«خواب زمستانی» فیلمی است با ویژگیها و سبك و سیاق كارهای سیامك شایقی. داستانی ساده و بدون دغدغه دارد كه زندگی سه خواهر از طبقه متوسط جامعه را به تصویر میكشد. خنده ساده این سه خواهر در تیزر تبلیغاتی این فیلم مثل تمام اتفاقاتی كه از به وجود آمدن ایده تا پایان ساخت آن افتاد، بسیار ساده است. اما این سادگیهای ظاهری برای شایقی دردسرهایی به همراه داشته است. به مناسبت اكران این فیلم در گروه فرهنگی و دلایل مختلف دیگر با سیامك شایقی به گفتوگو نشستیم. آن هم در زمانی كه بزرگترین آرزویش فروش خوب فیلم و از بین رفتن تمام ناملایمات از خاطرش بود.
- ظاهرا به شعر نو علاقه زیادی دارید؟به نیما و شاملو و...
نیما كه نازنین است
- اگر اشتباه نكنم میخواستید فیلمی بر اساس شعری از احمد شاملو بسازید. نمیدانم تا كجا پیش رفتید.
داستان شعر این است كه یك جور ادای دین به ادبیات معاصرمان است. یكی از نقاط اوج و قلههایش هم كه نیماست. یك جور وارد كردن این ادبیات در دیالوگهای فیلم كه به گوش مردم هم برسد و آنهایی كه نخواندند یا نسل جدید كه كمتر خواندهاند با این ادبیات آشنا بشوند. این برایم مهم بود.
- از ابتدا این سه خواهر اساس قصه بودند یا اینكه دچار تغییر و تحول شدند؟
واقعیتش این است كه من از همان ابتدا روی قصه سه خواهر فكر كردم. سه خواهری كه وضع مالی خوبی داشتند. و مشكلاتشان چیز دیگری بود. آن داستان بر اساس شعری از احمد شاملو بود به اسم «شعری كه زندگی است». بعد فكر كردم در یكی دو فیلم اخیرم مثل «باغ فردوس 5 بعد از ظهر» و« آیینه»ـ كه بعدها به «ارتفاع 45/6 »تغییر نام پیدا كردـ خیلی در فضای طبقه مرفه بودهام. خواستم از آن فضا كمی فاصله بگیرم تا هم تجارب جدیدی به دست بیاورم و هم اینكه نگویند وابسته به این فضاها هستم و نمیتوانم در موقعیتهای دیگر كاركنم.
- تجارب جدید؟ اما كارهای شما بیشتر در این فضاست. چون علاقه خودتان این گونه فضاهاست. . .
درست است. اما با توجه به یكی دو فیلم اخیرم فكر كردم زیادی وارد زندگی آدمهای مرفه شدهام و دوست داشتم كه از این فضا بیرون بروم.
- بعد این سه خواهر رفتند در طبقه متوسط. در مرحله طرح اولیه این اتفاق افتاد؟
بله. این فكر به سرم زد كه میتوانم سه قصه از این خواهرها داشته باشم. سه خواهر پولدار، سه خواهر از طبقه متوسط و سه خواهر فقیر. طرحهای هر كدام را نوشتم. اما بعد ترجیح دادم كه روی سه خواهر از طبقه متوسط كار كنم.
- آن موقع شعر شاملو در این طرحهایتان جایی داشت یا بعدا اضافه شد؟
هر سه داستان را بر اساس سه شعر از شاملو نوشتم. خود این «خواب زمستانی» هم در آغاز بر اساس یك شعر از شاملو به نام «طرف ما شب نیست»بود. اما به این نتیجه رسیدم كه شاملو را رها كنم و بروم سراغ نیما.
- چه اتفاقی افتاد كه این تصمیم را گرفتید؟
نمیدانم. شاید به خاطر اینكه فكر كردم نیما كمخطرتر است و دردسرساز نمیشود!
- قرار نبود داستان این سه خواهر از هم مجزا باشد؟ یك فیلم سه اپیزودی مثلا؟
نه. هر كدام داستان خودشان را دارند؛ ولی به هم مرتبط هم هستند. از ابتدا قصد داشتم كه بشود یك تریلوژی نه فیلم اپیزودیك.
