گفتگو با ستاره 74 ساله هنر ایران + عکس آثار
صرف نظر از اینکه نام من یا فرهاد مشیری یا هر هنرمند دیگری از ایران دوباره در سطح بین‌المللی برده می‌شود؛ به واسطه این رکورد شکنی‌ها برای هنر ایران هم افتخاری کسب می‌شود.
نام ایران و محمد احصایی، یک بار دیگر در «دوحه» سر زبان ها افتاد. حراج بین المللی هنر معاصر «ساتبیز» در حالی شامگاه دوشنبه 22 آوریل (دوم اردیبهشت) در پایتخت «قطر» برپا شد که فروش 630هزاردلاری دو اثر از محمد احصایی، هنرمند ایرانی، بار دیگر نگاه ها را به هنر ایران جلب کرد.


در این حراج دو تابلوی «عشق» و «الله» از احصایی جمعا به مبلغ 700هزاردلار چکش خورد تا به این ترتیب نام احصایی- به فاصله یک هفته از حراج پربار کریستیز دوبی- دوباره در صدر اخبار هنری منطقه قرار گیرد. «عشق»، یک تابلوی شش لته و جدید رنگی از احصایی است که در سال 2011 اجرا شده و کارشناسان 300 تا500هزاردلار برای آن برآورد کرده بودند.

این اثر 437هزاردلار چکش خورد. دیگر اثر این هنرمند باعنوان «الله» از مجموعه «ذکر تصویری الله» 200 تا 300هزار دلار قیمت گذاری شده بود که 200هزار دلار چکش خورد. احصایی این تابلوی دو لته را در سال 2008 اجرا کرده است. غیر از احصایی، چند هنرمند دیگر ایرانی، از جمله فرهاد مشیری، منیر فرمانفرمایان، هدیه شفیعی، نصرالله افجه ای، جمشید بایرامی و رکنی حائری زاده شرکت داشتند که آثارشان به ترتیب به مبالغ 197، 112، 42، 87، 9 و 17هزاردلار فروخته شد.

آنچه به اهمیت این حراج افزود، مشارکت شماری از هنرمندان برجسته جهان از جمله دیمن هرست، آی وی وی، دونالد جاد و مونا حاتوم بود. احصایی این روزها در کنار فعالیت در زمینه نقاشی خط، درصدد دست یافتن به آرزوی دیرینه اش مبنی بر به پایان بردن کتابت قرآن به خط محقق است. این هنرمند 71ساله در گفت وگو با «شرق» از حضورش در این حراج و دغدغه هایش در رزوهای دوری از وطن گفت.
    

حراج اخیر هنر معاصر «ساتبیز» در دوحه قطر از نظر شما چقدر اهمیت داشت؟ صرف نظر از نام های مهمی که در حراج دیده شد، چه دستاوردی برای هنر ایران در این رویداد دیدید؟

مقدمتا باید بگویم که توفیقات ایرانی ها به هنر اختصاص ندارد. الان بیشتر از 20 درصد کارهای «ناسا» طبق گزارش آمریکایی ها توسط دانشمندان ایرانی پیش می رود. در زمینه های علمی و پزشکی هم وضع به همین منوال است. این اواخر، پزشکی که از دانشمندان و استادان معروف ایران است، از دست رییس جمهور آمریكا تقدیر نامه گرفت. موفقیت ایرانی ها در دنیا به شکلی است که همه بر آن اتفاق نظر دارند.

طبیعتا وقتی بحث هنر پیش می آید، باید انتظار این حقیقت را در گستره های مختلف داشته باشیم و این یک حقیقت است. معلوم است که نشان از ذات و هوشمندی و اصالت ایرانی ها دارد. بدون اینکه بخواهم طبق عادت شعار بدهم که ما از همه بهتریم، به این قضیه اشاره می کنم که ایرانی ها جزو افراد فعال، مفید و هوشمند جامعه جهانی اند؛ یعنی سهمی دارند به نسبت وضعیت پیچیده ما در منطقه، به نسبت دولت ها و سیستمی که داریم. همه اینها در شرایطی دیده می شود که هجومی همه جانبه برای از بین بردن یا به انزوا کشاندن این ملت صورت می گیرد. اینها نشان دهنده اصالت قضیه است.

