حسن مشکین فام
شناخت نسبتاً خوبی داشتیم و اینها را می‌شد در زمانه ای که نه از اینترنت و نه از ماهواره و امکانات دیجیتالی خبری بود، هم زمان با خیلی از نقاط دنیا در شیراز هم یافت و دنبال کرد...

متولد 24 خرداد 1333- شیراز
تعدادی نمایشگاه انفرادی در ایران، سوئد، اتریش
تعدادی نمایشگاه گروهی در ایران
چاپ مجموعه آبرنگ‌ها با عنوان «شیراز من» (1374)
چاپ مجموعه «نیما به روایت مشکین فام» (1375)
راه اندازی موزه خصوصی مشکین فام در شیراز (1381)
«پدرم هنرمند بود. خوشنویسی و حجاری می‌کرد. در حقیقت، حجاری روی سنگ شغل او بود. چنان  که شغل پدربزرگ من هم همین بود و حجاری‌های زیادی از هر دو در شاهچراغ، حافظیه، ... باقی مانده است.»
پدر حسن (حبیب مشکین فام)، در مقطعی با استاد بزرگ خوشنویسی ابراهیم مشکین  قلم در شیراز، آشنا می‌شود و به واسطه او به خطاطی علاقه مند، و زیر نظر وی به فراگیری آن می‌پردازد. به تدریج، در این کار مهارتی هم می‌یابد. او، بعد از سال‌ها، کار «حجاری» را کنار می‌گذارد و به کار «الوارفروشی و ملزومات نجاری» مشغول می‌شود؛ در مغازه ای کنار در ورودی مسجد وکیل، و با درختان کهنسالی چند در اطراف، که سایه بانی بودند برای اوقات فراغت و تسکین خستگی، و محلی برای جمع شدن دوستان.
در اغلب روزهای گرم، بخصوص هنگامی  که غروب فرا می‌رسید، پدر می‌سپرد تا زیر درخت مقابل مغازه را آب وجارو زده، و بعد چند صندلی و میزی و بساطی از چای؛ و همیشه مهیای پذیرایی ساده از دوستان. فضایی دلنشین برای جمع صمیمی‌ رفقا و بهانه ای برای دیدارها و گفت وگوها. پدر هم فرصت را غنیمت می‌شمرد و وسایل خوشنویسی خودش را پهن می‌کرد تا هم تمرینی باشد و هم تعلیمی‌فرا گیرد.
 
«تعطیلات تابستان که فرا می‌رسید، برای کمک به مغازه پدرم می‌رفتم. افراد مختلفی (از کاسب محله گرفته تا شاعر، نویسنده، خطاط، ...) در آنجا جمع می‌شدند. مرحوم حمید دیرین (رئیس انجمن خوشنویسان شیراز)، مرحوم میرزا عبدالمجید اشرف‌الکتاب (از خانواده اشرف‌الکتاب بزرگ، که همگی خوشنویسان قرآن بودند)، پسر برادر ملامحمد شفیع ارسنجانی، استاد ابوالقاسم مهندسی (معماری که از کارهای بجا مانده از او می‌توان به عمارت‌های چهارراه زند، و دروازه اصفهان اشاره داشت)، مرحوم احمد حشمت زاده (شاعر بسیار خوب و فرزند حشمت لباف بزرگ)، استاد محمد نعمتی، استاد منصور ذوالریاستین نعمت اللهی، استاد عبدالله مروج شعار، ... می‌آمدند و می‌نشستند و از هر دری گپ وگفتی. مردی را هم به خاطر دارم که هر از گاهی سر می‌زد و کارش خرید و فروش قطعات خوشنویسی بود و پدرم گاهی قطعاتی را از او می‌خرید ... کودکی من در چنین فضایی گذشت.»
حسن مشکین فام در محله «بالاکف»، در بافت قدیم جنوب شیراز، مابین «آستانه» و «فلکه مصدق» و نزدیک به «دروازه قصابخانه» متولد شد. در این محل، حمامی ‌قدیمی ‌است به اسم «حمام گودی»، که خانه پدربزرگم به آن نزدیک بود و تا قبل از این  که به مدرسه بروم، آنجا زندگی می‌کردیم. دوران مدرسه که فرا رسید، از آنجا به خیابان «اهلی» در خیابان «داریوش» نقل مکان کردیم.»