- انتخاب بازیگرانتان بر چه مبنایی بود. خودتان راضی بودید از این انتخاب؟ چیدمان دلخواه خودتان بود؟ مخصوصا در مورد «لادن مستوفی» كه جایگزین «لیلا حاتمی» شد؟
برای نقش فرزانه با «لیلا حاتمی» صحبت كرده بودم و حتی قرارداد هم بسته بودیم. اما ظاهرا یك سری مشكلات برایش به وجود آمد و پای قرارداد دیگری به میان آمد كه از قبل بسته بود. البته این چیزی بود كه خودش عنوان كرد. نمیخواهم دوباره به آن قضایا برگردم. همین شد كه لادن مستوفی در آخرین لحظات به ما اضافه شد و به ما لطف كرد. چون تمام كارها برنامهریزی شده بود. بعد فكر كردم كه اصلا او مناسبتر از حاتمی بود.
- چون لیلا حاتمی قرارداد را به هم زد این را میگویی یا اینكه واقعا اینطور بود؟
نه. این حرف من اصلا از روی بغض نیست. مستوفی برای این نقش مناسبتر بود؛ چرا كه قرار بود شخصیت «فرزانه» در موقعیتی قرار بگیرد كه دو خواستگار داشته باشد: یكی كاملا سنتی و نمونه یك مرد ِمعمول ایرانی و دیگری روشنفكر. لیلا حاتمی برای مورد دوم میتوانست مناسب باشد ولی برای مورد اول، نه. چرا كه زنانگیهای او خیلی برجسته نیست.
- فكر میكنم «لادن مستوفی» بازیگر منعطفتری است...
دقیقا. لادن مستوفی به هر دو وجه به خوبی توانست پاسخ دهد.
- این سه خواهر نماینده سه نسل هستند؟
كمابیش. . .
- چرا كمابیش؟
چون در این فیلم خیلی اختلاف نسلها خطكشی شده نیست. بهتر است بگوییم سه دیدگاه متفاوت. مثلا خواهر بزرگتر، آدم رادیكالی است. كسی است كه به اصولش پایبند است و از كسی كمك نمیخواهد. او میخواهد بهرغم معلولیت جسمیای كه دارد روی پای خودش بایستد. خب؛ این یك جور ناتوانی برای او به حساب میآید. نقطه ضعفاش این است كه خیلی فعال نیست ولی تلاش میكند به اصولش پایبند باشد و زندگیاش را پیش ببرد. در ارتباطش با آدمها و مردها به خصوص با مردی كه در زندگیاش وجود دارد میخواهد نقش تعیینكننده داشته باشد و زندگیاش را خودش پیش ببرد. خواهر وسطی بینابین است. اصلاحطلب و رفورمیته. اینكه میخواهد بین كارفرما و كارگر سازش ایجاد كند و در واقع وسط را میگیرد. راجع به پیشنهاد صاحب كارخانه مردد است. خواهر وسطی یك خرده شبیه نسل جدید است. شیطانتر است و میخواهد از خط قرمزها فراتر برود. قدری هم شیشهخرده دارد. مثلا قضیه نماز و روزه برایش چندان جدی نیست. آن سوهانزدن به ناخنها و اینكه در كل امروزیتر است. در نهایت قرار است این جوان، ما را نگران نسل جدید بكند. بهرغم اینكه همه آنها دوست داشتنی هستند. اما این جوان و نوع نگاه او به پول و بازیگری و شهرت ما را نگران میكند.
- من كاملا شخصیت فریده را میفهمم. چون مشابهاش را زیاد دیدهام. حتی گاهی به راحتی ما به ازای آنها در ذهنم میآمد. اما با فرشته نمیتوانم ارتباط برقرار كنم. با اینكه به گفته خودتان خیلی دور از نسل جدید نیست. یك سری ابهامات در شخصیت او و همچنین نكات مثبتی كه دارد ایجاد تناقض میكند. . .
مثال بزنید تا برایم روشن بشود. . .
- مثلا رفتارش با عمار تفتی رفتار دوگانه بود. از طرفی به خواهرانش با خوشحالی میگوید میخواهم رازی بهتان بگویم و از ابراز علاقه یك پسر به خودش راضی است. اما وقتی در مقابل حامد قرار میگیرد خیلی عاقلانه رفتار میكند. علت خوشحالی او معلوم نیست. چون در نهایت، خلافش حركت میكند. . .