عرصه هنر هم، همچنان که عرض کردم، مشمول این قاعده می شود و وقتی زمینه رشد و فعالیت گسترده و عرض اندام مساعد باشد، طبیعتا این مشخصه ها بروز پیدا می کند و به چشم می آید. چنانکه الان از خاورمیانه و امارات شروع شده و هوشمندانه روی این قضیه سرمایه گذاری کردند و در واقع سرمایه گذاری گشاده دستانه انجام دادند. درصد هنرمندان ما، درصد افرادی که مشغله هنر و کار هنری دارند، در ایران خیلی بالاست؛ اما متاسفانه جای بروز و نشان دادن ندارند.


شما در همین تهران بگردید ببینید جوانان ما از نظر کار، نورآوری و بدعت چه کارهای جالبی ارایه می کنند. من که الان در «ونکوور» هستم، تقریبا به آخرین اطلاعات هنری در جاهای مختلف دسترسی دارم؛ مخصوصا اینکه تنها معاشرت و تفریح من با دو کتابخانه شهر است که یکی کتابخانه عمومی است و یکی کتابفروشی مهمی که آخرین نشریات و اطلاعات هنری را از طریق آن رصد می کنم. این، علاوه بر سایت هایی است که گاه گاهی به آنها سر می زنم. به طور قطع می توانم بگویم هنر ایرانی ها مثل سینمایشان حرف های تازه، بکر، سطح بالاو پخته ای دارد. شما سینمای ما را دست کم نگیرید، گرچه در داخل سعی می کنند آن را نحیف نشان دهند و این هنر بسیار غنی و چندجانبه را که شامل چندین هنر می شود، به حاشیه برانند؛ اما می بینید که در دنیا جشنواره ای نیست و اقدام هنری و سینمایی ای صورت نمی گیرد که از ایران نامی برده نشود و کسی از ایرانی ها در زمینه داوری یا ارایه کار با همه محدودیت ها خودنمایی نکند و مشهور نباشد.

به اینها نگاه کنید، به این سرمایه و ثروتی که در اطرافمان و در وطن عزیزمان می بینیم. متاسفانه سرمایه های فرهنگی مان مانند آثار باستانی، فرهنگ باستانی و میراث فرهنگی قدرشان را نمی دانیم و به آنها ناسپاسانه و ناشکرانه نگاه می کنیم و اگر کوشش نمی کنیم اینها رشد کنند، در به حاشیه راندن شان هم بیکار ننشسته ایم. عذر می خواهم که این گونه تلخ صحبت می کنم، این تلخی به دلیل علاقه داشتن بیش از حد است، هشداری است از طرف پیرمردی که به وطنش و فرهنگش عشق می ورزد.
    

این واقعیت قابل کتمان نیست اما نمی دانم شما هم اعتقاد دارید که گاهی شرایط سخت باعث می شود به نتایج خوب برسیم؟

در طبیعت و این جهان هوشمند، اجزایی هست که بر اثر فشار زیاد شکوفا نمی شوند؛ شکوفایی در جنم و نهاد آنهاست. یک رشد محتوم و مقدر در دانه کوچک و ظریف گیاه باید باشد تا هنگام بهار در شکاف سنگ سخت رشد کند و سرش را از لای سنگ سخت بیرون بیاورد و بلکه آن شکاف را بازتر کند و خود را به آفتاب نشان دهد. این نکته مهمی است؛ یعنی جنم افراد است که باعث می شود در شرایط سخت مقاومت کنند و کوتاه نیایند و تسلیم نشوند؛ بنابراین وقتی می بینم یک عده احساس ضعف می کنند یا به دیگران حسرت می خورند یا به موفقیت دیگران حسادت می ورزند آن را به حساب تقدیر و شانسشان نمی گذارم، به این حساب می گذارم که اینها تنبلی می کنند.

اگر دقیق نگاه کنند، می بینند هیچ کم و کسری ندارند و اگر تلاش کنند موفق می شوند. همین سینمای ما یکی از این موارد است. ببینید، یک نفر در خانه اش با کمک یک فیلمبردار و با وجود كمبودها، یک فیلم درجه یک می سازد و جایزه می گیرد. این قضیه در جنم او وجود دارد. جنم این آدم، جوهر این آدم و پتانسیلی که در وجودش هست در اثر خواستن، از قوه به فعل درآمده است.
   

