مي توان ادعا کرد که عکاسي در زمينه هايي به صورت غير مستقيم از نقاشي حمايت کرده و به نقاشان اين اجازه را داده که تصويري از طرحهاي خود را داشته باشند. . .

تأثير پيدايش عکاسي بر روند ادامه ي نقاشي را نمي توان کتمان کرد. مي توان ادعا کرد که عکاسي در زمينه هايي به صورت غير مستقيم از نقاشي حمايت کرد و به نقاشان اين اجازه را داد که تصويري از طرحهاي خود را داشته باشند تا سر فرصت در آتليه يا محل کار خود با ذهني بازتر و آرامش بيشتري به خلق اثر خود بپردازند. همچنين بطور مستقيم زمينه هايي در نقاشي ، مانند پرتره را تصاحب کرد و دامنه کار آن را گسترش داد. بطور مثال در حالي که فقط عده ي محدودي توانايي صرف زمان و هزينه ي مدل نقاشي شدن را داشتند ،عکاسان استوديويي مي توانستند مشابه همين خدمات را خيلي ارزانتر در دسترس همگان قرار دهند.

از اواسط قرن نوزدهم عکاسي استوديويي در طبقات مرفه و همچنين عکاسي توريستي و خياباني رواج پيدا کرد . اما نقاشي پرتره هنوز توسط قشر مرفه و اشراف زاده با وجود هزينه ي زياد آن مورد استقبال قرار مي گرفت. اما هنر عکاسي اجازه مي داد که تعداد بيشتري از مردم بتوانند تصويري از خود شان داشته باشند. از آن گذشته عکاسي قابليت بازنگري در طبيعت را براي هنرمندان فراهم کرد. عکاسي بيشتر از نقاشي در شبيه سازي موفق به نظر مي رسيد و همچنين قابليت شکار لحظه ها را فراهم مي کرد که نقاشي از انجام آن عاجز بود.
عده اي بيان مي کر دند : عکاسي امکان تجربه ي شيوه اي از نقاشي را که بتواند حس لحظه اي و پاساژ نور را به تصرف در آورد به نقاشان امپر سيونيست داد.
اين که عکاسي بار به تصوير کشيدن صرف را از شانه هاي نقاشي برداشت و به آن اجازه داد که کارکردي فراتر داشته باشد يک حقيقت محض است.
در ابتدا رابطه ي در حال پيشرفت اين دو رسانه بيشتر به يک رابطه ي همزيستي شباهت داشت. ولي کارکرد ديگري که عکاسي توسط آن به گسترش هنر کمک کرد ، توانايي آن در دوباره به تصوير کشيدن فرم هاي مختلف هنر بود.
ديگر نيازي براي سفر کردن به فلورانس يا مصر براي تماشاي نقاشي ها يا آثار باستاني و معماري کلاسيک آنها نبود. مردم مي توانستند با شرکت در يک کنفرانس همراه با اسلايد شرکت کنند يا از نمايشگاهي بازديد کنند تا آثار دوباره خلق شده – به تصوير کشيده شده - توسط عکاسي را تماشا کنند.
امروزه قابليتهاي رايانه اي به ما اين امکان را مي دهد که به دور يک اثر نقاشي يا مجسمه سازي شبيه سازي شده بچرخيم و آن را از تمام زواياي ممکن مشاهده کنيم .
به همين دليل امروزه يک عکس سياه و سفيد دو بعدي - به عنوان وسيله اي براي نشان دادن يک اثر هنري – شايد بسيار ناتوان و محدود به نظر برسد اما در آن زمان امکان مشاهده ي آثار هنري مختلف را فراهم مي کرد که اين امر بسيار حائز اهميت بود. عکس ها نه تنها آثار هنري را بازسازي يا شبيه سازي مي کردند بلکه خود نيز با به وجود آوردن تصاويري بر اساس قواعد به ثبت رسيده ي هنر هاي زيبا تجلي گاه هنر بودند.
مطالعه ي مقايسه گر پيتر گالاسي (Peter Galassi)درسال 1981 که در نيويورک بين عکس ها و نقاشي هايي که در يک سبک قرارمي گرفتند انجام شد توجه ما را به همبستگي در اصول زيبايي شناسي در هر دو هنر ، از جمله تشابهاتي از لحاظ ترکيب بندي جلب مي کند.
در اواخر قرن 19 ميلادي عده اي از عکاسان انجمن عکاسان بريتانياي کبير که در دهه هاي 70و80 قرن 19 بيشتر بر علم وتکنو لوزي عکاسي تاکيد داشتند از اين انجمن جدا شده و گروه مستقلي را تشکيل دادند.
اين عده که توسط هِنري پيچ رابينسون (Henry Peach Robinson) رهبري مي شدند گروهي به نام حلقه ي پيوسته يبرادري (Linked Ring Brotherhood) را تشکيل دادند.رابينسون چنين بيان کرد: بايد به مخالفان سرسخت عکاسي به عنوان هنر زيبا تاکيد شود ، تصاويري که توسط عکاسان مختلف از يک ابژه گرفته مي شود با هم متفاوتند. اين تفاوت به آن دليل نيست که اين افراد از لنز يا مواد شيميا يي مختلفي استفاده مي کنند بلکه به دليل آن است که در ذهن هر کدام از اين افراد ، تفکري متفاوت با ديگري وجود دارد که همين تفکر بر روي عکسي که ثبت مي کنند منعکس مي شود.
بعد ها نيز عده اي که پيکتورياليست يا تصوير گرا لقب گرفتند تصاويري را ارائه کردند که اغلب آنها داراي فوکوسي کاملا واضح يا شارپ نبودند و بيشتر اين عکسها با مضامين مجازي همراه بود که اغلب به اسطوره ها و افسانه هاي سنتي اشاره داشتند.
عضويت درگروه حلقه ي پيوسته برادري بعدها به صورت بين المللي درآمد. بدين ترتيب که عکاسان عضو سايرگروه هاي جدايي طلب در اروپا و آمريکا نيز به عضويت در اين تشکيلات دعوت مي شدند.
در فرانسه اولين نمايشگاه گروه کلوپ عکس پاريس که تازه تشکيل شده بود در سال 1894 برگزار شد. در آلمان (هامبورگ) عکاسي هنر شناخته شد.
شعبه ي عکاسي نيويورک که توسط آلفرد استيگليتز (Alfred Stieglitz) (يکي از اعضاء گروه حلقه پيوسته) پايه گذاري شد تا سال 1902 به ثبت نرسيد.اهداف اين شعبه بر قابليت هاي احساسي رسانه عکاسي تاکيد داشت که بيشتر از خصوصيات جنبش هاي هنري اروپايي به شمار مي آمد، اما حق عضويت مخصوص آمريکا بود.

