اولین واکنش ایوبی به یاران سفر کرده به GEM
چکامه چمن ماه، صدف طاهریان، رابعه اسکویی و بهارک صالح نیا، آخرین بازیگرانی هستند که به شبکه‌های ماهواره ای پیوسته‌اند.

رییس سازمان سینمایی گفت: این جدایی بسیار غم انگیز است

پس از آنکه در ماه‌های اخیر برخی بازیگران تلویزیون و سینما ضمن کشف حجاب به تیم تولید فیلم و سریال برای برخی شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان پیوستند و خبرهایی درباره احتمال افزایش چشمگیر این اتفاق منتشر شد، حجت‌الله ایوبی، رئیس سازمان سینمایی نسبت به شتاب گرفتن کوچ برخی بازیگران و هنرمندان تلویزیون و سینما به شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان، واکنش نشان داد و برای اثبات اشتباه بودن این مسیر، عباس کیارستمی سینماگر کشورمان را شاهد مثال آورد. 

 

روند تولید سریال‌ها و فیلم‌های فارسی زبان با حضور بازیگرانی که در ایران چهره شدند و عوامل فنی سینمای کشورمان توسط شرکت‌های تولید فیلم و سریال برای شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی زبان رو به شتاب گرفتن است و هر چند هفته، خبر کشف حجاب یک بازیگر و پیوستنش به این گروه افزوده می‌شود و در عین حال، خبر پیوستن عوامل فنی نظیر فیلمبردار، گریمور، تدوین گر و... به واسطه آنکه عمدتاً بر خلاف بازیگران چهره نشده‌اند، به گوش نمی‌رسد؛ اما حقیقت آن است که این موج‌ها در حال بردن گروه وسیعی است. 

 

چکامه چمن ماه، صدف طاهریان، رابعه اسکویی و بهارک صالح نیا، آخرین بازیگرانی هستند که به این شبکه‌ها پیوسته‌اند و البته مدیران این شبکه‌های فارسی زبان به برخی رسانه‌ها گفته‌اند که شمار بازیگرانی که قصد اقدامات مشابه را دارند، بیش از اینهاست و همین امر نگرانی‌ها را افزایش داده است. 

 

در چنین شرایطی، حجت الله ایوبی، رئیس سازمان سینمایی در یادداشتی که با بخشی از نوشتار شمس تبریزی آغاز شده، نسبت به این وقایع واکنش نشان داده و آورده است: «هر که شاخ را گرفت، بشکست و فرو افتاد. هرکس درخت را گرفت همه شاخ از آنِ اوست». 

 

ایوبی در ادامه این یادداشت تأکید کرده است: «هر از گاهی می شنویم هنرور یا هنرمندی با انتشار یک عکس و گذاشتن پستی در فضای مجازی و به امید زندگی بهتر از کاروان چندین هزار ساله فرهنگ و تمدن ایرانی جدا می شود. این جدایی بسیار غم انگیز است. البته زندگی به اصطلاح بهتر حق همه است. من در اینجا قصد توصیه ندارم، چون در چنین جایگاهی نیستم. 

 

به آنها که رفتند و آنها که شاید چنین اندیشه ای در سر دارند، تنها بیان می کنم یافته هایم را. سالیانی دراز عمرم با ایرانیانی گذشت که به جبرزمانه و شاید هم به امید زندگی بهتر ترک دیار کردند و شگفت اینکه دربین همه ایرانی های مهاجری که می شناسم، هیچ ایرانی ندیدم که قلبش را به خاک دیگری، جز ایران سپرده باشد. 

 

هیچ ایرانی ندیدم که برای همیشه در سرزمین دیگری جز ایران رحل اقامت افکنده باشد. همه آنها که من دیده ام، روز شب را می شمارند و در انتظار لحظه بازگشتند. چرا که ایرانی ساکن در دیگر کشورها حس می کند «تماشاگر» است نه «بازیگر». آنچه در پیرامون او می گذرد، گویی هیچ نسبتی با او ندارد. او یک تماشاگر است مانند تماشاگر صحنه های شاید زیبای یک نمایش و یک فیلم. اما در ایران در کوچه پس کوچه های شهراو یک بازیگر است. 

 

خودش جزیی از صحنه هایی است که می آیند  و می روند. تلخ یا شیرین، خوب یا بد فرقی نمی کند. مهم این است که هر چه هست پیوندی ناگسستنی با او دارد. ایرانی خارج از کشور همیشه یک خارجی است و همواره یک خارجی خواهد ماند. 

 

یکی از اساتیدم در دانشگاه که سالیانی دراز در یکی از کشورهای اروپایی تدریس می کرد و خدمات فراوانی به آن کشور کرده بود، می گفت: روزی یکی از دانشجویانش که از او نمره نگرفت، آمد و به او گفت شما خارجی ها از جان ما چه می خواهید؟ و او می گفت: فردای آن روز پس از سالیان سال همه چیز را رها کرد و به ایران آمد. در دوران دانشجویی ام در فرانسه و سپس روزگار رایزنی ام، با مهاجران گوناگون نشستم و برخاستم. بر خلاف بسیاری از ملیت ها، ایرانی نه تنها ملیت خود را پنهان نمی کند، بلکه با غرور و سربلند به دنبال بهانه ای است تا بگوید «من ایرانی ام». و کدام ایرانی است که به تاریخ چندین هزار ساله اش، به شاهنامه فردوسی اش، به مولانای خراسانی اش و اسطوره های فرهنگ اش ننازد؟ 

 

 اینکه چرا شمار زیادی از ایرانیان از کشور رفتند و اینکه هر ایرانی در هر جای جهان سرمایه ای است، برای کشور موضوع این سخن نیست، چرا که یقین دارم ایرانی همیشه ایرانی است و ایرانی خواهد ماند. در دوران رایزنی فرهنگی ام در پاریس، دیدم اشک شوق و موج حضور ایرانیانی که دلشان برای فرهنگ و هنرشان می تپد. رفتن برای آموختن، برای کسب تجربه و به امید بازگشت، سخنی است و رفتنی که بوی جلای وطن می دهد سخنی دیگر. 

 

و برای هنرمندان جوانمان یادآوری می کنم، سخنان یکی از بزرگترین پخش کنندگان فیلم اروپا را که عاشق عباس کیارستمی است. او می گفت: «عباس به این جایگاه رسید، چون خودش بود و ریشه در جایی داشت» و باز یادآوری می کنم سخن پیر دانای تئاتر و سینما جهان ژان کلود کریر را که می گفت: «سینمایی و سینماگری می تواند جهانی شود که از جایی آمده باشد؛ ریشه در جایی داشته باشد». 

 

کافی است مرور کنیم زندگی بزرگان هنرایران را که آوازه ای جهانی دارند. آنها کسانی اند که ماندند و همه سختی ها را به جان خریدند. آنها ماندند و به همه جهان سر کشیدند. ماندند چون به بیان شمس تبریزی «هرکس شاخ را گرفت بشکست و فرو افتاد و هر کس درخت را گرفت همه شاخ از آنِ اوست». 

 

و صد البته این هشداری است برای همه ما که قدر سرمایه هامان را بدانیم و فضایی دلپذیر برای همه ایرانیها بویژه برای اهالی هنر ایجاد کنیم. به خودم و دیگر مدیران فرهنگی می گویم اگر دستمان خالی است، رویمان گشاده باشد. هنرمند ما به دنبال سفره باز نیست روی باز و گشاده می خواهد».


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : faradeed.ir