تحصیلات ابتدایی در دبستان دانش، در خیابان نمازی (طالقانی)، سپری شد. از همین زمان و در سال‌های آخر دبستان، خوشنویسی را نزد پدرش می‌آموزد. سپس در دبیرستان شاهپور (ابوذر) ثبت  نام می‌کند.
«مدرسه ای معتبر با مدیریت مؤثر و شناخته شده قاسم دستغیب. محی الدین لایق (بنیان گذار تئاتر در شیراز)، به اتفاق رحیم هودی و دوستان دیگری، در مدرسه با بچه‌ها تئاتر کار می‌کرد. جریانی که پیش از این در دبیرستان حیاط شروع شده بود و با تأسیس اولین خانه فرهنگ در خیابان فردوسی توسط اداره فرهنگ و هنر (اداره ارشاد فعلی) و راه اندازی کلاس‌های آموزش تئاتر شکل جدی‌تری یافت (1348). بسیاری از هنرمندان شیرازیِ شاخص در تئاتر و سینمای امروز کارشان را از همین زمان آغاز کردند: مجید افشاریان، عباس افشاریان، احمد سپاسدار، جمشید اسماعیل خانی، گوهر خیراندیش، امین تارخ، حمید مظفری، اصغر همت، مهدی فقیه، محمود کلانتری زاده، مجید جعفری، ... در این ایام بازیگران زیادی هم برای آموزش، ملاقات و گفت وگو به شیراز دعوت شدند؛ از جمله: عزت الله انتظامی، علی نصیریان، جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز، ایرج راد، فخری خورروش، جعفر والی، ...»
 
مشکین فام
 
نقاشی آبرنگ اثر مشکین فام
 
مشکین فام در 1349، از اداره فرهنگ و هنر دیپلم بازیگری می‌گیرد. در 1351، دیپلم تحصیلی‌اش را در رشته طبیعی دریافت می‌کند. سپس به عنوان نفر برگزیده مسابقات هنری فارس به اردوی رامسر فرستاده می‌شود. بعد از برگشت نقاشی را به شکل جدی‌تری ادامه می‌دهد. با شروع نقاشی به تدریج بازیگری و خوشنویسی در حاشیه قرار می‌گیرد و بعد از مدتی از فعالیت‌های وی حذف می‌شوند.
ابتدا مدت کوتاهی را در کلاس‌های آزاد نقاشی در گالری دریسی (اولین گالری خصوصی در شیراز- 1350)، که زیر نظر عباس دریسی و جمشید کریمی‌اداره می‌شد، شرکت می‌کند. سپس در یک دوره شش ماهه، آموزش مجسمه سازی را، که توسط خانم دورا اسمودا (مجسمه ساز آلمانی، که همسری ایرانی داشت و در شیراز زندگی می‌کرد) برگزار می‌شد، شرکت کرد. بعد از مدتی پایش به کلاس نقاشی غلامحسین صابر در خانه فرهنگ، باز شد تا زیر نظر وی به شکل مستمرتری نقاشی را ادامه دهد (1350).
«استاد صابر را از زمانی  که در دبیرستان شاهپور درس می‌داد، می‌شناختم. در این زمان او به عنوان دبیر تاریخ و جغرافیا در آنجا تدریس می‌کرد. بعد هم که به عنوان هنرجوی بازیگری و شرکت در انجمن‌های ادبی، که در خانه فرهنگ برگزار می‌شد، به آنجا رفت وآمد داشتم، از نزدیک شاهد فعالیت‌های او و شاگردانش بودم.»
