من خودم یكی از آنها را دیدم كه پیش از تكه‌تكه كردن جنازه دندان‌هایش را در می‌آورد و آخر سر هم آن را جلوی خوك‌ها می‌انداخت...
 
 
 
   تمهیدی كه ما برای مصاحبه با «گای ریچی» اندیشیدیم این بود كه او و بازیگرانش را در برابر دیوار بلندی از ۵۰ سوال گیر بیندازیم! گفت‌و‌گوی ما با كارگردان فیلم «قاپ‌زنی» و همینطور «جرارد باتلر»، «ادریس البا»،‌ «جرمی پیون» و «لوداكریس بریجز» را می‌خوانید كه در آن درباره فیلم جدیدشان، «راكنرولا» صحبت كرده‌اند.
● گای! منبع الهامت برای «راك‌اند رول» چه بود؟
▪ گای ریچی: این فیلم در گونه‌ای مشابه «قاپ‌زنی» و «ضامن، قنداق و دو لوله تفنگ تازه شلیك شده» ساخته شده است. دلم می‌خواست فیلم دیگری در همان گونه بسازم، تا اندازه‌ای به‌خاطر علاقه‌ای كه به آن نوع فیلم‌ها داشتم اما بیشتر به خاطر آن بود كه متوجه شدم انگلستان در ۱۵ تا ۲۰ سال گذشته خیلی تغییر كرده است. فیلم تا اندازه‌ای راجع به نابودی گنگسترهای قدیمی توسط نسل جدید جنایتكاران است كه نماد آنها گنگسترهای اروپای شرقی و روس هستند. تا چند سال قبل یك گنگستر معمولی با كارهایی كه بزرگ و مهم هم به نظر می‌آمدند نهایتا می‌توانست چند میلیون پوند به دست آورد، اما امروزه جنایتكاران بین‌المللی شرقی با میلیاردها پوند سرمایه جایگزین آنها شده‌اند. این كار مثل تاسیس یك شركت سیار است. بخشی از داستان فیلم به تلاش گنگسترهای محلی قدیمی برای سازگاركردن خودشان با این نوع تجارت می‌پردازد. البته فرجام كار آنها نابود شدن توسط تاجران بین‌المللی است كه در كارهای جنایتكارانه بزرگ دست دارند.
● چرا تو اینقدر خودت را به این ژانر گره زده‌ای؟
▪ ریچی: نمی‌دانم، من به فرهنگ‌های زیرزمینی و خرده فرهنگ‌ها علاقه‌مندم. این یكی از خصوصیات من است.
● شباهت‌ها و تفاوت‌های این فیلم با آثار قبلی تو در چیست؟
▪ ریچی: خب، ژانرها یكی هستند. تو اگر «قاپ‌زنی» را دیده باشی و این فیلم را هم ببینی متوجه می‌شوی كه یك كارگردان پشت هر دوی آنهاست.
● یعنی هیچ تفاوتی در كار نیست؟
▪ ریچی: من واقعا دوست داشتم می‌توانستم این فیلم را طوری درست كنم كه بشود آن را «قاپ‌زنی ۲» نامید. این یك نمونه جدید و معاصر است، داستان هم جدید است ولی می‌توانیم بگوییم آدم‌ها یكی هستند. اما در نهایت، همه اینها اجزای یك مجموعه هستند. كاری است كه دوست داشتم انجام دهم، فقط همین.
● آیا هرچه سن تو بالاتر می‌رود و بیشتر فیلم می‌سازی، نگاهت نسبت به گروه‌های جنایتكار تغییر می‌كند؟ آیا امروز نگاهت به این گروه‌ها كمتر رمانتیك است؟ آیا واقعا تغییری ایجاد شده؟
▪ ریچی: شاید نه، در واقع بهتر است بگویم نه. این فقط یك نگاه دقیق به گروه‌های جنایتكار است. من سعی كردم اخلاقی به قضیه نگاه نكنم. این فقط یك دیدگاه است و تفسیر آنكه سعی كرده‌ام عقلانی باشد.
