حسن انصاريان ، نويسنده فيلمنامه ي كلاغ پر كه علاوه بر "عروس فراري" و "گيس بريده" ، نگارش فيلمنامه "مهمان" را نيز در كارنامه ي خويش دارد و در آنجا توانسته بود با تكيه بر توانائي ها و خلاقيت هاي فردي امين حيايي، به موفقيت نسبي در گيشه دست يابد، اين بار . . .
"كلاغ پر" نخستين ساخته ي بلند شهرام شاه حسيني، در زمره ي آثار نااميد كننده ي سينماي موسوم به بدنه جاي مي گيرد. نمونه ي كاملي از فيلم هايي كه بر پايه ي "هيچ" بنا مي شوند ، فيلم هايي كه بالكل نقش فيلمنامه ي مستحكم و قابل دفاع را ناديده گرفته و گويي از وجود كارگرداني هوشمندانه نيز بي بهره اند.

حسن انصاريان ، نويسنده فيلمنامه ي كلاغ پر كه علاوه بر "عروس فراري" و "گيس بريده" ، نگارش فيلمنامه "مهمان" را نيز در كارنامه ي خويش دارد و در آنجا توانسته بود با تكيه بر توانائي ها و خلاقيت هاي فردي امين حيايي، به موفقيت نسبي در گيشه دست يابد، اين بار يك شكست خورده ي تمام عيار قلمداد مي گردد. چه در فيلمنامه ي وي نه موقعيت كميك بامزه اي تعبيه شده و نه حادثه پردازي جالب توجهي به چشم مي خورد. جالب اينجاست كه كارگرداني ضعيف و بازي هاي ضعيف تر نيز به اين مجموعه افزوده گشته تا فيلم حتي از جلب رضايت تماشاگران هميشگي اين قبيل آثار نيز ناتوان نشان دهد.

"كلاغ پر" روايتگر قصه ي جواني آس و پاس به نام رضا (محمدرضا گلزار) است كه پس از يافتن شغلي مناسب، خيال برپايي مراسم ازدواج با نامزدش رؤيا (بهنوش طباطبايي) به سرش مي زند، غافل از اين كه دخترك، ظاهراً بنا به درخواست و پافشاري مادر (مريم سعادت)، مسعود (حسام نواب صفوي)، جوان چرب زباني كه گويي پولش از پارو بالا مي رود را برگزيده است. مسافرت خانوادگي دختر به همراه نامزد جديد ، رضا را بر آن مي دارد تا شغل جديد را به فراموشي سپرده و توسط موتورسيكلت خويش درصدد تعقيب آنها برآمده و راه شمال كشور را در پيش گيرد.

از همين لحظات نخستين ضعف هاي مشهود فيلم رخ مي نمايد. جايي كه حضور لحظه به لحظه و آشكار رضا، هيچ توجهي را از جانب دختر و ساير همسفران وي برنمي انگيزد و سكانس تعقيب و گريز جاده اي به مثابه ي آثار نازل سينمايي، به سطحي ترين شكل ممكن برگزار مي شود.

حسام نواب صفوي همچون هميشه ايفاگر نقش بدمن قصه است. شخصيت خبيثي كه او نيز نامزد سابق خويش سارا (مهناز افشار) را رها ساخته و دل در گرو ديگري سپرده است. نواب صفوي آن قدر در اجراي دوباره و چند باره ي اين كاراكتر كليشه اي در فيلم هاي مختلف، اصرار دارد كه به تدريج قابليت هاي خويش را زير سؤال برده است. شايد هم مقصر آن تهيه كنندگان و فيلمسازاني باشند كه شهامت ريسك كردن ندارند و سود جستن از بازيگران امتحان پس داده را بهترين و آسان ترين راه براي جذب مخاطب قلمداد مي كنند.

در اينجا نيز به نظر مي رسد تمام فكر و ذهن دست اندركاران ساخت "كلاغ پر"، در فتح گيشه ها خلاصه شده است. از همين رو است كه زوج پول ساز گلزار – افشار را برگزيده و سعي كرده اند از مؤلفه هاي موفق و امتحان پس داده ي روابط اين دو در فيلم "آتش بس"، كپي برداري نعل به نعل و كم نقصي داشته باشند. بطوريكه در آنونس فيلم نيز اين مساله را لحاظ كرده و مشاهده شوخي ها و كشمكش هاي ميان آنها، ناخودآگاه تماشاگر را به ياد اثر پرفروش تهمينه ميلاني مي اندازد.

اما در كمال تاسف فيلم در بازسازي آن اثر نيز ناتوان نشان مي دهد. چه بهرحال "آتش بس" صاحب تفكري آموزشي و ايده اي خلاقانه بود و در جاي جاي آن، ردپاي كارگرداني مسلط به اجزاي صحنه هويدا بود، اما در اينجا نه تنها خبري از نوآوري و خلاقيت هاي هنري نيست، بلكه نقش عنصري به نام كارگرداني آنچنان كمرنگ است كه چندان به چشم نمي آيد.