شیراز در این زمان به عنوان پایتخت فرهنگی ایران نامگذاری و محل برگزاری برنامه‌های گسترده «جشن هنر» معرفی می‌شد. برنامه‌های سالانه «جشن هنر»، به رغم همه انتقادهایی که شاید به درستی بر آن وارد است، سبب اعتبار و تحرک قابل توجه و درخور شهری شد که بسیار پیش از این دارای مقام فرهنگی قابل اعتنایی است. برنامه‌های سالانه «جشن هنر» شیراز به طور مرتب و مفصلی تا 1356 در شیراز برپا می‌شد. هرچند برخی از برنامه‌های اجرا شده در آن، نه تنها مناسبتی با فرهنگ مذهبی ما نداشت، بلکه حتا در تضاد با آن قرار می‌گرفت؛ اما واسطه‌ای برای حضور برخی از شاخص‌ترین هنرمندان معاصر جهان و ایران و اجرای برنامه‌های متعدد از سوی آنان در شیراز شد. هنرمندانی نظیر پیتر بروک (کارگردان انگلیسی تبار)، موریس ژار (آهنگ ساز و موسیقی‌دان فرانسوی)، اشتکهاوزن (موسیقی‌دان آلمانی و از پیشگامان موسیقی الکترونیک)، اوژن یونسکو (نمایش نامه نویس فرانسوی)، سالوادور دالی و ... «روزی را که اوژن یونسکو در تالار ارم خوابگاه دانشجویی برای نقد و بررسی تئاتر «کرگدن» با همراهی «خلیل اسماعیل بیگ» به عنوان مترجم حضور یافته بود، خوب به خاطر دارم.»
 
«در کنار چنین برنامه‌هایی باید از نمایشگاه‌های متعددی که به طور مرتب در شیراز برپا می‌شد، یاد کرد. آثاری از هنری مور، اردشیر محصص، ژازه طباطبایی، الخاص، بهرام دبیری، مسلمیان، ... زمان برگزاری نمایشگاه نقاشی‌های الخاص، خود او هم حضور داشت. او در این نمایشگاه و در مقابل بازدید کنندگان به کار پرداخت. یک بار به خاطر دارم نقاشیِ چهره ای را از روی مدل زنده انجام داد.»
«انجمن فیلم دانشگاه شیراز و سینما آریانا مطرح ترین فیلم‌های روز اروپا و امریکا را به نمایش می‌گذاشتند و فستیوال  فیلم برگزار می‌کردند؛ مثلاً، مروری بر آثار بونوئل (فیلم ساز سوررئالیست اسپانیایی)، ویسکونتی (سینماگر نئورئالیست). از کارگردانان موج نو در فرانسه فرانسوا تروفو تا آلن رنه. انجمن موسیقی دانشگاه به طور مرتب اجراهای متعددی از مکاتب مختلف موسیقی را در دانشگاه شیراز برگزار می‌کرد... همراه بسیاری از جوانان شیرازی، با ذوق و شوق، همه اینها را دنبال می‌کردیم.»
کسانی که با کلاس‌های نقاشی غلامحسین صابر آشنایی دارند، می‌دانند در آنجا فقط نقاشی تعلیم داده نمی‌شد، بلکه همیشه (از گذشته و همچنان) کلاس‌های ایشان فضای مساعدی است برای آشنایی با عکاسی، موسیقی، ادبیات، فیلم و بخصوص نقاشی. خود او هم منبع معتبری است تا جان هر علاقه مندی را ابتدا تشنه، و بعد سیراب کند.