اتفاقا به نظرم خیلی اینطور نیست. درست است كه او دختر عاقلی است چون در آن خانواده رشد كرده و پدرشان هم آدم نازنینی بوده و آنها هم آدمهای فرهیختهای هستند و اهل كتاب و شعرند. در واقع یك خرده طبقه متوسط تحصیلكردهاند. اما فرشته بعضی وقتها ادا هم در میآورد. شعر نیما را با اینكه نمیفهمد اما میخواند. و دوست دارد حفظ كند و خودش را به دیگران نشان بدهد. ولی نهایتا ته دلش از اینكه یكی دوستش دارد لذت میبرد. با این همه نمیخواهد به این محدود شود. او به بالا فكر میكند. به اینكه برود بازیگر شود و شاید هم ستاره. آنوقت حامد را جواب كند.
- پس فلسفه پلان آخر همین است
شاید. میخواهم بگویم كه چرا حامد دارد بیكار میچرخد. یك جورهایی تكلیفش معلوم نیست. مثلا شاهرخ فروتنیان امیدهایی دارد. اما موقعیت فرشته خیلی متزلزل است و ممكن است خیلی تغییر كند. او هم با علم به این قضیه این طور رفتار میكند. زبل است. به خاطر همین میگویم جنسش جوری است كه شیشهخرده دارد. تصویری كه داریم ارائه - میدهیم این است كه خیلی چیزی برایش جدی نیست.
- حامد چرا اینقدر دیالوگ كم دارد. انگار بود و نبودش در فیلم مهم نیست. حتی اگر حذف میشد شاید اتفاق بدی نمیافتاد...
حامد تیپ خاصی دارد. پسری كه سنتی است و خجالتی. من میخواستم در شخصیت حامد تغییراتی ایجاد كنم. اما دیر شده بود. برای اینكه همه خیلی پاستوریزه و آدمهای نازنینی نباشند یك فكری به سرم زد كه این را ببرم در تیپ بچه ژیگول جنوب شهری. كسی كه خودش هم اهل خیلی كارها هست و تا حدودی سر وگوشش میجنبد. اما با این ویژگیها، از پس فرشته برنمیآید. این ایده متاسفانه دیر به سرم زد. چون باید بازیگر دیگری را به این ترتیب جایگزین عمار تفتی میكردیم. فیلمنامه را هم باید تغییر میدادیم و خب، طبیعتا زمان كافی برای این كار نداشتیم. حامد بچه جنوب شهریای است كه نمیتواند حرفش را بزند. اگر صاحب كارخانه كارفرمای سنتی است و نمیتواند حرفش را بزند و مینویسد و جلوی منشی میگذارد، این شخصیت از انجام چنین كاری هم ناتوان است.
- البته این به پر رنگ بودن شخصیت فرشته هم بر میگردد. آنقدر تاثیرگذار طراحی شده كه جایی برای دیده شدن حامد نمیگذارد.
این یك مقدار از ضعفهای حامد ناشی میشود و یك مقدار هم از تسلط فرشته بر این ارتباط. او اصلا به حامد اجازه حرف زدن نمیدهد. خود فرشته در این رابطه تعیینكننده است. هر سه خواهر با یك نوساناتی این وجه اشتراك را دارند كه خودشان تصمیم میگیرند ارتباطشان با مردها به چه طریق باشد.
- چرا در فیلم از مادرشان حرفی به میان نمیآورند؟
از مادرشان... حرف میزنند...
- خیلی كم. آن قداستی كه پدر، برایشان دارد مادر ندارد...
خب پدر برایشان نوستالژیكتر است. ولی اشارهای هم روی شباهت فریده با مادر میشود. در كل پدر، مقام خاصتری دارد. دلیل پیچیدهای هم ندارد. شاید جزء علاقه شخصی باشد. شاید چون آدمی است كه كاسب محل بوده و میشد رویش كار كرد پررنگش كردم.
- فاطمه معتمدآریا خیلی خوب از پس نقش در آمده است. اصلا ساده نیست كه كسی پاهایش را این گونه قرار بدهد.
این را خیلی تمرین كردیم. یك دكتر ارتوپد آوردیم و برایش توضیح دادیم كه این چه مشكلی داشته و دكتر هم با او خیلی تمرین كرد تا در نهایت توانست به این شكل در بیاید.
- برای دكتر ارتوپد علت معلولیت فرشته را توضیح دادید برای تماشاگر نه؟!
نخواستیم خیلی برجستهاش كنیم یا به جزئیات بپردازیم. من در فیلمنامه اشاره كرده بودم و البته بعد آن را درآوردیم. گفته بودم این غدهای در نخاعش داشته كه قرار بود با عمل در بیاورد ولی نخاعش آسیب دید.
- شاهرخ فروتنیان هم در جایی اشاره میكند كه آن اتفاق تقصیر دكتر نبود.
