احمد نادعلیان،هنرمند تجسمی ایران در عرصه بین المللی از حجاری روی صخره ها و سنگ های دنیا میگوید.
"هنر یا ماشین؛ در نهایت کدام پیروز می شوند و سرنوشت بشریت را دست می گیرند؟" دغدغه احمد نادعلیان این است.
اونگران روزی است که ماشین زندگی آدمی را تحت سلطه خودش در آورد و بر همه چیز بتابد؛ بر طبیعت، هنر و زندگی. برای همین هم سخت ترین جسم هستی را بوم نقاشی خود کرده؛ قلوه سنگ سنگ ها را؛ اجسامی که در کره خاکی قدمت دیرینه دارد وماشین زمان را به مبارزه می طلبند.
آنها که فهمیده نمی شوند
احمد نادعلیان پیش از اینکه به هنر عجیب و غریب اش روبیاورد، یک هنرمند معمولی بوده است:" پیش از حجاری مثل خیلی از آدم های غیر معمول دیگر هنرمند بودم. می گویم غیرمعمول چون هنرمندها از نظر دیگران معمولا آدم های متفاوتی هستند؛ کسانی که از طرف جامعه درک نمی شوند. من هم از همین دست هنرمندانم بودم، مثل خیلی از آدم های غیر معمول، طراح ونقاش بودم. لیسانس طراحی و نقاشی ام را از ایران گرفتم و عازم فرانسه شدم. مدتی در فرانسه زندگی کردم وبعد به انگلستان رفتم. فوق لیسانس و دکترایم را در انگلستان گرفتم وسال 75 به ایران بازگشتم. ایران همیشه برایم جذاب بود؛ نه تنها جاذبه های طبیعی و جهانگردی، بلکه سیستم شهری ایران و شرایط اجتماعی آنرا دوست داشتم. همیشه فکر میکردم برای کارهای هنری بسترخوبی دارد. همه اینها انگیزه ای بود تا تصمیم بگیرم در ایران بمانم."
دماوند مرا می خواند
رویاهای کودکی همیشه زیباترین قسمت زندگی آدم ها هستند. آدمیزاد هرگز جایی را که درآن به دنیا آمده و بدون دغدغه، سال های کودکی اش را در آنجا گذرانده، فراموش نمی کند و همیشه آرزوی بازگشت به آن را دارد. اینآرزو سراغ احمد هم آمد، با این تفاوت که از معدود آدم هایی است که این آرزو را جدی گرفت و به زادگاه اش برگشت؛ "کودکی ام در دامنه دماوند سپری شده بود؛ جایی که آبشار زلال در گوش آدم زمزمه میکند و دست باد، علفزارها را شانه می زند. کودکی ام پر بود از نان با لباس های رنگین و پر نقش و نگار که مشک دوغ را تکان می دادند، پر بود از بچه هایی که پی پروانه ها می دویدند. کودکی ام در ایل سپری شد وقتی به ایران برگشتم، تصمیم گرفتم به دماوند برگردم و در دامنه سرسبز آن چادر بزنم.
5 سال با خانواده ام در چادر زندگی کردم و در آنجا نقاشی کردم. البته زندگی در چادر دور از شهر و با وجود یک کودک 2 ساله کار بسیار دشواری بود. نقاشی برای خودم خیلی سخت بود. وقتی رنگ تمام می شد یا روغن برزک تمام می کردم یا تربانتین نداشتم باید کار را رها می کردم، سوار ماشین می شدم، کیلومترها می راندم تا به اولین شهر برسم و خرید کنم. صبح ها هوا مرطوب و سرد بود و بوم هم شل می شد؛ بنابراین نقاشی بر روی بوم مشکل می شد؛ گاهی هم باد بلند می شد وخار و خاشاک را روی بوم خیس می چسباند. اما صحنه هایی که آنجا می دیدم همه بدیع بودند و بکر. کم کم سختی کار فشار آورد.دلم می خواستدر طبیعت بمانم و کارم را ادامه دهم اما با این اوضاع وسختی کار انگار ادامه آن ممکن نبود".