● ممكن است درباره نقش‌های خودتان در فیلم و برداشت خودتان از نقش صحبت كنید؟
جرارد باتلر: اسم من در فیلم «یك، دو» است و یكی از اعضای باند جنایتكاران هستم. من و ادریس و تام هاردی یك گروه كلاهبردار كوچك هستیم كه در اوایل فیلم سعی می‌كنیم كارهایی انجام دهیم كه تقریبا قانونی باشند ولی توسط چند خلافكار محلی تشكیلاتمان نابود می‌شود؛ چرا كه آنها گمان می‌كنند ما مهاجر هستیم كه فكر می‌كنم تا اندازه‌ای همین‌گونه هم هست. باقیمانده فیلم را به سر و كله زدن با این گروه‌ها می‌پردازیم بلكه بتوانیم به توافق برسیم یا حداقل قسر در بریم. در این مسیر با روس‌ها هم برخورد می‌كنیم كه ماجراهایی را به وجود می‌آورد. این‌طوری است كه فیلم گای ریچی فیلمی می‌شود كه نمی‌توان از آن دست بكشیم.
ادریس البا: من نقش «مامبلز» را بازی می‌كنم كه او هم یكی از اعضای باند جنایتكاران لندن است. ما به كسانی كه از هر راهی پول در می‌آورند مراجعه می‌كنیم. كسانی كه باهوش هستند؛ آدم‌های باهوش خیابانی. ولی در نهایت آنها زندگی سگی‌ای دارند.
جرمی پیون: من در كن بودم كه فیلمنامه را خواندم و از گای خواستم نقشی در فیلم به من بدهد، هر نقشی كه شد، به انتخاب خودش یا من. بنابراین من سعی كردم با گدایی و رشوه دادن به گای یا هر كس دیگر نقشی در فیلم به دست بیاورم. من و «لوداكریس» در حقیقت تنها صداهای آمریكایی فیلم هستیم كه شخصیت واقعی‌مان در اصل از فیلم «آندره۳۰۰۰»( با حضورآندره بنجامین) آمده است.
ریچی: بله، همین‌طور است. او تحت تاثیر آندره و بیگ بوی است. این دو شخصیت‌هایی هستند كه جرمی از آنها الهام می‌گیرد.
جرمی پیون: من فقط می‌خواستم یك چرخی بخورم كه بدون شك نتیجه خوبی هم برایم داشت.
لوداكریس: بدون در نظر گرفتن داستان فیلم، بسیاری از صحنه‌های من و جرمی با هم است. ما نقش دو مدیر برنامه خوانندگان راك‌اند رول را بازی می‌كنیم كه اسم فیلم هم بر همین اساس انتخاب شده است. دار و دسته روس‌ها به لندن می‌آیند و جنایت‌های سازمان یافته‌ای را ترتیب می‌دهند. ما هم در واقع خودمان یك جور ولگرد هستیم و این همان چیزی است كه می‌خواهیم. ما دو آمریكایی در فیلم هستیم.
● هیچ‌كدام از شما تا به حال یكی از اعضای گروه‌های زیرزمینی یا جنایتكار را دیده‌اید؟
▪ لوداكریس: من قانونا می‌توانم به این پرسش شما پاسخ ندهم.
ریچی: البته كه نه. من هیچ از این گروه‌هاخوشم نمی‌آید. (می‌خندد)
● از نظر شما ایرادی دارد كه این آدم‌ها در كار دخالت داشته باشند و جزئی از فرایند تولید فیلم باشند؟
▪ ریچی: بسیاری از ایده‌های من از همین آد‌م‌ها می‌آیند. مثل آن ماجرای خوراك خوك كردن جنازه‌ها در «قاپ‌زنی» كه روش همین آدم‌ها برای از شر جنازه‌ها خلاص شدن است. من خودم یكی از آنها را دیدم كه پیش از تكه‌تكه كردن جنازه دندان‌هایش را در می‌آورد و آخر سر هم آن را جلوی خوك‌ها می‌انداخت (می‌خندد). به هر حال او الان پدربزرگ شده است و یك آدم دوست داشتنی است كه یك تیم فوتبال محلی را اداره می‌كند و شبیه بقیه انسان‌های سخاوتمند و خوش‌قلب است. این چیز عجیبی نیست، بلكه نكته جالبی است كه این آدم‌ها كارهایی می‌كنند كه از نظر ما شنیع و زشت است ولی برای خودشان فقط نوعی از زندگی است.