بله. میگوید عمل سختی بود اما دكتر مقصر نبود. كلا خیلی باز نمیكنم چون تعیینكننده نیست.
- این سه روز از زندگی سه خواهر است. سه روز مجزا یا پشت سر هم؟ در خلاصه داستان گفتید سه روز از زندگی سه خواهر. ولی اصلا مشخص نیست چند روز است. اصلا چه اهمیتی دارد؟
مهم نیست سه روز در سه مقطع مختلف است. شاید به خاطر همین است كه خیلی مشخص نیست.
- چرا همكاریتان با آقای عبداللهی یك زمانی متوقف شد؟
اولین همكاریمان در «جهیزیهای برای رباب» بود. بعد هم «ستاره و الماس» كه كار آقای عبداللهی بود به نام داوود مسلمی. . .
- چرا به نام داوود مسلمی؟
یك سری دلایل شخصی بین خودشان بود. عبداللهی نمیخواست در آن مقطع دو كار پشت هم داشته باشد. بعد هم سر «در كمال خونسردی». بعد هم او دنبال كار خودش رفت و من هم یواش یواش فكرهای دیگری میكردم. زمان «باغ فردوس، 5 بعد از ظهر» خواستیم با هم همكاری كنیم كه چون طرح مال من بود نشد. تا یك جاهایی هم پیش رفتیم اما فكر كردم باید این كار را تنها انجام بدهم. چون او قضیه را جور دیگری میدید. در كارهای بعدی هم نبود تا «خواب زمستانی» و این سریالی كه با هم داریم كار میكنیم. دلیل خاصی نداشت. او گرفتار بود. من هم دنبال تجربههای جدید.
- «جهیزیهای برای رباب» زمان خودش فیلم خوبی بود. با اینكه داستان ساده بود و شاید در بعضی قسمتها كند میشد اما در آن زمان خوب بود و مخاطب را خسته نمیكرد. «خواب زمستانی» هم این ریتم كند و خالی از هیجان را دارد. اما مخاطب را گاهی خسته میكند. به نوعی پیرنگ كمرنگی دارد. فكر نمیكنید زمان ساختن این فیلمها سر آمده؟
من موافق این قضیه نیستم. اگر موافق بودم مطمئنا این فیلم را نمیساختم. ملزومات و مقتضیات این قصه این است كه این گونه پیش برود. من امیدوار بودم كه گرمایی كه در شخصیتها وجود دارد بتواند تا حدی این احساس را از بین ببرد. نسبت به «جهیزیهای برای رباب» ـ كه هر دو یشان یك نگاه به قصه دارند و به قول شما پیرنگ كمرنگی داردـ در آنجا مكث روی آدمها خیلی كمتر است و در اینجا مكث ما روی آدمها بیشتر. ما اینجا سه شخصیت اصلی داریم. در آنجا اما شخصیتهای متعددی وجود دارد. اما همهشان حول محور «رباب» میچرخند. در كل، میخواهم بگویم كه میدانم چه كار داشتم میكردم. فیلم ریتم خیلی سریع و ماجرایی ندارد اما توقع داشتم با وجود این شخصیتها خیلی سمپاتیك باشد و در ارتباط با خودشان و با محیط، موفق عمل كنند. من به این مسئله امیدوار بودم. احتمالا این گرما در شخصیتها كم است و مشكل هم همین جاست. باید جذابیت شخصیتها را بیشتر میكردم اگر جواب واقعا همین باشد.
- این گرمایی كه از آن حرف میزنید اواخر فیلم با آمدن فرشید منافی و غافلگیری انتهای داستان و استقبال گرم خواهرها تا حدی پیدا شده. اما با پلان آخر و قدم زدن حامد زیر نور چراغ برق در شب همه چیز به هم ریخت. حتی اثر آن گرما هم از بین رفت.
من نمیخواستم پایان كار خیلی خوش تمام شود.
- اتفاقا این پایان اصلا خوش نبود. عمدهترین مشكل این سه خواهر، مشكل مالی بود و حالا با ابراز علاقه فرشید منافی به فرزانه ممكن بود این مشكل دو چندان شود. ممكن بود عذر جفتشان را از كارخانه بخواهند و هزار و یك مشكل دیگر. این یك خوشی لحظهای است.