یادگار پدربزرگ عزیزم
این شد که کارم را با میخ و چکش روی سنگ آغاز کردم. بعد تصمیم گرفتم وسایل مناسب کار جدیدم را خودم بسازم؛ قلم و تیشه مورد نیازم را طراحی کردم ودادم تا برایم بسازند. برای این کار استادی ندیدم، آموخته هایم از طبیعت و مردم عادی است؛ برای همین، کارهایم را معمولا همان جا در دل طبیعت باقی می گذارم. البته بعدها که در سمپزیم های مختلف شرکت کردم با ابزار صنعتی ای که هنرمندان سنگتراش ازآن استفاده می کنند آشنا شدم. یکی دو سالی روی سنگ ها کار کردم. شیوه کارم روز به روز کامل تر شد و ابزار و وسایل بیشتری برای کارم تولید کردم. بعد از 2 سال به جایی رسیدم که صخره های محل سکونت ام به بوم نقاشی ام تبدیل شد. هر کدام از صخره ها را به شکل طرحی می دیدم. از کوه هابالا می رفتم و روی سنگ های عظیم حجاری می کردم. اگر حالا به مناطقی که زمانی در آنها زندگی کرده ام بروید، این آثار رار روی کوه ها و صخره ها می بینید. اینکه پیشینیان ما به حجاری روی سنگ ها و رها کردن آنها در دل طبیعت علاقه داشته اند و ما بعد از قرن ها آثار هنری آنها را که روی صخره ها باقی مانده اند می بینیم و اینکه من به مکتب های هنری ای علاقه دارم که طبیعت گرا هستند وآثار هنری شان جزئی از طبیعت است باعث شد تا هر چه بیشتر در انجام فعالیت های هنری مصمم شوم".
هدیه ای برای همه
آینه ای مقابل زمان
این اتفاق بریم بسیار تلخ و تاسف آور بود اما رفته رفته تبدیل به یک اثر ویدئویی شد که در دوسالانه حجم ارائه اش کردم. در واقع این جدالی است بین یک نگاه شاعرانه با مشاین که می خواهد آن را نابود کند. آیا ماشین غالب می شود یا من؟ باید موضوع را به زمان موکول کنیم و ببینیم آیا انسان و خواسته اش برنده است یا ماشین؟".
بر صخره های دنیا
آوازه هنر نادعلیان خیلی زود به گوش جهانیان رسید و کشورهای مختلف دنیا از او دعوت کردند تا روی صخره های سرزمین شان حجاری کند. در سال 2003 میلادی نادعلیان یکی از هنرمندانی بود که برای معرفی هنر معاصر ایران به دو سالانه ونیز اعزام شد و هنر محیطی رودخانه را ارائه کرد. در این سال او یکی از هنرمندانی بود که اثرش برای نمایشگاه "آبراه های مقدس" انتخاب شد. او همچنین تنها هنرمند ایرانی ای بود که برای یادواره بشریت انتخاب شد و از او تقدیر به عمل آمد.
گوتفرد یونکر- عکاس آلمانی- او را برای مجموعه عکس هایی با عنوان بهترین هنرمندان معاصر ( کاری در 7سال سفر و کار) انتخاب و در حالی که نادعلیان در طبیعت ایتالیا حجاری میکرد از او عکاسی کرد.در روز 14 نوامبر 2002 میلادی، ادوارد لوسی اسمیت، طی یک سخنرانی در موزه بریتانیای لندین کارهای نادعلیان را معرفی کرد و گفت:" کارهای نادعلیان در نوع خود از پیشرفته ترین ها هستند". ادوارد لوسی اسمیت در سال 2002 در کتاب هنر فردا (Art Tomorrow) نادعلیان را در کنار اندی گلدسورثی و کریس بوث، یکی از سه هنرمند برجسته بین المللی هنر محیطی معرفی کده است.
در سال 2003 در روز افتتاح نمایشگاه اش در موزه کن مارکزاسپانیا در مایورکا تلویزیون ملی اسپانیا اجرای اثرش را گزارش و بااومصاحبه کرد. برای سپاس از زحمات مردم اسپانیا در کمک راسنی به زلزله بم، چیدمان او در جزیره مایورکا با حضورنماینده رسمی یونسکو به مردم اسپانیا تقدیم شد.
زندگی و آثار او موضوع یک فیلم مستند، ساخته فیلمساز ایرانی مجتبی میرتهماسب بوده است. علاوه بر این، فرآیند کار او در طبیعت موضوع کار فیلمسازانی دیگر مثل فرگاس میکل جان (فیلمساز اسکاتلندی) کاترین مک دونالد(فیلمساز انگیلسی) ووستا ماخ آلمانی بوده است. همچنین فعالیت های هنری، آثار ومصاحبه های او بارها در شبکه های داخلی ایران و دیگر کشورهای جهان گزارش شده اند.
در سال 2005 ضمن حجاری سواحل جنوب فرانسه مدال ویژه راماتوئل را از آن خود ساخت وجایزه بزرگ دوسالانه بین المللی تاشکند را نیز دریافت کرد.