«آقای صابر اطلاعات و مطالعات زیادی در حوزه‌های مختلف داشت و ما را به تدریج با ادبیات، موسیقی- بخصوص موسیقی کلاسیک- و عکاسی آشنا کرد. عکاسی برای ما یکی از پایه‌های فراگیری نقاشی بود؛ چون وقتی به طبیعت می‌رفتیم، نهایتاً یکی یا دو تا منظره می‌شد کشید. ولی با دوربین مناظری زیادی را ثبت می‌کردیم و تجربه بیشتری را از روی آنها انجام می‌دادیم. آقای صابر در کلاس خود از طریق نمایش اسلاید و کتاب، درباره تاریخ نقاشی و مهم ترین نقاشان، آثارشان و تجزیه تحلیل آنها شناخت خوبی به ما می‌داد. بدین طریق ما را برای خرید کتاب و مطالعه بیشتر مشتاق می‌کرد. بدین شکل، با نوع خوب هنر، و نه هنر بازاری، آشنا می‌شدیم؛ یعنی اگر موسیقی گوش می‌کردیم، کارهای خوب را می‌شنیدیم. جدی ترین آثار کلاسیک ... اگر کار خواننده‌ها را هم دنبال می‌کردیم، خواننده‌های بسیار خوبی نظیر چارلز آرنوو، موریس ماتیو، ادیت پیاف، ... یا موسیقی جاز امریکا نظیر آرمسترانگ، ... که الان همگی هنرمندانی کلاسیک محسوب می‌شوند؛ یا اپراهای مطرح اروپا. آنها را ملاک قرار می‌دادیم، نه چیزهای پیش پا افتاده و روزمره. کارها حساب وکتابی داشت و هر چیزی را دنبال نمی‌کردیم. از سینما، تئاتر، موسیقی، نقاشی، ادبیات، ... شناخت نسبتاً خوبی داشتیم و اینها را می‌شد در زمانه ای که نه از اینترنت و نه از ماهواره و امکانات دیجیتالی خبری بود، هم زمان با خیلی از نقاط دنیا در شیراز هم یافت و دنبال کرد. کتاب‌های خوب، فیلم و تئاترهای عالی، اجراهای زنده و حرفه ای از موسیقی، ... اگر قرار باشد درباره همه اینها صحبت کرد، شاید بتوان ساعت‌ها از این دوره حرف زد. شیراز در این زمان براستی فضای فرهنگی بسیار ممتازی داشت.»
 
در جذب حسن مشکین فام به چنین گرایش‌های فرهنگی، فضای خاص خانواده وی را نباید از نظر دور داشت. وی پنجمین فرزند از جمع هشت نفره (شش برادر و دو خواهر) است که از برادران بزرگترش یکی به سلک روحانیت درآمد (محمد مشکین فام) و یکی دیگر جامه مبارزه بر تن کرد و در راه آرمان خویش جان باخت (مهندس عبدالرسول مشکین فام در دانشکده کشاورزی کرج درس می‌خواند و از همینجا با گروه‌های سیاسی آشنا شد و به عضویت گروه مجاهدین خلق درآمد. او در مقطعی به فلسطین اعزام شد و نزد نیروهای الفتح به فراگیری مبارزه چریکی پرداخت. اما در اولین یورش‌های ساواک به کادر مرکزی و هسته اولیه آن، در آغاز سال‌های 50 دستگیر و اعدام شد).
«خانواده ما همیشه با حکومت قبلی مشکل داشتند و با هر بهانه ای، از جمله زمان برگزاری جشن‌های دوهزاروپانصدساله، پدر یا برادرانم مورد بازجویی و بازداشت قرار می‌گرفتند.»
مشکین فام در کلاس غلامحسین صابر نخستین مقدمات نقاشی را فرا گرفت.
«نقطه عطف آشنایی من با نقاشان امپرسیونیست از کلاس ایشان آغاز شد. بدین دلیل که این شیوه نقاشی، علاوه بر این  که مورد علاقه و شیوه کاری استاد بود، در کنار تجربیات طبیعت‌گرایانه، به عنوان روشی علمی ‌برای آموزش رنگ، آموخته می‌شد.»
از جمله همدروه‌ای‌ها و همشاگردی‌های وی در این سال‌ها و سال‌های بعد می‌توان از این نقاشان نام برد؛ خانم‌ها: زهرا انتظاری، افسانه غفاری، مریم صادق، برزگر، اولیا، رفعت ماه، آذری، کتایون روحی، ... آقایان: مرحوم حسین میرزایی، جواد فیروزمند، مهرزاد نژند، عطروش، شهریار زارع، بهنام خاوران، محمدرضا کشاورز، کاظم رضاییان، مهدی رضاییان، ...
«ما ظاهراً کارهای امپرسیونیستی می‌کردیم. در واقع، عشق و علاقه‌مان به هر شکلی از کارهای رئالیستی و کلاسیک نظیر آثار نقاشانی چون رافائل، روبنس، واتو، رامبراند، ورمیه، آثار نقاشان امپرسیونیست و پست امپرسیونیست و آثار نقاشان روس مانند رپین، سروف، لویتان،... بود. از طرفی شیفته رنگ بودیم و مشتاق به این  که رنگ را هر چه شفاف تر و واضح تر به کار ببریم.»
