فیلم کمدی «خروس جنگی» یکی از پرفروش ترین فیلمهای تابستانی است. فیلمی که از المانهای آشنای کمدیها استفاده کرده.
«خنداندن ما ایرانیها کار سختی است.» این جمله، تقریبا ً جمله همه آدمهایی است که به طریقی میخواهند دیگران را بخندانند؛ از آنهایی که مینویسند گرفته تا آنهایی که نمایش طنز روی صحنه میبرند یا فیلم و سریال کمدی میسازند. ما ایرانیها گر چه در جمعهای دور همی و خانوادگی مان در جوک تعریف کردن و دیگران را خنداندن با هم رقابت میکنیم و کورس بامزه بودن میگذاریم اما وقتی بدانیم قرار است با دیدن فلان نمایش یا فیلم بخندیم، ماجرا سخت میشود؛ البته نه برای خودمان، برای آن کسی که نیت کرده ما را بخنداند. آن وقت طرف باید دنبال سوژه ای برود که در مقابل خندیدن به آن مقاومت نکنیم.ی کی از این سوژهها «دعواهای زن و شوهری» است؛ دعواهایی که چند سالی است سوژه فیلمهای زیادی در سینمای ایران شده اند که بیشتر در ژانر کمدی _ اجتماعی قرار میگیرند. این کمدیهای «زن و شوهری» که حالا چند سالی است به یکی از پای ثابتهای سینمای ایران تبدیل شده اند، معمولا ً یک سری کلیشهها و ویژگیهای مشترک دارند؛ کلیشههایی که فیلمنامه نویسها و کارگردانها خوب ردشان را پیدا کرده اند و با به تصویر کشیدن آنها میخواهند نیش ما را تا بناگوش باز کنند. «خروس جنگی» هم یکی از این کمدیهای زن و شوهری است که بهانه مان شده تا این کلیشهها را زیر و رو کنیم.
کل کل شروع میشود؛ من بهترم
احتمالا ً اولین زن و شوهرهای زمین هم دعواهایشان را از همین جا شروع کرده اند؛ از این جمله «من بهترم». همین جمله هم دستمایه شروع فیلمهای کمدی زن و شوهری زیادی شده. این جمله طلایی را هم معمولا ً زنها به زبان میآورند؛ یعنی دائم از شوهر محترم ایراد میگیرند و شوهر محترم هم در نشان دادن بیعرضگیاش کم نمیگذارد. این میشود که مردها مجبور میشوند از تخت قدرت پایین بیایند و اداره امور را به زنان بسپارند. نمونه خوب اجرای این کلیشه «من بهترم» را سالها قبل در «همسر» مهدی فخیم زاده دیدیم. در «همسر» وقتی رئیس شرکت به جرم اختلاس دستگیر میشود، به جای این که معاون او یعنی مهدی هاشمی جایش را بگیرد. هیأت مدیره، همسر مهدی هاشمی یعنی فاطمه معتمد آریا را جانشین رئیس میکند. این مدیریت معتمد آریا همان و شروع اختلافها و کل کلهای زن و شوهری همان. «همسر» که سال 72 ساخته شد، تقریبا ً اولین فیلم کمدیای بود که رسما ً «کل کل زن و شوهری» را به عنوان سوژه خندههایش انتخاب کرد.
در خروس جنگی: اینجا برعکس همسر، اول دعواها شروع میشود، بعد جای مریلا زارعی و رضا عطاران عوض میشود. مریلا زارعی دائم به عطاران سرکوفت میزند که «آخه من نمیفهمم، جوک تعریف کردن توی اون تالار چه کار مهمیه».همین جمله آن قدر روی مخ عطاران میرود که توی دعوا میگوید: «اگه تو تونستی به روز اینجا رو بگردونی، اون وقت هر چی خواستی بگو». مریلا زارعی هم پیشنهاد را روی هوا میگیرد و این جابهجایی از فردا صبح بعد از دعوا و به مدت یک هفته شروع میشود؛ مریلا زارعی مدیریت تالار عروسی را به عهده میگیرد و عطاران مجبور به خانه داری میشود.
لجبازی گر میگیرد
فرقی نمیکند که دعوای رسمی شروع شده باشد یا نه. «لجبازی کردن» هم یکی از رکنهای اساسی دعواهای زن و شوهرهاست. نشان دادن لجبازی هم شیوههای مختلف دارد؛ از شکستن و خراب کردن وسایل مورد علاقه طرف مقابل گرفته تا نادیده گرفتن مشکلاتی که طرف مقابل پیدا میکند و به بدبختی میافتد. در «آتش بس» تهمینه میلانی این لجبازی وقتی میان مهناز افشار و محمدرضا گلزار شروع میشود، همه وسایل خانه شکسته و خرد میشوند. در «توفیق اجباری» لطیفی هم، گلزار و باران کوثری همین بلا را سر هم میآورند. سریال «همسران» هم یک سریال موفق و نمونه خوب این لجبازیهای زن و شوهری بود. البته این لجبازیها گروهی، یعنی توسط گروه زنها و شوهرها و با برنامه ریزی و نقشه انجام میشد. در «همسر» هم این لجبازی به «سنگ جلو پای هم انداختن» ختم میشد و مهدی هاشمی هر کاری میکرد که کار معتمد آریا پیش نرود.
