وقتی که شغل مرد زندگی مشترک را زیرو زبر می‌کند، زمانیست که باید از مشاور کمک گرفت آیا این زندگی می‌تواند دوام پیدا کند؟
  
 
وقتی که کارمرد زندگی مشترک را زیرو زبر می‌کند، زمانیست که باید از مشاور کمک گرفت آیا این زندگی می‌تواند دوام پیدا کند؟

گفته‌های زن: من نیاز به کمک دارم .
«رضا خیلی استرس دارد و من نمی‌دانم چه باید بکنم؟» گفته افسانه 35 ساله ، زن برونگرایی که شغل خود را  به دلیل نگهداری از فرزند یک ساله اش ،آریا، رها کرده بود .

من شوهرم را واقعا دوست دارم ولی رفتارهای او برایم غیر قابل تحمل شده است. رضا از سر کار به خانه می‌آید، من و آریا را سرسرانه در آغوش می‌کشد و به خلوت گاه خود می‌رود ، او می‌گوید در حال کار است ولی گهگاه من او را دیده‌ام که ناامیدانه سر در آغوش گرفته و فکر می کند . من بارها خواسته‌ام که به او کمک کنم ولی هنگامیکه سوال می‌کنم او به من جوابی کوتاه و خصمانه می‌دهد من دودل می‌شوم که عصبانی شوم یا نه ولی می‌بینم اگر عصبانی شوم برای او هیچ کاری نکرده‌ام و بعدا از عصبانیت خود احساس شرم خواهم کرد.

مشکل ما یازده ماه پیش از وقتی که رضا مسئول ‌امور مالی  یک دفتر مهندسی آغاز شد. او تقریبا یک سال بیکار بود چون کمپانی قبلی که در آنجا مشغول به کار بود تغییر مکان داده بود. کمپانی قبلی از او در شهر اراک دعوت به کار کرده بودند‌اما رضا به دلیل اینکه ما تازه با هم آشنا شده بودیم و نمی‌خواست از ریشه جابجا شود دعوت آنها را نپذیرفت. در ابتدا شغل جدید او بسیار عالی به نظر می‌آمد: یک مقام ارشد در یک کمپانی معتبر، با قدرت و مسئولیت واقعی. رضا شنیده بود که مدیر این کمپانی بسیار مستبد است . ولی آن را دست کم گرفت! مردی خشن و مستبد و رضا این استبداد را به خود جذب کرد.

من ساعات کاری زیاد و یک کم استرس را معقولانه می‌دانستم ولی دیگر انتظار کندن او از زندگی را نداشتم.

آخر هفته‌ها ، وحشتناک بودند. او بسیار دلواپس بود از هفته ای که در پیش است.

من او را درک می‌کردم و هیچ گاه از او نمی‌خواستم کارهای روزمره را انجام دهد و یا به آریا برسد.
روابط زناشویی ما برباد رفته بود من اصلا نمی‌دانستم چگونه به درون او رخنه کنم. خیلی می‌ترسیدم که رضا عقب بکشد. پدر من از بیماری افسردگی رنج می‌برد، از در اتاق خودش روزها را سپری می‌کرد و از همه ی ما دوری می‌جست.
وقتی من 13 ساله بودم او در یک حادثه ی رانندگی کشته شد و مادرم را در بزرگ کردن من و چهار خواهر و برادر کوچکتر من تنها گذاشت.
 مادرم دستیار دندانپزشک بود و مسئول این بود که ما پنج خواهر و برادر را به مدرسه بفرستد. جسارت او بسیار تحسین‌امیز بود.
من و رضا به هم پیوند خوردیم از اولین دیداری که با هم داشتیم او بسیار با استعداد ، با مزه و با انگیزه بود و همچنین مهربان و حساس و واقعا جدا نشدنی شدیم پس از چند ماه آشنایی ما با هم نامزد کردیم و چهار ماه بعد ازدواج من باردارشدم .