به نکته خوبی اشاره کردید. موفقیت های علمی، اقتصادی، هنری و سینمایی را مثال زدید و اینکه برتری ایرانی ها باوجود همه دشواری ها همیشگی بوده، اما بهره برداری لازم از آن به عمل نیامده است. ما الان کشوری صاحب اسکار و نوبل هستیم، در اقتصاد و هنرهای تجسمی موفقیت هایی کسب کرده ایم؛ اما نمی دانم چرا بهره برداری خوبی از طریق کلیت جامعه ایرانی و به خصوص بخش دولتی صورت نمی گیرد. شما و اصغر فرهادی و چند نفر دیگر در جایی در برابر استعدادهای دیگر سربرافراشته اید و جالب است که با وجود تمام نادیده گرفتن ها این موفقیت ها ادامه پیدا می کند... .

من اینجا در ونکوور، تنها هستم و از 70سالگی به بعد از دنیا دامن برچیده ام. فرصت فکر کردن، زیاد پیدا می کنم. در نتیجه موارد مختلفی را که به نظرم می رسد، در مواقع بیکاری کنکاش می‌کنم. راجع به این موضوع هم چندبار پیش آمده که صحبت یا فکر کرده‌ام و متوجه شده‌ام که مربوط به نوع زندگی و فرهنگ ماست. ما در حال حاضر فرهنگ سیاسی ای داریم که یکی، دو ساله هم نیست. ریشه این فرهنگ به طور ملموس 34،33 سال و به طور غیرملموس هزار و خرده ای سال تاریخ دارد. در این فرهنگ سیاسی دولتمرد غالب همیشه تاثیرگذار است؛ یعنی دولت غالب روی این فرهنگ تاثیرگذار است، مخصوصا در شرایطی که عمر چنین دولتی زیاد شود. شما دوره صفوی و قاجار را نگاه کنید.

به قبل از اسلام کاری نداریم... آنچه روی جامعه تاثیر گذاشته حکومت غالب این دولتمردان بوده. در دوره قاجار متاسفانه این اتفاق می افتد که نه تنها حکومت مستبدانه فرهنگ را می سازد و مردم را دنبال خودش می کشد بلکه دولتمردان خیانتکار هم به آن اضافه می شوند. وابستگی ای که در دوره قاجار به دولت های خارجی وجود داشت، ضعف این دولت بود. ضعف دولتمردان دوره قاجار بود که باعث شد این ماجرا نهادینه شود. این فرهنگ سیاسی -نه فرهنگ مردمی- باعث شده که این قضیه اتفاق بیفتد.دوره های گذشته هم همین طور بوده. هر ازگاهی یک آدم ملی گرا و وطن پرست در برابر خیانتکارهای داخلی و منفعت طلب های خارجی می ایستد و بعضا موفق می شود یا شکست می خورد؛ بنابراین باید همه جانبه به همه چیز نگاه کنیم.
   

شما به پیش زمینه ها اشاره و به طور ریشه ای مسایل را بیان کردید. بحث ما بر سر رقم خوردن موفقیتی دیگر برای هنر ایران در یک صحنه بین المللی ارایه آثار هنری بود. اگر موافق باشید بپردازیم به اتفاقی که افتاد. دو هفته پیش هم در حراج کریستیز یک هنرمند ایرانی درخشش داشت و الان هم شما...

قبل از اینکه جواب سوالتان را بدهم، باید بگویم در حراج اخیر موسسه کریستیز در دوبی کار آقای فرهاد مشیری، اثر بسیار جالبی بود و بسیار هم خوشحال شدم که به این رکورد رسید. متاسفانه موفق نشدم به ایشان تبریک بگویم. با ایشان اندکی آشنا هستم و ملاقات داشته‌ایم و جوان باهوش و فرهیخته ای است؛ اما در حراجی که در ساتبیز برپا شد سعی شد تمام سلیقه‌ها در نظر گرفته شود و کارهای مختلفی با امضاها و رویکردهای مختلفی ارایه شود.