در خروس جنگی: عطاران به همکارش در تالار تأکید میکند که نگذارد کسی به حرف مدیر جدید، یعنی مریلا زارعی گوش کند. وقتی هم یک گرفتاری توی تالار پیش میآید _ مثل وقتی که بین خانواده آقای داماد و عروس خانم امروزی دعوا میشود و عروسی به میدان بزن بزن تبدیل میشود _ و مریلا زارعی به رضا عطاران زنگ میزند و از او کمک میخواهد، عطاران توی خانه پایش را روی پایش میاندازد و پشت تلفن میخندند و میگوید: «این دعواها طبیعیه، فقط تو اصلا ً خودتو قاتی نکن».
بدبختی یعنی جارو، دستمال و آشپزی
نقطه اوج دعواها وقتی است که مردها تصمیم میگیرند کار زنهایشان را در خانه زیر سوال ببرند یا بیاهمیت جلوه بدهند. اینجاست که بعد از این که تخت مدیریت را به زنهایشان سپردند باید خودشان جور کار خانه را بکشند یا حداقل شکم خودشان را سیر کنند. پس غذا سوزاندنها، زیر و رو شدن خانه، خرابکاریها و جعبههای تلنبار شده پیتزا روی هم شروع میشود و معمولا ً به اینجا ختم میشود که مردها برای کم نیاوردن و خانه را سر و سامان دادن از کسی کمک میگیرند و از شدت پیتزا خوردن اوضاع بدی پیدا میکنند؛ مثل پیتزا خوردنهای محمدرضا گلزار در «آتش بس» و نیمرو خوردنهای طهماسب در «عینک دودی».
در خروس جنگی: عطاران به معنای واقعی خانه را نابود میکند؛ آن قدر که وقتی شیر روی گاز سر میرود، متوجه نشست گاز نمیشود و کبریت میکشد و آشپزخانه میرود روی هوا. وقتی هم میخواهد از روی برنامه آشپزی تلویزیون آشپزی کند، کانال تلویزیون عوض میشود و غذا تبدیل به یک معجون حال به هم زدن میشود. آخرش هم به این نتیجه میرسد که یک کارگر بیاورد تا خانه را مرتب کند و غذاهای خوشمزه بپزد و البته همه این کارها را با نام خودش میزند تا جلوی زنش کم نیاورد.
کجا قایمش کردی؟
وجود یا توهم وجود «زن دوم»، نکته بحرانی کننده دعواهای زن و شوهری و خنده دارتر شدن این کمدیهاست. معمولا ً یا پای یک زن دیگر در میان است یا زنها حدس میزنند شاید چنین اتفاقی بیفتد. در «توفیق اجباری» بازار سوء تفاهم داغ است. باران کوثری از طریق برادر و دوستانش آمار شوهرش را میگیرد و به اشتباه فکر میکند پای زن دیگری در میان است و اینجاست که لجبازیها بیشتر میشود. در «هوو»، «نصف مال من، نصف مال تو» و «مرد عوضی»، وجود یک زن دوم حقیقی یا وجود 2 زن دور و بر یک مرد جنجال درست میکند.
در خروس جنگی: از همان اول داستان که رضا عطاران اسم طلبکارش را میآورد و میگوید «فرزانه»، توهم وجود یک زن دوم شروع میشود. وقتی هم یک روز مریلا زارعی به جای سر کار رفتن تصمیم میگیرد به خانه سر بزند تا بفهمد قضیه مرتب شدن خانه زیر سر چه کسی است، عطاران مجبور میشود خدمتکار زن و دخترش را توی کمد قایم کند. مریلا زارعی هم از روی یک کیف که وسط پذیرایی افتاده، دچار توهم حضور حتمی یک زن دیگر میشود و دختر کارگر را توی کمد لباس پیدا میکند و البته توهمش بعد از شنیدن واقعیت از بین میرود.
و دیگران ...
در این دعواهای زن و شوهری پای کلیشههای دیگری هم وسط است. یکی از این کلیشهها، مرد یا زن دیگری است که دعوای زن و شوهرها را حسابی داغ میکند؛ مثل دوستهای باران کوثری در «توفیق اجباری» که میخواهند محمدرضا گلزار را از چشم باران کوثری بیندازند یا ایرج طهماسب و فاطمه معتمدآریا در «عینک دودی» که سر لج و لجبازی هر کاری میکنند تا پسر و دختر جوان داستان را که به هم علاقهمندند از هم دور کنند و بساط ازدواجشان را به هم بریزند. مقابل این داغ کنندههای دعوا، بعضی از دعواها میانجی دارند که داستان را ختم به خیر کند؛ مثل آتیلا پسیانی در نقش روانشناس در «آتش بس».
در خروس جنگی: تقریبا ً نه میانجیای وجود دارد، نه دعوا داغ کن. البته پدر رضا عطاران که نقشش را پور مخبر بازی میکند و کنار عطاران همان پور مخبر بانمک همیشگی است، گاهی با داد زدن سر پسرش و تعریف از عروسش حق را به حق دار میدهد.
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: هفته نامه همشهری جوان/ شماره 219/ محبوبه افتخاری
بازنشر اختصاصی سیمرغ
مطالب پیشنهادی:
طنزی از جنس دیگر
گفتگو با سیدمسعود اطیابی كارگردان خروسجنگی
مهمان ناخوانده خانه پردردسر
كوتاه درباره امشب شب مهتابه
شنای «الی»، خلاف جهت رودخانه سینمای كنونی ایران