هفت دقیقه تا پاییز
نیما یكی از پر ابهام‌ترین و مرموزترین كاراكترهای مرد سینمای ایران است، كاراكتری درون‌گرا كه تا انتهای فیلم متوجه درون رمزآلودش نمی‌شویم. حتی در سكانس تصادف كه در پی كمك برای نجات ساراست (و بازی فوق‌العاده‌ای...

و درد هنوز ادامه دارد...
«دوباره اغتشاش و تشویش، دوباره ترس‌ها و كلمه‌های جویده روی لب‌ها، دوباره نگاه‌های مشكوك و پرسش‌های بی‌جواب »

«هفت دقیقه تا پاییز» یك اتفاق مركزی و پرتعلیق دارد كه فیلم را به دو نیمه قبل و بعد حادثه (هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ قصه) تقسیم می‌كند. قبل از تصادف، روایتی كلاسیك و معمول از زندگی دو زوج جوان می‌بینیم كه اولی (نیما و میترا) زندگی به ظاهر آرام و بی‌دغدغه‌ای دارند و پناهگاه زوج دوم (فرهاد و مریم) هستند. در این نیمه، فیلمساز با فوكوس روی مشكلات و تناقضات رفتاری زوج دوم، آنها را محور قصه قرار می‌دهد. با پیشروی داستان و پس از تصادف، زندگی آرام نیما و میترا در وضعیتی تكان‌دهنده قرار می‌گیرد و فیلمنامه با چرخشی ‌اشكار، تمركز‌ش را (هر چند نامنسجم) روی نمایش بحران پیش آمده و تاثیرش بر زندگی میترا، می‌گذارد. البته به موازات این، با ورود به جزئیات روابط میان فرهاد و مریم درمی‌یابیم كه آنها حتی از برقراری یك دیالوگ ساده نیز عاجزند و بعد از ردوبدل شدن هر جمله، دیالوگ‌شان تبدیل به مونولوگی تحقیرآمیز علیه دیگری می‌شود. در نیمه دوم، مخاطب برخلاف روایت ساده نیمه اول با روایتی پیچیده و تودرتو مواجه است كه فیلم را به درامی روانشناسانه تبدیل می‌كند. پیغام تلفنی و حضور چندباره زن سعید (مخصوصا حضورش در مراسم سارا و نگاه معنادارش به اتاق میترا) یا نشان دادن چك پول‌های داخل كیف مریم كه معلوم نیست چگونه بدست آمده، دو تكه اصلی این پازل‌اند كه مربوط است به خیانت مرد به زن و دیگری خیانت زن به مرد.
 
در نیمه اول میترا زنی پرقدرت است كه پا به ‌پای همسرش زندگی را اداره می‌كند و نیما همسری ایده‌آل برای میتراست، اما در نیمه دوم میترا را زنی شكننده می‌بینیم كه تاب پذیرش واقعیت را ندارد و از قبول حقیقت گریزان است، علاوه بر این نیما نیز همسر نیمه اول نیست، شك و تردید تماشاگر نسبت به او، چاشنی شخصیت‌اش شده، نیما یكی از پر ابهام‌ترین و مرموزترین كاراكترهای مرد سینمای ایران است، كاراكتری درون‌گرا كه تا انتهای فیلم متوجه درون رمزآلودش نمی‌شویم. حتی در سكانس تصادف كه در پی كمك برای نجات ساراست (و بازی فوق‌العاده‌ای را از محسن تنابنده شاهد هستیم) با وجود تمام شوك و استرسی كه در سیمایش موج می‌زند، از بازی كنترل شده و دقیق‌اش فاصله نمی‌گیرد. قبل از این حمید فرخ نژاد را در «چهارشنبه سوری» در قالب كاراكتری مرموز دیده بودیم، اما انتهای فیلم به گونه‌ای بود كه جای هیچ ابهامی برای مخاطب نمی‌ماند، اما در اینجا هر چه به پایان فیلم نزدیك‌تر می‌شویم تردیدهایمان نسبت به نیما افزوده می‌شود. آیا مرگ سعید ارتباطی به او داشته؟ یا اینكه چرا موقع نجات دادن بچه‌ها اول امین را نجات داد؟ این به‌خاطر معرفت و اخلاق اوست یا عمدا پسر رفیق‌اش را به دختر میترا ترجیح می‌دهد؟ البته بعد از حذف سكانس پایانی، در مقایسه با نسخه جشنواره حجم این ابهامات كاهش یافته است. در نسخه جشنواره سكانس پایانی بعد از شب تولد است، سكانسی كه نمی‌دانیم مربوط به چه زمانی‌ست، فردای تولد؟ یكی دو هفته بعد؟ هر چه باشد معلق بودن نیما در انتهای فیلم همچون ابتدای آن و در ادامه حضور زن سعید در پایین برج این مفهوم به ذهن مخاطب می‌رسد كه شاید نیما در برزخ انتخاب میان میترا و زن سعید گرفتار شده و می‌خواهد دست به انتخاب سرنوشت‌ساز دیگری بزند.
 