در جهان جست وجوگر امروز که در واقع به یک دهکده می ماند، جست وجوگری نهادینه شده؛ منتها بعضی زودتر و بعضی دیرتر پی به اهمیت این موضوع می برند و بعضی ها را باید به زور متوجه کرد. آقای زنده رودی، زودتر متوجه شد. من در مورد خط، زودتر پی به این مساله بردم؛ چون از کودکی در جنمم بود که به چیزی که داشتم قانع نباشم. مادرم می گفت به محمد که می‌گویی یک کار را انجام بده یک کار دیگر را هم به آن اضافه می‌کند؛ در حالی که این، کاری نیست که ما به او گفته بودیم.

این از کودکی عادت من بود و وقتی هم می‌خواهم کاری انجام بدهم همین اتفاق می افتد. بعد هم این را بگویم کسی نیست که از شکم مادرش چیزی آورده باشد، درست است که به مسایل ژنتیکی اعتقاد کامل دارم اما در جهان معاصر تنوعی که می بینید مربوط به نگاه کردن به همدیگر است و الهام گرفتن. این البته نافی این حقیقت نیست که ذهن باید فعال باشد.

اگر آن زین و دسته دوچرخه معروف در کار نبود و «پیکاسوی» اسپانیایی با گاو و گاوبازی و فلسفه این ماجرا آشنا نبود، محال بود آن اثر معروف را بسازد. پس آنچه داریم مربوط به فعالیت ذهنی مان است. بعضی ها ذهنشان جلوتر کار می کند و آی کیو بالاتری دارند و به قول آشنایان کامپیوتر، RAM بالاتری دارند؛ در نتیجه محصول بهتر و فوری‌تر می دهند. بعضی ها هم پخته خوارند. متاسفانه بنا به صحبت هایی که قبلاداشتم پخته خواری در هنرهای تجسمی بیشتر است. چرا؟ به خاطر اینکه ما از قدیم فرهنگ تصویری نداشتیم. از 50، 60 سال قبل، همه چیز با نگاه و عادت به غرب شروع شده. چیز بدی هم نیست.

افتخارش آنجاست که غرب می بیند متاعی که این فرد برای نشان دادن و فروختن آورده یک متاع اصیل است. این مهم است و جذبش می کند. می‌بیند سوژه ای که آقای فرهادی در یک ساعت نشان می دهد محتوایی اصیل دارد. می بیند کارهای آقای کیارستمی اصیل است. اگرچه بعضی از سکانس‌هایش را از کوروساوا، گرفته باشد. اصالت مهم است. اتفاقا از یک مضمون خیلی ساده کوروساوا یک مفهوم درجه یک جواهری در فیلم «زیر درختان زیتون» درست کرده. اینهاست که می درخشند.

در هر حال صرف نظر از اینکه نام من یا فرهاد مشیری یا هر هنرمند دیگری از ایران دوباره در سطح بین المللی برده می شود؛ به واسطه این رکورد شکنی ها برای هنر ایران هم افتخاری کسب می شود. به هر حال همه موسسات حراج در منطقه خاورمیانه خوب عمل می‌کنند. ما می گفتیم ویترین هنر خاورمیانه در «دوبی» است و حالا«قطر» هم در حال اجرای برنامه های دیگری است؛ اینکه هنرمندان از سرتاسر جهان در قالب هنر «معاصر» جایی زیر یک سقف جمع شده اند کار جالبی است. خود تهران هم که سال گذشته حراج گذاشت و قصد دارد آن را دوباره برپا کند. اینها خیلی امیدوارکننده است. من هم هر کاری از دستم بربیاید برای آن انجام می دهم. اتفاقا یک عده معتقدند که بازار داخل به واسطه حراج هایی چون حراج تهران باید تقویت شود...
    

در حراج اخیر ساتبیز، دو اثر نقاشی خط شما در کنار آثاری از هنرمندان بزرگ دنیا قرار گرفت و فروش بالایی داشت. البته من کار را از نزدیک ندید ه ام و عکسش را دارم؛ ولی دیدم که تنوع رنگی دارد و شش قطعه است. این کار از کدام مجموعه انتخاب شده بود؟