اینها جزء سلیقه من است. در این خوشی مقطعی كه عبور هواپیما هم چاشنی كار میشود ما دوربین را عقب میكشیم و آنجا تاریكی مطلق را داریم. من میخواستم روی این تاریكی مقداری تاكید كنم. این خوشی در فضای نامطمئنی اتفاق میافتد. چه اشكالی دارد بگوییم یك بیچارهای هم این وسط وجود دارد. در واقع درست است كه دوربین روی حامد میآید اما چون جلوی خانه سه خواهر اتفاق میافتد، زندگی سه خواهر ارجح است. میخواستم بگویم همه چیز خیلی هم خوب نیست.
- ظاهرا به شعر نو علاقه زیادی دارید؟به نیما و شاملو و...
نیما كه نازنین است
- اگر اشتباه نكنم میخواستید فیلمی بر اساس شعری از احمد شاملو بسازید. نمیدانم تا كجا پیش رفتید.
داستان شعر این است كه یك جور ادای دین به ادبیات معاصرمان است. یكی از نقاط اوج و قلههایش هم كه نیماست. یك جور وارد كردن این ادبیات در دیالوگهای فیلم كه به گوش مردم هم برسد و آنهایی كه نخواندند یا نسل جدید كه كمتر خواندهاند با این ادبیات آشنا بشوند. این برایم مهم بود.
- از ابتدا این سه خواهر اساس قصه بودند یا اینكه دچار تغییر و تحول شدند؟
واقعیتش این است كه من از همان ابتدا روی قصه سه خواهر فكر كردم. سه خواهری كه وضع مالی خوبی داشتند. و مشكلاتشان چیز دیگری بود. آن داستان بر اساس شعری از احمد شاملو بود به اسم «شعری كه زندگی است». بعد فكر كردم در یكی دو فیلم اخیرم مثل «باغ فردوس 5 بعد از ظهر» و« آیینه»ـ كه بعدها به «ارتفاع 45/6 »تغییر نام پیدا كردـ خیلی در فضای طبقه مرفه بودهام. خواستم از آن فضا كمی فاصله بگیرم تا هم تجارب جدیدی به دست بیاورم و هم اینكه نگویند وابسته به این فضاها هستم و نمیتوانم در موقعیتهای دیگر كاركنم.
- تجارب جدید؟ اما كارهای شما بیشتر در این فضاست. چون علاقه خودتان این گونه فضاهاست. . .
درست است. اما با توجه به یكی دو فیلم اخیرم فكر كردم زیادی وارد زندگی آدمهای مرفه شدهام و دوست داشتم كه از این فضا بیرون بروم.
- بعد این سه خواهر رفتند در طبقه متوسط. در مرحله طرح اولیه این اتفاق افتاد؟
بله. این فكر به سرم زد كه میتوانم سه قصه از این خواهرها داشته باشم. سه خواهر پولدار، سه خواهر از طبقه متوسط و سه خواهر فقیر. طرحهای هر كدام را نوشتم. اما بعد ترجیح دادم كه روی سه خواهر از طبقه متوسط كار كنم.
- آن موقع شعر شاملو در این طرحهایتان جایی داشت یا بعدا اضافه شد؟
هر سه داستان را بر اساس سه شعر از شاملو نوشتم. خود این «خواب زمستانی» هم در آغاز بر اساس یك شعر از شاملو به نام «طرف ما شب نیست»بود. اما به این نتیجه رسیدم كه شاملو را رها كنم و بروم سراغ نیما.
- چه اتفاقی افتاد كه این تصمیم را گرفتید؟
نمیدانم. شاید به خاطر اینكه فكر كردم نیما كمخطرتر است و دردسرساز نمیشود!
- قرار نبود داستان این سه خواهر از هم مجزا باشد؟ یك فیلم سه اپیزودی مثلا؟
نه. هر كدام داستان خودشان را دارند؛ ولی به هم مرتبط هم هستند. از ابتدا قصد داشتم كه بشود یك تریلوژی نه فیلم اپیزودیك.
- انتخاب بازیگرانتان بر چه مبنایی بود. خودتان راضی بودید از این انتخاب؟ چیدمان دلخواه خودتان بود؟ مخصوصا در مورد «لادن مستوفی» كه جایگزین «لیلا حاتمی» شد؟
برای نقش فرزانه با «لیلا حاتمی» صحبت كرده بودم و حتی قرارداد هم بسته بودیم. اما ظاهرا یك سری مشكلات برایش به وجود آمد و پای قرارداد دیگری به میان آمد كه از قبل بسته بود. البته این چیزی بود كه خودش عنوان كرد. نمیخواهم دوباره به آن قضایا برگردم. همین شد كه لادن مستوفی در آخرین لحظات به ما اضافه شد و به ما لطف كرد. چون تمام كارها برنامهریزی شده بود. بعد فكر كردم كه اصلا او مناسبتر از حاتمی بود.
