نخواستم دستیار باشم. چون می‌خواستم رئیس باشم. من خیلی دوست داشتم دستیار مهرجویی باشم. از او -فیلم دایره مینا به بعدش- خیلی یاد گرفتم. وقتی جوان بودم و مستندصنعتی می‌ساختم، دوست داشتم بروم و به او بگویم می‌خواهم دستیار دوم فیلمت باشم. شاید هم می‌شد چون ما قوم و خویش دور هم بودیم. اما دلم نمی‌‌خواست یک مهرجویی دوم باشم.
می‌خواستم فرزاد موتمن باشم. البته این راه را برای جوان‌ها منع نمی‌کنم. اما احساسم این بود که اگر دارم درباره جوشکاری و مرغداری و آلودگی هوا فیلم می‌سازم فرمانده خودم هستم. یاد گرفتم مسئول باشم. تروفو یک جمله دارد که می‌گوید در سینما هرکس در مورد خودش حق دارد. واقعً به هیچ‌کس هیچ‌ پیشنهادی نمی‌شود کرد که از چه راهی به سینما برسد. یکی ممکن است تیزرپفک نمکی بسازد و این اصلاً بد نیست. من خودم حتی فیلم عروسی ساخته‌‌ام.
 
یعنی فیلمبردار عروسی بودید؟
بله. 25 سالم بود و یادم هست بعضی اوقات می‌گفتند تنبکی و دوربینی بیایند طبقه سوم. برایم اصلاً برخورنده نبود. چون می‌دانستم روزی فیلم می‌سازم. حالا یکی فکر می‌کند دانشجوی سینما باید بشود و یکی حتی منتقد. گدار هم منتقد بود. هرکس باید ببیند طبعش چیست. این جمله را یک آدم سیاسی گفته که بسیار درست است: شما فقط می‌توانید با موادی که در دست دارید کار کنید. این جمله راه‌گشای تمام زندگی من بود. مرا از کمال‌گرایی و در عالم هپروت زندگی کردن بازداشت و آورد تا روی زمین قدم بزنم. ببینم چقدر شرایط و پول و استعداد دارم و با توجه به آن حرکت کنم. وقتی برگشتم ایران و پول سیگارم را نداشتم، طبیعی بود به سینمای حرفه‌ای فکر نکنم.
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: khabaronline.ir
 
 
مطالب پیشنهادی:
مصاحبه جالب یک رسانه آلمانی با پرستویی:خودش را انداخت توی بغل‌ام و گفت عباس منم!
 حامد بهداد: استعداد من در این سینما رو به نابودی است
سعید راد: عرب‌نیا و فروتن را دوست دارم/ گلزار سرمایه سینمای ایران است
 تازه فهمیدم ممنوع‌الکار بوده​ام/ پای حرف​های علیرضا خمسه
 روایت جالب آزیتا حاجیان از مادر شدنش!!