از یک یا دو سال قبل ذهنم مشغول این شد که با کلمات و حروف کار کنم؛ یعنی ماجرا را به خلاصه گفتن و کم گویی و مینی مالیسم کشاندم. الان در واقع عملااین کار را انجام می دهم. اگر بخواهم تابلوی بزرگی هم اجرا کنم شامل یک کلمه یا چند حرف است. سعی می کنم کلمه باشد و با یک حرف کار نمی کنم؛ اول به این دلیل که اتهام گرافیکی بودن اثر در میان نباشد و به یک هموطن نقاش دیگر احترام گذاشته باشم. دیگر هم به این علت که پیر شده ام و حوصله پُرگویی ندارم؛ و اما رنگ! در تهران به دلیل دشواری های زمانه نمی توانستم رنگ های شاد ببینم. در واقع، به طور دقیق هشت سال است که هیچ کس من را بدون پیراهن مشکی ندیده؛ یعنی هیچ جای رسمی و غیررسمی و مجمعی نرفته ام که لباس مشکی نداشته باشم. سه سال هم است که جایی نمی روم (دو سال در تهران و یک سال اینجا).

به اینجا که آمدم رنگ‌های متنوع، من را در حوزه تاثیر خود قرار داد و به نظرم این تنوع رنگ‌ها یک جور شادمانی و امید به آینده دارد.می دانید که معمولادر جشن ها و شادمانی‌ها، مردم لباس رنگارنگ می‌پوشند و در مجالس عزا فقط سیاه می‌پوشند. هرچند از نظر عرفانی به قول شیخ شبستری، در جایی در «گلشن راز» که بیتش را یادم نیست سیاه را هم نور می بیند. گذشته از این بحث عرفانی، در طبیعت و اطرافمان در رنگ ها، شادمانی و امید است. گرچه با رنگ سیاه و سفید هم به دلایلی که قبلاگفته ام و همه می دانند حالم خوش است و در واقع، اینجا روی من تاثیر گذاشته است و وقتی قدم می زنم مرتب از گل ها و رنگ ها عکس می گیرم و مشغول می شوم و امیدوارم وقتی نشان می دهم تاثیر خوبی روی مخاطب و ببینده هم بگذارد.

با این حال همیشه یک هنرمند نباید توقع داشته باشد همه مانند او فکر کنند.علاوه بر این قضیه، هنرمند باید در پیشبرد بالقوه اندیشه‌های مردم هم مشغله داشته باشد. شما وقتی شاد هستید و موسیقی شاد ارایه می دهید کسی را نمی بینید گریه کند. الان کاری که انجام می دهم این است و در حال کار کردن با رنگ های مختلف هستم. الان که پیر شده ام اوضاع فرق می کند و از رنگ‌های مختلف خیلی خوشم آمده. آدم ها وقتی پیر می شوند (نه در ایران) در جاهای مختلف لباس‌های رنگی می پوشند و به این علت با رنگ ها کار می‌کنند؛ گرچه برایم سخت است؛ اما تجربه می‌کنم.

این را هم بگویم که در سال 1353 نمایشگاهی داشتم که فقط دو تا از 30، 40 کارم سیاه و سفید و بقیه رنگی بود که وزارت خارجه یا صداوسیما خریداری کردند. الان دو تا از آنها را دارم که در نمایشگاه بزرگ هنر ایران در «نیویورک» به نمایش درخواهد آمد. شما و کسانی که ندیده اند تعجب خواهید کرد که چطور ممکن است این آدم این کارها را آن زمان انجام داده باشد. الان در واقع در حال برگشت به آن زمان هستم؛ منتها با رویکرد نوتر و با نگاهی «مینی مالیستی»، تا ببینیم چه از آب درخواهد آمد. اگر خوششان آمد نگه می دارند اگر خوششان نیامد خودم نگه می‌دارم. مع ذلک افتان و خیزان همین قدر که کار می‌کنم جای شکر دارد و خدا را شکر که این توانایی را دارم که کار کنم.

 

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/cultture
منبع: روزنامه شرق



مطالب پیشنهادی:
خاکسپاری «پرویز مرزبان» بی هیچ تشریفاتی و بی هیچ مراسمی! +عکس
«مهران مدیری» باز هم از سوی تلویزیون سانسور شد!
جشن تولد 94‌سالگی سیمین در خانه جلال + تصاویر
نامه خواندنی اشکان خطیبی به آل‌پاچینو!
به کجا چنین شتابان؟... درگذشت دو هنرمند در یک روز!