«هفت دقیقه تا پاییز»، نمایشی‌ست عریان از طبقه متوسط. اگر سعید و همسرش را زوج سوم داستان لحاظ كنیم، با كنار هم قرار دادن زندگی این سه خانواده به شكننده بودن روابط میان آنها و كلا بحران خانواده در چنین جامعه‌ای پی می‌بریم. سعید خودكشی می‌كند، همسر سعید سرگردان در هراس زیستن در جامعه‌ایست كه بعد از مرگ شوهر، او را به چشم یك طعمه می‌بیند. مریم دختری كه با رویایی عاشقانه زندگی مشترك‌اش با فرهاد را آغاز كرده بعد از 6 سال، زندگی‌شان به فروپاشی رسیده و فرهاد با ذهنی آشفته از سوال و شك در پی نجات خانواده‌اش از منجلاب است. در میان اینها تنها زندگی معمول و عادی، زندگی میترا و نیما بود كه آن هم با قرار گرفتن در چنین محیطی، شكنندگی و زودگذر بودن شادی‌های بزرگ و كوچك‌اش،آشكار می‌شود.
«هفت دقیقه تا پاییز» نشان می‌دهد كه زندگی روزمره تا چه حد وابسته به روابط‌مان با دیگر مردم جامعه است و عملكرد و رفتارهای ما چه تاثیری روی زندگی و سرنوشت دیگران دارد. اگر مریم آن روز وسایل‌اش را به خانه میترا نمی‌آورد، نه میترا فیلمبرداری‌اش كنسل می‌شد و نه نیما مجبور می‌شد قید یك روز كارش را بزند تا برای جبران این روز از دست رفته مجبور به قبول كار در خارج از تهران شوند. شغل نیما انتخاب هوشمندانه‌ای از طرف امینی بوده، شیشه پاك‌كن برج‌های بزرگ، كسی كه بیشتر ساعات روزش (و به تبع عمرش) معلق میان آسمان و زمین است، این شرایط نمادی از موقعیت متزلزل طبقه متوسط است، آنها نه آسمان را دارند و نه زمین، نه رهایی و سبكبالی آسمانی‌ها را دارند و نه اطمینان و صلابت زمینی‌ها را. پس در میان این همه تلاطم و فشار خوشا به حال سارا كه با مرگش به آرامش می‌رسد . یكی از ویژگی‌های فیلمنامه، تنهایی آدم‌هایش است، اوج این مفهوم زمانی ست كه میترا جسد بی‌جان دخترش را به خانه می‌آورد، همسایه آنها كه مرد عیاشی است فارغ از اینكه چه اتفاقی برای آنها افتاده هراسان با نگاه‌های دزدكی بیرون را می‌پاید تا مبادا پلیس سراغ او آمده باشد. در این آپارتمان سرد و بی‌روح (به عنوان نمادی از زندگی شهری و مدرن) هركس چنان غرق در مشكلات‌اش است كه به كلی دیگری را فراموش كرده است. فیلم با وجود همه ویژگی‌های مثبت‌اش از نكات متعددی ضربه خورده، كه مهم‌ترین آن یكدست نبودن بازی‌ها است، هرقدر بازی تنابنده و تهرانی قدرتمند و تاثیرگزار درآمده، بازی‌های بهداد و اسدی در مقایسه با این دو ضعیف و ناهمگون است. از دیگر نواقص فیلم، دیالوگ‌هایی‌ست كه میان مریم و میترا رد و بدل می‌شود، امینی می‌توانست برای شرح شرایط مریم به طریق دیگری (مثلا در دادسرا یا بواسطه گفت‌وگو با دوست یا كسی كه شرایط زندگی مریم را نمی‌داند) عمل كند و از دادن اطلاعات مستقیم به تماشاگر خودداری كند. نقص دیگر به مبهم بودن خودكشی فرهاد مربوط است، او سه روز فرصت دارد تا به حقیقت برسد، اصلا برای همین بیرون آمده اما چرا باید بر اساس همان شایعاتی كه در زندان هم شنیده بود خودكشی كند؟ اگر امینی هنگام ساخت این نكات ریز را هم مدنظر قرار می‌داد امروز با اثری به مراتب بهتر مواجه بودیم.
شش اثر تجربی صرف، كافی بود تا امینی در هفتمین تجربه‌اش به بلوغی برسد كه با نزدیك كردن فرم و محتوا و گریز از سینمای ضد قصه موفق شود ذهنیت‌اش را به عینیت برساند. امینی با توجه به پیشینه تئاتری‌اش، درام را به خوبی می‌شناسد و با توجه به درك درستی كه از طبقه منتخب‌اش داشته توانسته‌یكی از بهترین فیلم‌های سینمای اجتماعی این سال‌ها را (با وجود همه نواقص و ایراداتی كه دارد) بسازد.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: tehrooz.com
 
مطالب پیشنهادی:
کارگردان «هفت دقيقه تا پاييز»: بازی با ذهن تماشاگر را دوست دارم
گزارش تصویری: فرش قرمز فیلم سینمایی هفت دقیقه تا پائیز
حامد بهداد: در «هفت دقیقه تا پاییز» نقش من را فریاد ‌زد!
واکنش مجری مراسم افتتاحیه «هفت دقیقه تا پائیز» به اظهارات هدیه تهرانی
گفت‌و‌گو با بهروز شعیبی بازیگر نقش اول «طلا و مس»