● نظر بازیگرها درباره كار با «گای ریچی» چیست؟ آدمی كه اینقدر پایبند به سبك است و همه چیز را درباره كارش می‌داند؟
▪ لوداكریس: او صبح زود مشغول تمرین جوجیتسو [جودو] می‌شود و بعد به سركار می‌آید درحالی‌كه به اندازه جهنم حرارت و انرژی دارد. دقیقا می‌داند چه می‌خواهد و باید آن را چطور نشان دهد. خیلی خاص و خیلی متعصب است. من تا به حال با آدمی مثل او كار نكرده بودم. خیلی مرد بزرگی است و من از كار كردن با او خیلی خوشحالم، چون چیزهای زیادی یاد گرفتم.
ادریس البا: «گای» برای شروع كار دوربین شمارش معكوس (سه، دو، یك) می‌كند. این كارش برای من تازگی داشت و خیلی جالب به نظرم می‌رسید. در چنین موقعیتی متوجه می‌شوید كه تمام اتاق در یك نقطه متمركز شده و در چنگ «گای» است. او واقعا كارگردان بزرگی است.
جرارد باتلر: من عاشق اسم «گای» هستم كه در روح آدم نفوذ می‌كند. ناگهان به خودتان می‌آیید و می‌بینید كه دارید با او كار می‌كنید. راحت بودن او مرا شگفت‌زده می‌كند. بازیگر خیالش راحت است كه با كارگردانی طرف است كه دقیقا می‌داند چه می‌خواهد و در عین حال به شما اجازه می‌دهد كه هركاری می‌خواهید بكنید. مثل رودخانه‌ای می‌ماند كه در مسیرش می‌افتیم و بعد شروع می‌كنیم به كار كردن با همدیگر. فیلمنامه ریتم دارد و «گای» واقعا این را می‌فهمد. او اجازه می‌دهد داستان مسیرش را طی كند و در عین حال هرجا كه لازم باشد دخالت می‌كند، این همان چیزی است كه در فیلمسازی مهم است. او ریتم داستان را می‌داند و تو فقط باید یاد بگیری كه به او اعتماد كنی، همین.
ریچی: متشكرم جری. تو در كار بعدی هم هستی!
● «ششلول» در كارنامه تو كار بلندپروازانه‌ای است. به نظرت الان تماشاگران می‌توانند آن را درك كنند؟
▪ ریچی: نمی‌دانم. فیلم‌های من فروش بگیر نگیری داشته‌اند ولی می‌دانم كه این، دقیقا همان چیزی است كه می‌خواستم بسازم و با آن خوشم. البته می‌تواند اختلاف نظر هم ایجاد كند، به خصوص درباره هدفی كه به خاطرش ساخته شده است.
● با «راكنرولا» چه تفسیر اجتماعی را می‌خواستی مطرح كنی؟
▪ ریچی: هر چه گفته‌ام تفسیر اجتماعی بوده. مسئله اجتماعی مطرح كردن چهره انگلستان است و اینكه هویت این كشور نسبت به آنچه در سال‌های گذشته می‌شناختیم چقدر تغییر كرده است. اینجا یك كشور بین‌المللی شده، همانطور كه نیویورك یك شهر بین‌المللی شده است. مسئله اجتماعی مطرح شده این است كه هویت فرهنگی چه تغییری كرده است. درباره اینكه الان لندن و نیویورك خیلی به هم نزدیك‌تر از قبل شده‌اند. درباره اینكه جنایت‌ها و جنایتكاران چه تغییراتی كرده‌اند. درباره اینكه الان تجارت چگونه انجام می‌شود. مثلا مردم قبلا برای یك خانه یك میلیون پوند كنار می‌گذاشتند و بعد یك نوكیسه می‌آمد و برای بالا كشیدن آن خانه ۲۰ میلیون پوند وسط می‌گذاشت، قبلا این‌طوری بود. ولی حالا تو می‌گویی من برای این خانه بیش از دو یا سه میلیون پوند نخواهم داد و می‌روی، بعد یكدفعه سر و كله‌ات پیدا می‌شود و می‌گویی: «به درك، بیا این هم ۲۰ میلیون!». حالا آنها این كار را با تیم‌ها و بازیكنان فوتبال انجام می‌دهند و با هر چیز دیگری كه در فرهنگ‌مان داریم. این همان چیزی است كه ما سعی كرده‌ایم در فیلم‌مان به آن بپردازیم.