استيگليتز که قبلا تعدادي نمايشگاه از کارهاي نقاشان اروپايي برگزار کرده بود تا امپرسيونيست را به جامعه هنري نيويورک معرفي کند ، در سال 1912 نمايشگاهي در نيويورک در گالري خودش برپا کرد که شامل عکس هاي خودش بود (و همانطور کوربون،کلارنس و وايت) .تقريبا تمام کارهايي که نشان داده شد ،عکاسي محض يا خالص (Straight Photography)ناميده شد نه واژه ي عکاسي تنها. به نظر آنها عکاسي تنها دستکاري شده بود.

مدافعان عکاسي محض يا خالص احساس مي کردند که با دستکاري کردن عکس - براي رسيدن به مضموني که شايد با قلمو ي نقاشي بتوان آن را راحت تر يا بهتر بيان کرد- هنگام چاپ، خلوص رنگمايه و حتي مضمون عکس ،که فقط متعلق به رسانه عکاسي مي باشد از دست مي رود. اين بيانيه به صور مختلف به طور صريحي اساس درک استيگليتز از عکس به عنوان هنر را تشريح مي کند. او با مخالفت عليه دستکاري کردن عکس ـ عکاسي را از نقاشي جدا ساخت و آن را رسانه اي مستقل با قابليت هاي منحصر به فرد و مخصوص خود معرفي کرد که همچون رسانه نقاشي قابليت هنر بودن را داراست.