- چون لیلا حاتمی قرارداد را به هم زد این را میگویی یا اینكه واقعا اینطور بود؟
نه. این حرف من اصلا از روی بغض نیست. مستوفی برای این نقش مناسبتر بود؛ چرا كه قرار بود شخصیت «فرزانه» در موقعیتی قرار بگیرد كه دو خواستگار داشته باشد: یكی كاملا سنتی و نمونه یك مرد ِمعمول ایرانی و دیگری روشنفكر. لیلا حاتمی برای مورد دوم میتوانست مناسب باشد ولی برای مورد اول، نه. چرا كه زنانگیهای او خیلی برجسته نیست.
- فكر میكنم «لادن مستوفی» بازیگر منعطفتری است...
دقیقا. لادن مستوفی به هر دو وجه به خوبی توانست پاسخ دهد.
- این سه خواهر نماینده سه نسل هستند؟
كمابیش. . .
- چرا كمابیش؟
چون در این فیلم خیلی اختلاف نسلها خطكشی شده نیست. بهتر است بگوییم سه دیدگاه متفاوت. مثلا خواهر بزرگتر، آدم رادیكالی است. كسی است كه به اصولش پایبند است و از كسی كمك نمیخواهد. او میخواهد بهرغم معلولیت جسمیای كه دارد روی پای خودش بایستد. خب؛ این یك جور ناتوانی برای او به حساب میآید. نقطه ضعفاش این است كه خیلی فعال نیست ولی تلاش میكند به اصولش پایبند باشد و زندگیاش را پیش ببرد. در ارتباطش با آدمها و مردها به خصوص با مردی كه در زندگیاش وجود دارد میخواهد نقش تعیینكننده داشته باشد و زندگیاش را خودش پیش ببرد. خواهر وسطی بینابین است. اصلاحطلب و رفورمیته. اینكه میخواهد بین كارفرما و كارگر سازش ایجاد كند و در واقع وسط را میگیرد. راجع به پیشنهاد صاحب كارخانه مردد است. خواهر وسطی یك خرده شبیه نسل جدید است. شیطانتر است و میخواهد از خط قرمزها فراتر برود. قدری هم شیشهخرده دارد. مثلا قضیه نماز و روزه برایش چندان جدی نیست. آن سوهانزدن به ناخنها و اینكه در كل امروزیتر است. در نهایت قرار است این جوان، ما را نگران نسل جدید بكند. بهرغم اینكه همه آنها دوست داشتنی هستند. اما این جوان و نوع نگاه او به پول و بازیگری و شهرت ما را نگران میكند.
- من كاملا شخصیت فریده را میفهمم. چون مشابهاش را زیاد دیدهام. حتی گاهی به راحتی ما به ازای آنها در ذهنم میآمد. اما با فرشته نمیتوانم ارتباط برقرار كنم. با اینكه به گفته خودتان خیلی دور از نسل جدید نیست. یك سری ابهامات در شخصیت او و همچنین نكات مثبتی كه دارد ایجاد تناقض میكند. . .
مثال بزنید تا برایم روشن بشود. . .
- مثلا رفتارش با عمار تفتی رفتار دوگانه بود. از طرفی به خواهرانش با خوشحالی میگوید میخواهم رازی بهتان بگویم و از ابراز علاقه یك پسر به خودش راضی است. اما وقتی در مقابل حامد قرار میگیرد خیلی عاقلانه رفتار میكند. علت خوشحالی او معلوم نیست. چون در نهایت، خلافش حركت میكند. . .
اتفاقا به نظرم خیلی اینطور نیست. درست است كه او دختر عاقلی است چون در آن خانواده رشد كرده و پدرشان هم آدم نازنینی بوده و آنها هم آدمهای فرهیختهای هستند و اهل كتاب و شعرند. در واقع یك خرده طبقه متوسط تحصیلكردهاند. اما فرشته بعضی وقتها ادا هم در میآورد. شعر نیما را با اینكه نمیفهمد اما میخواند. و دوست دارد حفظ كند و خودش را به دیگران نشان بدهد. ولی نهایتا ته دلش از اینكه یكی دوستش دارد لذت میبرد. با این همه نمیخواهد به این محدود شود. او به بالا فكر میكند. به اینكه برود بازیگر شود و شاید هم ستاره. آنوقت حامد را جواب كند.