● آیا در فیلم‌های بعدی هم به كند و كاو در لندن معاصر ادامه می‌دهید؟
▪ ریچی: خب، من مجبورم از عبارت «رشد سریع با تابعِ نمایی» استفاده كنم كه مخصوصا در مورد فرهنگ پایتخت‌هایی مثل نیویورك و لندن صدق می‌كند. تكنولوژی كمك كرده است كه در فیلمبرداری زمان و فضای كمتری نیاز داشته باشیم. این اتفاق برای فرهنگ هم اتفاق افتاده است، طوری كه تغییرات فرهنگی آنقدر سریع شده‌اند كه ما نمی‌توانیم به آنها برسیم و من می‌خواستم قبل از آنكه همه چیز از كنترل‌مان خارج شود در این باره حرف بزنم. فیلم من شبیه یك مستند است درباره هویت، پیش از آنكه دیگر چنین مفهومی را نشناسیم.
● هرچه بیشتر فیلم می‌سازید، تماشاگران هم به چیزهای خاصی عادت می‌كنند و انتظار دارند بعدا هم همان‌ها را ببینند. الان غافلگیر كردن تماشاگران سخت‌تر از قبل نشده است؟
▪ ریچی: این بستگی به گونه‌ای دارد كه در آن فیلم می‌سازم. فیلم بعدی‌ام «شرلوك هولمز» است كه كاملا در گونه‌ای متفاوت خواهد بود. من فكر می‌كنم تماشاگران انتظار چیزی كاملا متفاوت را دارند و من امیدوارم آن فیلم هم مزه‌ای شبیه آنچه كه همیشه با آن دمخور بوده‌ام را داشته باشد. این چیزی است كه من همیشه دوستش داشته‌ام و امیدوارم همواره ابزار و مصالح لازم برای ساختن اینگونه فیلم‌ها را داشته باشم. فیلم بعدی خوراك تازه‌ای برای تماشاگران خواهد بود.
● آیا مردم را به حدس زدن وادار می‌كند؟
▪ ریچی: اوه، نه. این بار بلندپروازی من این است كه نگذارم مردم قصه را حدس بزنند. مهم‌ترین قسمت نگارش فیلمنامه است و فیلمبرداری كاری نخواهد داشت.
● چه تغییراتی در داستان شرلوك هولمز ایجاد كرده‌ای؟
▪ ریچی: ما آن را خیلی امروزی كرده‌ایم. در اصل شرلوك هولمز انسانی فرهیخته و مرد عمل است ولی در نسخه‌های قبلی وجه عملگرایی او كمرنگ‌تر بوده است كه ما به كمك تكنولوژی این كمبود را برطرف كرده‌ایم.
● وقتی می‌گویی امروزی‌اش كرده‌ای منظورت دقیقا همین امروز است؟
▪ ریچی: نه، شرلوك هولمز در همان دوره خودش است، ولی ما وجه اكشن كار را تا اندازه‌ای برجسته‌تر كرده ایم.
● آیا رقابت با پروژه‌ای كه «ساشا بارون كوهن» در آن نقش هولمز را بازی می‌كند باعث نشده عجله كنی؟
▪ ریچی: آن فیلمنامه هنوز نوشته نشده، بنابراین امیدواریم كه كار به عجله نكشد.
● گای! آیا مكان فیلمبرداری «شرلوك هولمز» هم در لندن خواهد بود؟
▪ ریچی: بله.
● تو همچنان طرفدار پر و پاقرص لندنی؟
▪ ریچی: آنجا خانه من است، بله.
