مژگان و علی ، کبریتی مشتعل میان روابط خود رها کرده‌اند و نظاره گرند.آیا آنها دوباره روی خوشبختی را خواهند دید؟
 

 

مژگان و علی ، کبریتی مشتعل میان روابط خود رها کرده‌اند و نظاره گرند.آیا آنها دوباره روی خوشبختی را خواهند دید؟

 

علی و مژگان در سال 1369 ازدواج کرده‌اند. آن زمان علی 23 سال داشت و مژگان هم 24 ساله بود. بعد از 9 سال زندگی و سه فرزند ، به یکباره در می‌یابند که خوشی و مسرت در روابط آنها مفقود است. مژگان، گرافیست یک شرکت تبلیغاتی بود. او می‌گوید: " زندگی خوبی داشتیم، ولی هیچ دلخوشی و تفریحی نداشتیم. ما آنقدر سرگرم کار و بچه‌ها بودیم که همدیگر را فراموش کرده بودیم و هیچ توجهی به هم نداشتیم".

علی ،که یک مامور آتش نشانی است، گفته‌های مژگان را تایید می‌کند و چنین ادامه می‌دهد :" برای شام پشت میز می‌نشینیم و... هیچ چیز برای گفتن به هم نداریم". مژگان که مدام از دست علی عصبانی می‌شود، می‌گوید: " چه کسی آن سخنان تند و اهانت آمیز را به زبان می‌آورد؟ تو نبودی که می‌گفتی، "تو مثل استخوانی هستی که در گلوی من گیر کرده است؟"

مژگان به این نتیجه رسیده است که باید برای حفظ زندگی خود کاری بکند. بنابراین تصمیم گرفته است تا به یک مرکز مشاوره مراجعه کنند، و از علی نیز خواسته تا در این جلسه شرکت کند.
مشاور به آنها پیشنهاد کرد در سمیناری که آخر همان هفته در مورد مهارت برقراری ارتباطات برگزار می‌شد شرکت کنند، و سپس متعاقب این سمینار چند جلسۀ خصوصی نیز به مشاورۀ با آنها اختصاص داد.

مژگان می‌گوید: " ما در آن سمینار احساس می‌کردیم که بر فراز دنیا ایستاده ایم. ما در آنجا تکنیک استفاده از کارتهایی که روی آنها عباراتی با مضامین قدردانی، نکات تازه، معماها، شکایات و دستور تغییرات لازم ، آرزوها، امیدها و رویاها  بود را یاد گرفتیم. هر یک از این عبارات یک ایدۀ جدید برای کمک به زوجین در برقراری ارتباط با هم و گوش دادن به حرفهای یکدیگر را ارائه می‌داد. این  روش ما را از نظر عاطفی به هم بسیار نزدیک کرد و ما این شانس را پیدا کردیم که دوباره از در کنار هم بودن و از زندگی مشترکمان لذت ببریم."
مژگان و علی یکبار در سال 1379 و بار دیگر در سال 1382 در جلسات مشاوره شرکت کردند.

آیا این جلسات موثر بوده‌اند؟به این منظور ما سری به مژگان و علی زدیم تا جواب این سوال را عملا" ببینیم.

مژگان: هر دوی ما هنوز هم از آن کارتها استفاده می‌کنیم و هر روزمان را با یکی از آنها آغاز میکنیم. تلویزیون را خاموش می‌کنیم، دستهایمان را به دست هم می‌دهیم، و در چشمان هم نگاه می‌کنیم. واقعا" موثر است.

علی : من به احساسات او توجه می‌کنم و او نیز به احساسات من اهمیت می‌دهد. اساس این کار یکی است ولی هر کدام به روش خودمان این کار را انجام می‌دهیم.

مژگان : علی واقعا" بهترین دوست من است. دیگر هرگز نگران داد کشیدن و عصبانی شدن‌های او نیستم.

علی : ما از رهنمود‌های آن سمینار در مورد بچه‌هایمان هم استفاده می‌کنیم. گاه والدین فراموش می‌کنند به بچه‌ها توجه کنند و از آنها قدردانی کنند و فقط زمانی به آنها توجه می‌کنند که یا تکالیفشان را انجام نداده باشند و یا خطایی از آنها سر زده باشد. در حالی که یک تشویق ساده و یک خسته نباشید به آنها انگیزه می‌دهد که دفعۀ بعد هم کارشان را خوب و درست انجام دهند.

مژگان : نه اینکه دیگر مشکلی نداریم ، چه کسی است که هیچ مشکلی در زندگی نداشته باشد؟! مسئله این است که ما حالا می‌دانیم با هر مشکلی چگونه روبرو شویم و چگونه آن را حل کنیم بدون آنکه آسیبی به روابط ما بزند

علی : این روزها زن و شوهرها وقت کمی برای هم دارند. پس باید از همان وقت کم بیشترین استفاده را بکنیم.

مژگان : این هم یک جایزه!!، وقتی در خلوت زناشویی خودت هستی و حرفهای محبت آمیز به او می‌زنی بیشتر به هم نزدیک مشوی و در کنار او به آرامش می‌رسی . من قبلا" این حس را در روابط با همسرم نداشتم اما الان واقعا از با او بودن لذت می‌برم.

علی : من هم همینطور.
 
تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
از ذهنیت شوهرتان هنگام مجادله مطلع شوید!؟
12 راه برای حفظ روابط گرم و صمیمانه همسران !
در سر مردان چه می گذرد؟
مرد می گوید، زن می گوید(تجربه های یک زن و شوهر در مورد ارتباط زناشویی)
تجربه های بی‌نظیر 7 زوج از رموز عاشق ماندنشان در زندگی !