مشکین فام در 1356، برای ادامه فراگیری نقاشی به فرانسه می‌رود.
«میل به آشنایی بیشتر با دنیای امپرسیونیست‌ها و نقاشان کلاسیک اروپا و فضای زندگی و فکری آنها، مرا به سوی فرانسه کشاند.»
در آنجا «شاپور بنیاد» را ملاقات می‌کند و به توصیه او برای فراگیری زبان، شهر «برانسون» و «مدرسه ایالتی هنرهای زیبا» را در منطقه «کوپخ پونته»، در نزدیکی مرز سوئیس، که مناظر بسیار زیبایی داشت، انتخاب می‌کند. هم زمان به گشت وگذار در شهرها و کشورهای اطراف و هر جا که نشانه ای از حضور نقاشان گذشته یا اثری از آنها وجود داشت، می‌پردازد. ایتالیا، هلند، سوئیس، موزه لوور، خانة گوستاو کوربه، آثار پل کله، ویلیام ترنر، ون گوگ، رامبراند، فرانس‌هالس، ورمیه، ...
سال بعد (1357) به اتفاق مهرزاد نژند در امتحان ورودی مدرسه بوزار پذیرفته می‌شود. چندی به تحصیل می‌پردازد. ولی مدتی بعد درس را ناتمام رها می‌کند و به ایران بازمی‌گردد (بهار 1358).
«احساس کردم با ماندنم در فرانسه عملاً کاری نمی‌توانم بکنم. بیشتر دوست داشتم کار کنم تا تحصیل. به دنبال فراگیری هر چیزی به صورت عملی آن بودم. در حالی  که در دانشگاه احساس می‌کردم همیشه به دنبال گرفتن نمره و پاس کردن دروس باید بود، و این با طبع من سازگاری نداشت. ضمن این  که وضعیت مالی جالبی هم نداشتم. از طرفی، کشور دستخوش تحولاتی بود و از آن هر روز خبرهای زیادی به گوش می‌رسید. همه این دلایل سبب برگشتنم به ایران شد.»
«به شیراز که آمدم، مرحله جدی تری از کار و مطالعه را شروع کردم. با دوستان جمعی را تشکیل دادیم و به اتفاق به نقاشی از مناظر اطراف شیراز، طراحی از پیکره و ارائه آثار خود پرداختیم. به تدریج، هر کدام سعی کردیم تا جایی برای کار و آموزش فراهم کنیم. بدین شکل خیلی زود تعدادی گالری- کارگاه آموزش جدید در شیراز به راه افتاد.»
مشکین فام در 1358، گالری- آموزشگاه رامبراند (سپس با نام هنرهای معاصر) را راه اندازی می‌کند. از همین زمان به طور جدی در کنار عکاسی از طبیعت، عکاسی از چهره هنرمندان فارس و بعد هنرمندان و نام آوران ایرانی را آغاز می‌کند. کاری که به طور پیگیر همچنان ادامه می‌یابد و مجموعه ای مفصل از ثبت صدها چهره را در بر می‌گیرد. روش کار او در ضبط این چهره‌ها، معمولاً بدون تحمیل هر نوع پُز یا حالت از قبل تنظیم شده‌ای است و بیشتر در حین گفت وگو با شخص، به ثبت حالتی از رفتار عادی آنها اقدام می‌کند. گاهی هم او به طور زنده به طراحی از چهره این اشخاص می‌پردازد.
نقاشی از منظره بیشترین فعالیت نقاشانه وی در سال‌های 60 است. روش کارش در این زمان استفاده از تلاش‌هاش نسبتاً درخشان و منظم رنگ و با کمک مدیوم‌هایی نظیر آبرنگ یا رنگ روغن است.