● در آنجا كافه‌ای، پاتوقی، چیزی داری؟
▪ ریچی: بله، دارم. واقعا اداره كردن آنجا از فیلم ساختن سخت‌تر است.(می خندد)
● چه چیز لندن را دوست داری؟
▪ ریچی: من آنجا به دنیا آمدم و شاهد تغییرات آنجا بودم و چیزهای زیادی در مورد آن شهر می‌دانم. عمرم را آنجا گذرانده‌ام و به جای همسرم هم آنجا زندگی كردم. البته آن موقع من به صورت جاسوس به لندن می‌رفتم و حالا به صورت توریست و این‌طوری لذت بخش‌تر است، چرا كه جاسوس به دنبال چیزهای بد می‌گردد و توریست به دنبال چیزهای خوب. و اینكه با یك آمریكایی ازدواج كرده‌ام كار را راحت‌تر هم می‌كند.
● بعد از ازدواج با یك آمریكایی چیز جدیدی هم درباره لندن كشف كرده‌ای؟
▪ ریچی: مطمئنا. لندن جای بزرگی است. تو خیال می‌كنی كه نیویورك جای بزرگی است، درحالی‌كه نیویورك عمودی رشد می‌كند ولی لندن وسیع‌تر و وسیع‌تر می‌شود. لندن پشتوانه‌ای دوهزار ساله دارد، در حالی‌كه نیویورك ۳۰۰ سال بیشتر سابقه ندارد.
● ممنوعیت استعمال سیگار روی كار كافه‌ات تاثیری گذاشته است؟
▪ ریچی: تنها دلیلی كه من كافه باز كردم همین ممنوعیت سیگار كشیدن در آنجا بود ولی فكر می‌كنم روزی چهار كافه به همین دلیل تعطیل می‌شوند.
ادریس! تو و جرارد در فیلم نقش خلافكارانی را بازی می‌كنید كه كارهایشان در شرف قانونی شدن است. چرا خلافكارها نمی‌توانند به سمت چنین چیزی بروند؟
ادریس البا: واقعیت آن است كه آخر راه ۸۰درصد خلافكارها یا زندان است یا مرگ، ۲۰درصد باقیمانده هم سیاستمدار می‌شوند.(می‌خندد). اما چیزی كه در آخر می‌خواهم بگویم این است كه كار با «گای» در لندن واقعا خوب بود و همین‌طور تمام بازیگران و اعضای گروه. این فیلم واقعا از اول تا آخر خوب بود.
● كارهای زیادی در این تابستان در پیش داشته‌ای و داری. همه‌چیز خوب پیش می‌رود؟
▪ ریچی: تا جایی‌كه می‌دانم، بله.
نویسنده و كارگردان: گای ریچی/ تهیه‌كنندگان: جوئل سیلور، گای ریچی، استیو كلارك هال، سوزان داونی. موسیقی: استیو آیزلز/ مدیر فیلمبرداری: دیوید هیگز/ تدوین: جیمز هربرت/ طراحی صحنه: نیل كالو/ طراحی لباس: سوزی هرمان/ بازیگران: جرارد باتلر، جما آترتن، نونسو آنوزی، شارلوت آمر، ادریس البا، تندی نیوتن، جرمی پیون، مارك استرانگ، تام ویلكبنسن، لوداكریس/ محصولات ۲۰۰۸ انگلستان/ خلاصه داستان: یك تبهكار روس‌ وارد معاملات املاك و مستغلات لندن می‌شود و از این راه میلیون‌ها پوند به جیب می‌زند. جنایتكاران گروه‌های زیرزمینی لندن هر كدام سهم خود را از این ثروت باد آورده می‌خواهند و دخالت شخصیت‌های گوناگونی از جمله «آقای یك، دو» ، «استلای حسابدار»، «جانی كویید» و یك ستاره موسیقی راك اندرول در این ماجرا به كشمكش‌هایی خونین می‌انجامد.
 
 
 
 
 

گردآورى: گروه فرهنگ و هنر سيمرغ
 www.seemorgh.com/culture 
منبع: www.aftab.ir