رضا بیشتر سال اول زندگیمان را بیکار بود و ما زندگی را از حقوق من سپری می‌کردیم . پیدا کردن شغل بسیار پر استرس است.‌اما ما در این حین تمام جوانب کارهایی که به رضا پیشنهاد می‌شد را می‌سنجیدیم و به این نتیجه رسیدیم که کار بهتری هم می‌تواند پیدا کند. چرا خودش را با ان قبیل کارهای سخت از بین ببرد؟
 
 گفته‌های مرد: موقعیت بد همه چیز را وخیم تر کرد.
" من دلایل زیادی در جهان برای شاد بودن دارم." گفته رضا مرد 38 ساله خوش تیپ و خوش سخن. من با زن فوق العاده ای ازدواج کردم و یک پسر سالم و زیبایی داریم و من شغل خوبی دارم فقط گاهی اوقات صبحها به سختی گاهی احساس استرس می‌کنم من میدانم که این داستان ملودرامی است ولی روزها هنگام کار من در جهنم شخصی خودم هستم و شبها گاهی در هم می شکنم و می‌گیریم . همانطور که افسانه اظهار داشت کمپانی که قبلا به مدت ده سال در آنجا کار می‌کردم به اراک نقل مکان کرد و از من خواستند به آنجا منتقل شوم ولی من نپذیرفتم و پس از مدتی بیکاری به کار جدید روی آوردم . هر چند که مرا از جدیت رئیس کمپانی جدید آگاه کرده بودند با این حال این شغل را پذیرفتم . کار کردن با او بسیار سخت بود ولی من هوش و زکاوت او را می‌ستودم ، ولی بعد فهمیدم که یک مرد چقدر میتواند بد باشد؟

رئیس من مردی گردن کلفت بود که با یاوه سرایی و زورگویی به همه کار خود را پیش می‌برد . او نظریه‌های من را که هفته‌ها روی آن کار کرده بودم به گوشه ای پرتاب می‌کرد و مرا در جلسه خراب می‌کرد .         
اگر با کسی مشکلی پیدا می‌کرد در پیش چشم جمع به او حمل ور می‌شد
. این اتفاق برای من آنقدر اتفاق افتاده که قابل شمارش نیست. هر بار که با او یا حتی پشت تلفن و یا حتی از طریق ایمیل در ارتباط بودم دستپاچه می‌شدم.
من واقعا خیلی ناراحت می‌شدم وقتی افسانه را می‌رنجاندم ولی این تنها چاره ی من بود وقتی کنترل از دستم خارج می‌شد .
من کودکی خیلی خوبی داشتم . مادرخانه دار و پدر حسابدار و دو خواهر و من ، بهترین خانواده بودیم . در مدرسه فوتبال و طناب کشی بازی می‌کردم و پدرو مادرم هیچ گاه من را منع نمی‌کردند. هردو تحصیل کرده و اهل ورزش بودند . در کودکی من تنها دوبار مثل این روزها مضطرب شدم ، یکبار وقتی کلاس ششم بودم و که نزدیک بود تجدید شوم و یکبار توسط مربی فوتبال مدرسه تنبیه بدنی شدم و دوسال از بازی محروم شدم . وقتی به تیم برگشتم که مربی قبلی برکنار شده بود.
 
گفته‌های مشاور
کار من برای این زوج دو چندان است. ابتدا باید به رضا بیاموزم چگونه استرس خود را کنترل کند و سپس به آن دو کمک کنم تا بتوانند روابط احساسی خوبی با هم برقرار کنند.

رضا در یک خانواده با محبت و حامی بزرگ شده است و تا به حال از هر هنر و علاقه ای توانسته به راحتی به هنر و علاقه ی دیگری روی بیاورد. ‌اما پشت همه ی این زندگی آرام تلاش نکردن برای بهترین بودن است. نا‌امینیتی که خودش را تا قبل از تنبیه بدنی توسط مربی ، چیزی که منجر به جدایی او از تیم شد. نشان نداد.

استرس کاری یک‌امر عادی است.‌اما عکس العمل هر کس بسیار متفاوت است. چیزی که برای انجام کارها عامل محرک است و بیش از حد آن یک سم فیزیکی و روحی است. افرادی که مانند رضا هر روز هفته دچار استرس هستند از کار خود باز می‌مانند و دچار احساس شکست و نا‌امیدی و بی چارگی می‌کنند.
اما اگر رضا دچار افسردگی است ، افسانه نیز دچار نوعدوستی مفرط است. او همه چیز را در خدمت و محافظت از رضا فراموش کرده و دچار نوعی از خودگذشتگی مفرط است که نیازهای خود را فراموش کرده است. او همچنین ارتباطهای متقابلی را که باید از رضا انتظار داشته باشد و ابزار عشق را فراموش کرده است.