به تدریج این روش لکه گذاری رنگ، رفتاری آزاد و تا حدی درهم پیدا می‌کند. در طول سال‌های 70، به رغم این  که این روش را همچنان دنبال می‌کند، تجربه‌های تازه و شکل گیری شیوه‌های دیگری را نیز در کارهای او شاهدیم. وی مجموعه ای از آبرنگ‌های خود را با عنوان «شیراز من» به چاپ رساند. جواد مجابی در مقدمه این مجموعه می‌نویسد: «چشم اندازها در این شیوه، فضایی شعرواره و موسیقی آسا می‌یابند. و ترسیمات تا حد تجربه نور و رنگ اشیای این جهان اوج می‌گیرند. مناظر و چشم اندازهای شهری، که حسن مشکین فام بدان‌ها پرداخته است، خاصه برای شهروندان شیرازی پربار از نوُستالژی و خاطرات کهن جمعی است که آشنایان، زیبایی یگانه و نادری در آن می‌یابند. مشکین فام طیف ارزش‌های رنگی را در طبیعت و در جعبه رنگ خود می‌شناسد و به خوبی هماهنگ می‌کند و آزادانه و بی تردید رنگ می‌گذارد.»
از اوایل سال‌های 70، فضاهایی گاه سمبولیستی و گاه سوررئالیستی در کارهای وی شکل می‌گیرد. در این حالت دیگر از تاش‌های رنگی کمتر خبری است و اشیا و فضا نمودی واقع نمایانه و همچنین شاعرانه ای می‌یابند.
«این دسته از کارها با تابلوی «باد در گندمزار» آغاز می‌شود؛ ولی زمینة چنین کارهایی از سال‌های 60 در کارهایم آغاز شد و بعد به تدریج شکل یافتند.»
مشکین فام در ادامه متأثر از اشعار نیما یوشیج نقاشی‌های تازه ای را آغاز می‌کند.
 
«زمانی  که به شعرهای نیما پرداختم، دیدم هیچ یک از روش‌هایی را که تاکنون تجربه کرده بودم، با ذهنیت من از این اشعار مناسبتی ندارند. بنابراین، تلاش کردم تا زبان مخصوص به آن را بیابم، به گونه ای که گویای آنچه می‌اندیشم باشد. به تدریج به ترکیبی از مواد گوناگون (کولاژ، طراحی، چاپ سیلک) رسیدم. بعد از این سعی کردم تا آنها را در چارچوب قانونمند و حساب شده ای قرار دهم. البته، نه قانونی که از قبل نوشته شده باشد، بلکه قانونی که زاییده نیاز و به تشخیص و انتخاب هنرمندی است که بالاخره پس از سالیانی کار و مطالعه دید و حساسیتی زیباشناسانه  کسب کرده است.»
این مجموعه در 1375، با عنوان «نیما به روایت مشکین فام»، در یک آلبوم به چاپ رسید. آیدین آغداشلو در مقدمه این مجموعه، در خصوص آثار چاپ شده، نوشته است: «شعر نیما همان رودخانه‌ای است که «هر کس هر قدر که بتواند یا دلش بخواهد برمی‌دارد» و نه تنها نیما چنین است که هر شاعر هنرمند بزرگ دیگر منبع فیض می‌شود برای راهیان بعدی. نقاش ما، آقای مشکین فام، نیز چنین کوشیده است. روایت‌هایش از شعر نیما را، وقتی که به برداشت و حس شخصی و تصویری تبدیل شان کرده است، نباید معادل عینی موبه مو و ترجمه دقیق آنها دانست. تصویرگری‌های نقاش ما ساده و نجیب است و پیراسته، با نشانه‌هایی از خانه‌های گلی روستای یوش و پرنده‌ها و جانوران و مردمان و درختانش با ماه و شب و باد و طنین سکوت و تنهایی و دیگر دلمشغولی‌های نیما. ادای دین نقاش ما به نیما، ادای دین ما به آن شاعر خالصی است که چه خوب و عمیق و چه به ظاهر آسان، می‌توانست ما را به خواب‌های خوش و روایت‌های محزونش از طبیعت و روستا و دل آدمی‌پیوند زند و ما را با خود و با جهان و با ماه و شب و پرندگان یکی کند.»