- پس فلسفه پلان آخر همین است
شاید. میخواهم بگویم كه چرا حامد دارد بیكار میچرخد. یك جورهایی تكلیفش معلوم نیست. مثلا شاهرخ فروتنیان امیدهایی دارد. اما موقعیت فرشته خیلی متزلزل است و ممكن است خیلی تغییر كند. او هم با علم به این قضیه این طور رفتار میكند. زبل است. به خاطر همین میگویم جنسش جوری است كه شیشهخرده دارد. تصویری كه داریم ارائه - میدهیم این است كه خیلی چیزی برایش جدی نیست.
- حامد چرا اینقدر دیالوگ كم دارد. انگار بود و نبودش در فیلم مهم نیست. حتی اگر حذف میشد شاید اتفاق بدی نمیافتاد...
حامد تیپ خاصی دارد. پسری كه سنتی است و خجالتی. من میخواستم در شخصیت حامد تغییراتی ایجاد كنم. اما دیر شده بود. برای اینكه همه خیلی پاستوریزه و آدمهای نازنینی نباشند یك فكری به سرم زد كه این را ببرم در تیپ بچه ژیگول جنوب شهری. كسی كه خودش هم اهل خیلی كارها هست و تا حدودی سر وگوشش میجنبد. اما با این ویژگیها، از پس فرشته برنمیآید. این ایده متاسفانه دیر به سرم زد. چون باید بازیگر دیگری را به این ترتیب جایگزین عمار تفتی میكردیم. فیلمنامه را هم باید تغییر میدادیم و خب، طبیعتا زمان كافی برای این كار نداشتیم. حامد بچه جنوب شهریای است كه نمیتواند حرفش را بزند. اگر صاحب كارخانه كارفرمای سنتی است و نمیتواند حرفش را بزند و مینویسد و جلوی منشی میگذارد، این شخصیت از انجام چنین كاری هم ناتوان است.
- البته این به پر رنگ بودن شخصیت فرشته هم بر میگردد. آنقدر تاثیرگذار طراحی شده كه جایی برای دیده شدن حامد نمیگذارد.
این یك مقدار از ضعفهای حامد ناشی میشود و یك مقدار هم از تسلط فرشته بر این ارتباط. او اصلا به حامد اجازه حرف زدن نمیدهد. خود فرشته در این رابطه تعیینكننده است. هر سه خواهر با یك نوساناتی این وجه اشتراك را دارند كه خودشان تصمیم میگیرند ارتباطشان با مردها به چه طریق باشد.
- چرا در فیلم از مادرشان حرفی به میان نمیآورند؟
از مادرشان... حرف میزنند...
- خیلی كم. آن قداستی كه پدر، برایشان دارد مادر ندارد...
خب پدر برایشان نوستالژیكتر است. ولی اشارهای هم روی شباهت فریده با مادر میشود. در كل پدر، مقام خاصتری دارد. دلیل پیچیدهای هم ندارد. شاید جزء علاقه شخصی باشد. شاید چون آدمی است كه كاسب محل بوده و میشد رویش كار كرد پررنگش كردم.
- فاطمه معتمدآریا خیلی خوب از پس نقش در آمده است. اصلا ساده نیست كه كسی پاهایش را این گونه قرار بدهد.
این را خیلی تمرین كردیم. یك دكتر ارتوپد آوردیم و برایش توضیح دادیم كه این چه مشكلی داشته و دكتر هم با او خیلی تمرین كرد تا در نهایت توانست به این شكل در بیاید.
- برای دكتر ارتوپد علت معلولیت فرشته را توضیح دادید برای تماشاگر نه؟!
نخواستیم خیلی برجستهاش كنیم یا به جزئیات بپردازیم. من در فیلمنامه اشاره كرده بودم و البته بعد آن را درآوردیم. گفته بودم این غدهای در نخاعش داشته كه قرار بود با عمل در بیاورد ولی نخاعش آسیب دید.
- شاهرخ فروتنیان هم در جایی اشاره میكند كه آن اتفاق تقصیر دكتر نبود.
بله. میگوید عمل سختی بود اما دكتر مقصر نبود. كلا خیلی باز نمیكنم چون تعیینكننده نیست.
- این سه روز از زندگی سه خواهر است. سه روز مجزا یا پشت سر هم؟ در خلاصه داستان گفتید سه روز از زندگی سه خواهر. ولی اصلا مشخص نیست چند روز است. اصلا چه اهمیتی دارد؟
مهم نیست سه روز در سه مقطع مختلف است. شاید به خاطر همین است كه خیلی مشخص نیست.