من از افسانه خواستم که رضا را به زندگی عادی برگرداند بطور مثال از او در خواست کند که با به هم قدم زدن بروند از او بخواهد با آریا بازی کند تا اینکه به خلوتگاه خویش پناه ببرد. به افسانه خاطر نشان کردم که به رضا متذکر شود کار او بخشی از زندگی اوست نه همه ی آن و نباید به کار خویش اجازه دهد او را از خانواده ی  خود دور کند.

من حدس زدم که تزلزل شخصیتی رضا از افسردگی او نشات گرفته است. پس او را به یک روان درمان معرفی کردم و روان درمان داروهای ضد افسردگی برای او تجویز کرد. پس از چند هفته رضا گزارش داد که به شخصیت سابق خود بازگشته، اگر چه مشکلات او از بین نرفته بود ولی درمان باعث شد عصبی بودنش از بین برود. من به رضا گفتم بهترین راهی که میتواند استرس خود را کاهش دهد، پرداختن به خود است، کاری که اغلب مردم انجام نمی‌دهند، مثل رفتن به ورزش، کتاب خواندن، با دوستان به صرف شام رفتن ، من همچنین به رضا توصیه کردم حداقل در هفته دو مرتبه روابط زناشویی داشته باشد، زیرا یکی از عوامل کاهش استرس است. آنها سریعا به صحت گفته‌های من رسیدند.

درهمه جلسه‌ها ، ما کوشیدیم تا استرس کاری رضا را کاهش دهیم. من همچنین به او‌ آموزش دادم هنگامیکه احساس نگرانی می‌کند راحت ترین کاری که می‌تواند انجام دهد این است که درب اتاق خود را ببندد و برای چند دقیقه بدن خود را ریلکس کند و تمرکز بگیرد.
 
همچنین راه حلی برای برخورد با رئیس به او دادم . به او گفتم تو نمی‌توانی آن مرد گردن کلفت و مستبد را تغییر دهی‌اما می‌توانی رفتار خود را تغییر دهی ، بدین گونه که هنگامی که رئیس برخورد بدی کرد و یا شروع به یاوه سرایی کرد تو نفس عمیقی بکش بگو خیلی بهتر است اگر ما پس از اینکه هر دو آرامش گرفتیم به صحبتمان ادامه دهیم و سریع آنجا را ترک کن .
 
در این موقع رئیس رضا ، از رفتار رضا خیلی متحیر ماند و جمله اش را نیمه گذاشت و به صحبت رضا گوش داد. رضا در این مواقع می‌گفت: " وقتی که جو بسیار ناراحت کننده است من نمی‌توانم به خوبی فکر کنم در نتیجه نمی‌توانم مشکلات را حل کنم."

در اینجا رضا بسیار مودبانه و با زکاوت به رئیس خود خاطر نشان کرد هنگامیکه رئیس با صدای بلند صحبت می‌کند و بسیار عصبانی است رضا حاضر به صحبت با او نیست . و با انکارش محیط کار را بسیار مثبت کرد. و رضا متوجه شد همانگونه که خودش و محیط کارش و زندگی خصوصیش را می‌تواند تغییر دهد می‌تواند کارش را هم تغییر دهد، همانطور که این کار جدید را پیدا کرده بود می‌تواند کار جدید بهتری نیز بیابد. به خصوص وقتی افسانه نیز او را پشتیبانی می‌کند.

رضا و افسانه به مدت سه ماه تحت نظر بودند و حالا دیگر رضا قرص کاهش استرس مصرف نمی‌کند و بسیار آرامتر از قبل شده است.
 
رضا می‌گوید : من هیچ وقت رئیسم را دوست نداشتم ‌اما حالا دیگر می‌توانم با او به خوبی کار کنم ، بدون اینکه از او متنفر باشم. افسانه هم این صحبت را تائید کرد
 
افسانه می‌گوید: او هنوز رفتار رئیس را تائید نمی‌کند ولی هیچ آسیبی از رئیس به او نمی‌رسد. حالا دیگه او خیلی آرام شده است و هنگامیکه با خانواده به گردش می‌رویم او موبایل خود را به همراه نمی‌آورد و دیگر اسیر استرس کار خود نیست.

تهیه و تدوین:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
شاهكار زنانه !
همسرم مثل بچه ها رفتار می‌کند!!
 برای شیرین تر شدن زندگی، مردان رعایت کنند
 چالش‌های زناشویی در میانسالی
دو نکتۀ کلیدی در ازدواج‌های موفق