اولین باری که زهرا و محمد را دیدم، سر بچه هایشان دعوای سختی می کردند. درپاییز 1376مشکل آنها در دست بررسی کارشناسان مشاوره قرار گرفت

 

زهرا و محمد کارمند هستند .آنها دو پسر به نامهای کاوه . کیوان دارند که 26 و 25 ساله هستند.مادر خانواده معتقد است بچه ها دیگر بزرگ شده اند و باید به دنبال شغل مناسب بروند و کم کم مستقل شوند ؛ در حالی که محمد می گوید آنها بعد ازدانشگاه باید به خانه برگردند و صبح ها از خانه به دانشگاه بروند و نباید به مستقل شدن و پیدا کردن کار فکر کنند . این زن و شوهر با این تفاوت دیدگاهها، چگونه می توانند در زیر یک سقف به تفاهم برسند؟

 

مشکلات روز افزون

اولین باری که زهرا و محمد را دیدم، سر بچه هایشان دعوای سختی می کردند. درپاییز 1376مشکل آنها در دست بررسی  کارشناسان مشاوره قرار گرفت. در آن زمان کیوان 26 ساله بود و کاوه 25 سال داشت. هردو بعد از دانشکاه به خانه بر می گشتند و به زندگی مستقل فکر هم نمی کردند. بدتر از همه آنکه آنها 4 سگ در  حیاط خانه نگهداری می کردند و آنها برای خود سرگرمی داشتند. زهرا، معلم بازنشسته ای بود که دوست داشت دیگر در این سن و سال به علائق و تفریحات خود بپردازد ( مثل شرکت در کلاس مذهبی و ورزشی ). او با گریه می گفت : " دیگر از اینکه فقط یک مادر باشم خسته شده ام". ولی هر وقت از این شرایط خسته کننده با محمد صحبت می کرد او می گفت : " تو باید آنها را درک کنی ، آنها هنوز نمی توانند روی پای خودشان بایستند.” و نهایتا" بعد از دو سال  بحث و دعوای بین این دو زوج اختلافات آنها را مرز طلاق کشانده فرزندانشان هم احساس مسئولیت دز قبال زندگی خودشان و آینده شان ندارند و راحتی و آسایش خانه پدری آنها را تنبل کرده است ، مشکلی که بسیاری از خانواده های امروزی با آن درگیر هستند .

محمد می گوید : " زهرا معتقد است آنها هرگز نخواهند توانست روی پای خودشان بایستند چون تو آنها را لوس می کنی و  نازنازی بارشان آورده ای. " اما من احساس میکنم وظیفه دارم از آنها حمایت کنم چون این وظیفه من به عنوان پدر خانواده همین  است."

زهرا پیشنهاد می کند که برای حل این اختلاف نظر به کلینیک روانشناسی در نزدیکی منزلشان مراجعه کنند و محمد موافقت می کند.
 
 محمد که اکنون 68 سال دارد می گوید باید: " اول به بچه ها میگفتم دنبال کار بگردند و برای آینده شان برنامه ریزی کنند باید آنها را با شرایط اجتماع آشنا میکردم و به آنها میفهماندم که در آینده باید به عنوان یک مرد باید مسئولیت خانواده ای را بر دوش داشته باشند هر چند بسیار برایم سخت بود که فرزندانم سختی بکشند اما این مساله باید انجام میگرفت". در عرض  یک ماه و با کمکها و راهنمایی های مشاور من آموختم که چگونه فرزندانم را راهنمایی کنم که مستقل شوند.

در این مدت با کمک من کاوه در دفتر یک مجموعه ساختمان سازی کار پیدا کرد و تکلیف خود را مشخص کرد. و قرار بر آن شد که کیوان تا پاییز سال بعد یعنی تا وقتی که درس او در دانشکدۀ پزشکی پایان یابد به دنبال کلاس های تخصصی و آموزش زبان برود تا بتواند آینده شغلی بهتری داشته باشد. حال پس از نه سال ما به سراغ آنها رفته ایم تا از وضعیت و شرایط آنها خبر بگیریم.

 

آیا آنها موفق شدند؟

زهرا : از وقتی آنها زندگی مستقل خودشان را آغاز کردند، من تمام وقت و انرژی خودم را به آنچه که همیشه از زندگی می خواسته ام اختصاص داده ام.به کلاس نقاشی می روم و مدرک تدریس یوگا گرفته ام با دوستانم کتاب میخوانیم و لذت میبرم . همچنین مستمرا" به نزد یک روان درمانگر می روم و فکر می کنم همین باعث شده که حافظه ام تقویت شود.

محمد : ما هرکدام کارها، برنامه ها و مشغولیت های خودمان را داریم و در عین حال ارتباطمان با هم ارتباطی محترمانه و عاطفی است. هر دو به علائق و خواسته های هم احترام می گذاریم. زندگی ما زندگی آرام و دلچسبی است. من در یک دفتر مشاوره به صورت نیمه وقت کار می کنم ؛
زهرا و محمد تقریبا" هر هفته با بچه هایشان تلفنی حرف می زنند. اکنون کیوان 36 سال دارد و روان پزشک است و در بیمارستان تخصصی اعصاب و روان کار میکند. کاوه نیز که حالا 35 ساله است در کرمان زندگی می کند و حسابدار است. او ازدواج کرده و صاحب سه فرزند شده است.

محمد : نکته اینجاست که کیوان و کاوه از پافشاری مادرشان برای استقلال آنها خیلی راضی هستند ، و معتقدند همین کار باعث شد آنها به خودشان بیایند و بتوانند روی پای خودشان بایستند. حالا آنها درک می کنند که مادرشان و من آدم های خودخواهی نبوده ایم و اگر در زمانی به آنها فشار آوردیم که به فکر آینده شان باشند به خاطر خودشان است.

زهرا :به عنوان یک خانواده، امروز ما بیش از هر وقت دیگر به هم نزدیک هستیم. من فکر می کنم دلیل آن این است من و همسرم از دغدغه آینده فرزندانمان فارغ شده ایم و خوشبختانه فرزندان موفقی داریم. 

محمد : البته ما هم تنها نیستیم . ما بچه هایمان را داریم و 3 نوه کوچک و شیطان که به آنها سر میزنیم و از آنها انرژی میگیریم
تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
چگونه می‌شود یک زندگی متلاشی شده را به حالت اول برگرداند!!
ازدواج و بحران مالى از ديد روانشناسان برجسته دنيا!
دوره نوجوانی و مسائل ومشکلات این دوره!
پدرهای قرن 21!!
اشتباهات رایج والدین جدید