- چرا همكاریتان با آقای عبداللهی یك زمانی متوقف شد؟
اولین همكاریمان در «جهیزیهای برای رباب» بود. بعد هم «ستاره و الماس» كه كار آقای عبداللهی بود به نام داوود مسلمی. . .
- چرا به نام داوود مسلمی؟
یك سری دلایل شخصی بین خودشان بود. عبداللهی نمیخواست در آن مقطع دو كار پشت هم داشته باشد. بعد هم سر «در كمال خونسردی». بعد هم او دنبال كار خودش رفت و من هم یواش یواش فكرهای دیگری میكردم. زمان «باغ فردوس، 5 بعد از ظهر» خواستیم با هم همكاری كنیم كه چون طرح مال من بود نشد. تا یك جاهایی هم پیش رفتیم اما فكر كردم باید این كار را تنها انجام بدهم. چون او قضیه را جور دیگری میدید. در كارهای بعدی هم نبود تا «خواب زمستانی» و این سریالی كه با هم داریم كار میكنیم. دلیل خاصی نداشت. او گرفتار بود. من هم دنبال تجربههای جدید.
- «جهیزیهای برای رباب» زمان خودش فیلم خوبی بود. با اینكه داستان ساده بود و شاید در بعضی قسمتها كند میشد اما در آن زمان خوب بود و مخاطب را خسته نمیكرد. «خواب زمستانی» هم این ریتم كند و خالی از هیجان را دارد. اما مخاطب را گاهی خسته میكند. به نوعی پیرنگ كمرنگی دارد. فكر نمیكنید زمان ساختن این فیلمها سر آمده؟
من موافق این قضیه نیستم. اگر موافق بودم مطمئنا این فیلم را نمیساختم. ملزومات و مقتضیات این قصه این است كه این گونه پیش برود. من امیدوار بودم كه گرمایی كه در شخصیتها وجود دارد بتواند تا حدی این احساس را از بین ببرد. نسبت به «جهیزیهای برای رباب» ـ كه هر دو یشان یك نگاه به قصه دارند و به قول شما پیرنگ كمرنگی داردـ در آنجا مكث روی آدمها خیلی كمتر است و در اینجا مكث ما روی آدمها بیشتر. ما اینجا سه شخصیت اصلی داریم. در آنجا اما شخصیتهای متعددی وجود دارد. اما همهشان حول محور «رباب» میچرخند. در كل، میخواهم بگویم كه میدانم چه كار داشتم میكردم. فیلم ریتم خیلی سریع و ماجرایی ندارد اما توقع داشتم با وجود این شخصیتها خیلی سمپاتیك باشد و در ارتباط با خودشان و با محیط، موفق عمل كنند. من به این مسئله امیدوار بودم. احتمالا این گرما در شخصیتها كم است و مشكل هم همین جاست. باید جذابیت شخصیتها را بیشتر میكردم اگر جواب واقعا همین باشد.
- این گرمایی كه از آن حرف میزنید اواخر فیلم با آمدن فرشید منافی و غافلگیری انتهای داستان و استقبال گرم خواهرها تا حدی پیدا شده. اما با پلان آخر و قدم زدن حامد زیر نور چراغ برق در شب همه چیز به هم ریخت. حتی اثر آن گرما هم از بین رفت.
من نمیخواستم پایان كار خیلی خوش تمام شود.
- اتفاقا این پایان اصلا خوش نبود. عمدهترین مشكل این سه خواهر، مشكل مالی بود و حالا با ابراز علاقه فرشید منافی به فرزانه ممكن بود این مشكل دو چندان شود. ممكن بود عذر جفتشان را از كارخانه بخواهند و هزار و یك مشكل دیگر. این یك خوشی لحظهای است.
اینها جزء سلیقه من است. در این خوشی مقطعی كه عبور هواپیما هم چاشنی كار میشود ما دوربین را عقب میكشیم و آنجا تاریكی مطلق را داریم. من میخواستم روی این تاریكی مقداری تاكید كنم. این خوشی در فضای نامطمئنی اتفاق میافتد. چه اشكالی دارد بگوییم یك بیچارهای هم این وسط وجود دارد. در واقع درست است كه دوربین روی حامد میآید اما چون جلوی خانه سه خواهر اتفاق میافتد، زندگی سه خواهر ارجح است. میخواستم بگویم همه چیز خیلی هم خوب نیست.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: سایت سینمای ما به نقل از کارگزاران