 
مشکین فام، بعد از این و همچنان کمابیش، نقاشی را دنبال می‌کند. ولی حضور او در عرصه‌های مختلف فرصت‌های او را برای ادامه تجربه کمتر کرده است. عرصه‌های متنوعی چون آموزش، برگزاری نمایشگاه‌های متعدد، ادامه عکاسی از چهره‌های فرهنگی معاصر، تهیه آرشیو از فیلم‌های مستند، که از گفت وگو با برخی از هنرمندان و صاحب نظران داشته است. همچنین تهیة آرشیوی از وقایع رخ  داده در حیطة هنر در شیراز، حفظ و گسترش ارتباطات خود با هنرمندان از جمله نقاشان مهاجر شیرازی (حسام ابریشمی، مهرزاد نژند، خلیل توللی، جمشید کریمی، شهرام کریمی، ...) یا هنرمندانی که به شیراز سفر می‌کنند، و مهم تر از همه راه اندازی موزه ای خصوصی که در بر گیرندة بخشی از فرهنگ تجسمی‌معاصر شیراز است.
«تلاش برای متقاعد کردن مسؤولین به منظور راه انداختن موزه، با سماجت بسیاری که به خرج دادم، چند سالی طول کشید، و بالاخره یکی از خانه‌های قدیمی‌مربوط به اواخر دورة قاجار (صد سال پیش) و موسوم به «خانه فروغ الملک» در بافت قدیمی ‌محله «سنگ سیاه» را، که حدود شصت تا هفتاد در صد از بین رفته بود، برای این منظور در اختیار من قرار دادند. در تمام مراحل بازسازی و مراحل بعد از آن از برق کشی، آب کشی، ویترین گذاری، نورپردازی، ... همه وهمه حضور داشتم. آماده که شد، با هزینة شخصی اقدام به چاپ پوستر، کارت، تقویم، بروشور، ... مرتب و آماده کردن آثار پاسپارتو، قاب، آرشیو و معرفی آثار کردم. بجز مدت کوتاهی، که شهرداری بخشی از هزینه‌های آن را متقبل شد، همة هزینه‌های نگهداری از ساختمان و حقوق سرایدار، راهنما، هزینه‌های آب، برق، تلفن و گاز به عهدة خودم است. در این موزه، علاوه بر فعالیت متداول خود، برنامه‌های جنبی دیگری از جمله، بزرگداشت استاد غلامحسین صابر (نقاش و عکاس معاصر- 1384)، استاد محمدعلی شیوایی (با نام مستعار کاکو، نقاش معاصر شیراز- 1385) برپا شده است.»
 
«این موزه، که نتیجه بیش از نیم  قرن تلاش عاشقانه خانواده مشکین فام در جمع آوری، حفظ، حراست و تولید آثار هنری و میراث فرهنگی فارس، شامل شاهکارها و آثار بی بدیل هنرمندان این بخش از سرزمین پهناور ایران، از حجاری و خوشنویسی و نقش برجسته گرفته تا نقاشی و عکاسی و هنرهای دستی و غیره، است، شامل آرشیوی منحصربه فرد از صدها قطعه اثر هنری می‌باشد که با هزینة شخصی خریداری و جمع آوری شده و طی پنج سال گذشته نیز با صرف هزینه‌های زیاد سعی در معرفی آنها از طریق برپایی این موزه و همچنین چاپ و انتشار آلبوم، کاتالوگ، بروشور، کارت پستال و تقویم و عکس گرفته تا برگزاری نمایشگاه و مراسم تجلیل از شخصیت‌های فرهنگی و هنری فارس و همچنین شناسایی، جمع آوری، خرید آثار هنری با تأسیس نمایشگاه‌های جدید کرده است. این موزه همچنین نقش بسیار مهمی‌در تغییر فضای بافت از طریق مراجعه اهالی فرهنگ‌ها، بخصوص دانشجویان، محققان و هنرمندان ایفا کرده و تأثیر به سزایی در این زمینه داشته است.»1
 
پی نوشت
1- حسن مشکین فام، از رنجی که می‌بریم، روزنامة  عصر مردم، 3 بهمن 1387، ص 9.

تهیه شده توسط: مجله تندیس/ حسن موریزی نژاد
www.seemorgh.com/culture
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
طلیعه کامران؛ از افسرده‌ترین نقاشان معاصر ایران
بیژن الهی؛ نقاش و شاعر عصیانگر
وقتی رایانه‌ها خوش خط شدند
خط ناخنی، یك ناخن تا فراموشی
نگاه عاشقانه به خاك (یادداشتی از پرویز كلانتری)