محمدرضا گلزار كه پس از نقش آفريني در "بوتيك"، به سبب تسلط كارگردان (حميد نعمت اله) بر عملكرد وي و مهار كنش ها و واكنش هاي ذاتي او، اميدواري بسياري را برانگيخته بود، در اينجا كاملاً رها گشته است. بطوريكه گويي هيچ نظارتي بر وي نبوده و نتيجه ي آن، تصوير آزار دهنده اي است كه اين روزها بر پرده ي سينماها نقش بسته است. حضور او چه در صحنه هاي غم بار تنهايي و زمزمه كردن با خويش و چه در سكانس هاي شادماني و انجام حركات موزون، آنقدر ابتدايي و ناشيانه است كه آدمي را به شگفت وا مي دارد.

گرچه "كلاغ پر" مملو از گاف هاي تصويري و محتوايي - از تغيير لباس بازيگر اصلي فيلم در دو صحنه ي پي در پي گرفته تا به فراموشي سپردن قضيه ي پنچر كردن ماشين و به حركت در آمدن ناباورانه ي آن و ... – است، با اين وجود شگفت انگيزترين سكانس هاي فيلم در ويلاي محل اقامت رضا و سارا خلق مي شود. جايي كه آن ها به منظور زير نظر گرفتن ويلاي كناري، به استفاده از دوربين هاي كارگذاشته شده متوسل مي شوند. در طول اين صحنه ها حركت دوربين ها و سوئيچ تصاوير آن ها، حضور كارگردان تلويزيوني را در ذهن متبادر مي كند. كارگرداني كه بنا به مقتضيات صحنه، دوربين خاصي را بر مي گزيند و در لحظه اي، كلوزآپ يكي از افراد حاضر در خانه را در محلي دوردست، شكار مي كند!

يكي از ويژگي هاي "كلاغ پر"، استفاده از انواع و اقسام اسپانسرهاي تبليغاتي - از لوستر گرفته تا فلان مارك صوتي و تصويري معروف و ... - است. اسپانسرهايي كه هر از گاهي سر و كله شان در قاب تصوير پيدا مي شود تا جايي كه بالاخره يكي از آن ها (توليدي پوشاك مردانه) خودش را به فيلم تحميل كرده و بخش قابل توجهي از فيلمنامه را به خود اختصاص مي دهد. قضيه مزون لباس و حضور مانكن ها و بعد رها ساختن تعدادي موش زبان بسته ميان جمعيت ، از آن وصله هاي ناجوري است كه به هيچ طريقي دلچسب نمي نمايد ، هر چند اين قضايا مجالي را ايجاد مي كند تا كارگردان بار ديگر جذابيت و خوش تيپي جناب گلزار را يادآور شود!

در اين ميان تنها نقش آفريني كوتاه مدت اكبر عبدي است كه جلب نظر مي كند. بازيگري كه با آن گريم متفاوت عبدا... اسكندري و استفاده از لهجه و گويش مازندراني، موفق مي شود در پاره اي لحظات، خنده را مهمان لبان تماشاگر سازد و اندكي از فضاي كسالت بار فيلم بكاهد.

سكانس هاي پاياني فيلم دقيقاً مطابق انتظار تماشاگر ترسيم مي شود . جايي كه رضا و سارا به يكباره تلاش هاي گذشته شان براي به چنگ آوردن عشق هايشان را از ياد مي برند و همراه با درويش، كلام "و عشق ..." را زير لب زمزمه مي كنند و خوشحال و سرمست، روانه ي شهر و ديار خود مي گردند.

به نظر مي رسد با تداوم توليد و نمايش فيلم هايي اينچنين سهل انگارانه،كه آشكارا مخاطب خويش را دست كم مي گيرند و با ناديده انگاشتن عقل، شعور و حتي احساس وي ، زمينه ي دلزدگي تدريجي وي را فراهم مي سازند، آسيب هاي جدي تري سينماي تجاري ايران را تهديد مي كند.

در شرايطي كه سينماي ايران با مشكل عظيمي چون بي اعتنايي عمومي تماشاگران دست به گريبان است ، يافتن راهي براي جذب و كشاندن مخاطب افزون تر به سينماها، قابل تامل و شايسته ي تقدير است. در اين ميان استفاده از چهره هاي محبوب و مورد پسند جامعه نيز از جمله راهكارهايي است كه اگر بجا و مناسب مورد استفاده قرار گيرد، نه تنها مذموم نيست بلكه مي تواند چرخهاي اقتصادي اين سينماي نيمه جان را با سرعت بيشتري به حركت در آورد، البته به شرطي كه اندكي حسابگري، تعقل و دورانديشي ضميمه ي كار فيلمسازانمان گردد!
 
منبع: روزنامه جوان