می‌توان افراد را از نظر خصویات روحی و اخلاقی به چند گروه تحت عنوان «نظام‌های فرماندهی عاطفی» تقسیم‌بندی نمود. در این مقاله به توضیح آن‌ می‌پردازیم
 
 
می‌توان افراد را از نظر خصویات روحی و اخلاقی به چند گروه تحت عنوان «نظام‌های فرماندهی عاطفی» تقسیم‌بندی نمود. در این مقاله به توضیح آن‌ می‌پردازیم:
 
آشیانه‌ساز
آشیانه‌ساز، کارکردهای وابسته به پیوندجویی و دلبستگی‌ها را هماهنگ می‌سازد. ما این نظام را در تشکیل انواع روابط دیگر مانند ازدواج و دوستی‌ها نیز به‌کار می‌بریم. هم‌چنین ممکن است وقتی دلبسته‌ی گروه کار، شغل، باشگاه‌ها، مدارس و دیگر جوامع انسانی می‌شویم هم خود را نشان دهد.
زمانی که ما نیازهای کس دیگری را به تحقق می‌رسانیم‌ و محبت خود را نشان می‌دهیم، این نظام آشیانه‌ساز است که فعالیت‌های ما را سامان می‌بخشد. آشیانه‌ساز در سال اول ورود به دانشگاه، شما را به‌سوی دوست‌یابی می‌برد، ‌کودک نوپایی که پشت سر مادرش گریه سر‌می‌دهد، به علت علامت‌هایی‌ست که از نظام آشیانه‌سازش دریافت می‌دارد.

در موقعیتی آرمانی، آشیانه‌ساز به ما کمک می‌کند ‌احساس کنیم‌ دیگران ما را دوست دارند و به ما نیازمندند. روابطی را برقرار می‌سازد که سرچشمه‌ی آسایش و حمایت در زندگی ماست. حسی از تعلق داشتن به‌دست می‌آوریم و از آن‌جا که آشیانه‌ساز، کارکردهایی را سازمان می‌دهد که در ارتباط با پیوند است، زمانی که این پیوندها به‌علت مرگ، طلاق، تغییر شکل‌ یا فساد دوستی از هم می‌گسلد، این نظام فعال می‌گردد. زمانی که از نظر عاطفی می‌رنجید، چون عزیز دلی با شما بد رفتار کرده است، این درد را همان نظام آشیانه‌ساز در دل شما نشانده است.

شخصی که به‌نظر می‌رسد در تصمیم‌گیری‌های مستقلانه، ناتوان است یا کسی که پیوسته به‌دنبال تأیید دیگران می‌باشد، مثال‌ها و نمونه‌هایی از آشیانه‌ساز بیش‌فعال می‌باشند.

آشیانه‌ساز کم‌فعال مزمن، ممکن است حاصل تنهایی و انزوا باشد‌ که به احساس‌های غم و غصه و اضطراب می‌رسد. در حد افراط آن‌، فرد در گرداب هایلی از افسردگی و ناامیدی فرومی‌رود.
 
 
ارتباط نظام‌های فرماندهی عاطفی با هم:

اگرچه ما روش نظام‌های فرماندهی عاطفی را جداگانه توصیف کرده‌ایم‌ اما مغز می‌تواند دو یا تعداد بیش‌تری را در خدمت به نیازی خاص، فعال سازد. برای نمونه مادری که به گاو وحشی که حیات کودکش را تهدید می‌کند، هجوم می‌برد، نظام‌های فرمانده‌ی کل و آشیانه‌سازش را هم‌زمان فعال می‌‌سازد. آشیانه‌ساز، در وفاداری‌اش به فرزند پا درمیان می‌گذارد، درحالی که فرمانده‌ی کل، نیروهای او را برای حمله هماهنگ می‌سازد. نظام کاشف، اغلب نظام‌های دیگر را فرامی‌خواند تا عناصر لازم را برای تکمیل کارکردها پیدا کند.

وقتی نظام‌های عاطفی ما در سطوح مختلف فعال‌اند، بسیاری دست‌اندرکارند و روی چگونگی احساس آسایش ما اثر می‌گذارند. بعضی از این عوامل، از ‌پیش تعیین‌‌شده‌اند. به‌عبارتی دیگر، ما با آن‌ها به دنیا آمده‌ایم و برخی دیگر، حاصل تجارب ماست.

مطابق نظر «ریچارد لیکی» مردم‌شناس، جنسیت هم مهم است. درحالی که به‌نظر می‌رسد گروه‌های مرد و زن به‌طور یکسان و برابر، نظام‌های کاشف‌ ‌و سرپرست نیروی خود را فعال می‌سازند اما به تفاوت‌هایی که در سایر نظام‌ها ظاهر می‌شود، اشاره‌ای دارد. به‌طور کلی به‌نظر می‌رسد مردان تمایل شدیدتری دارند که نظام فرمانده‌ی کل را فعال سازند، مردان هم‌چنین پیشرفت بیش‌تری در نظام بازیگوش نشان‌می‌دهند که فعالیت‌های گسترده و گوناگونی را مانند انواع مسابقه‌ها و یافتن سرگرمی‌ها هماهنگ می‌سازد. از طرف دیگر، زنان تمایل دارند نظام آشیانه‌ساز پیشرفته‌تری داشته باشند؛ نظامی که پیوندجویی و دلبستگی را کنترل می‌کند.

علاوه بر جنسیت و خلق‌وخویی که با آن‌ها به‌دنیا می‌آییم، تجارب زندگی نیز می‌تواند در رشد نظام‌ها‌ی ما نفوذ و اثر داشته باشد. خیلی بدیهی به‌نظر می‌آید ‌کودکی که در خانواده‌ای پرورش یافته ‌که برای نمونه ترس زیادی از خود نشان‌می‌دهند، نسبت به کودکی که در محیط اعتمادپذیرتری تربیت شده، ‌به احتمال زیاد فرد گوش به‌زنگ افراطی‌تری بار آید و کودکی که با انواع شوخ‌طبعی‌ها، شادی‌ها و بازی‌ها بزرگ می‌شود، قدر خندیدن را به‌خوبی می‌داند.

آن‌چه که بیش‌تر موجب شگفتی می‌شود، این اندیشه است که محیط ما به‌طور عملی روی روش گذرگاه‌های عصبی ما که در مغز ساخته می‌شود، اثر می‌گذارد. به عبارت دیگر، مغز به‌طور عملی در ساختمانش انعطاف‌پذیر است و در سراسر زندگی هم همین‌گونه باقی‌می‌ماند. برای نمونه متخصصان مغز و اعصاب اعتقاد دارند مقدار توجه و مراقبتی که نوزاد دریافت می‌کند، روی سلول‌های عصبی مغزش که در نظام آشیانه‌سازش مرتب می‌شوند، اثر و نفوذ دارد. در‌نتیجه کسانی که در زمان کودکی‌‌شان محبت و نوازش زیادی داشته‌اند، ممکن است بیش‌تر از کسانی که این نوع مراقبت‌ها را به خود ندیده‌اند، به‌دنبال این نوع تحریک‌ها باشند. به همین دلیل به میزانی که با کودک بازی می‌کنیم، در تشکیل نظامی که بازی را تنظیم می‌کند، یعنی بازیگوش، تأثیر می‌‌گذارد. مشابه همین روش‌ها، رشد و پیشرفت نظام‌های فرماندهی عاطفی دیگر، ممکن است از تجارب شخص اثر بپذیرند.
 
 
لزوم شناخت نظام‌های فرماندهی عاطفی:

شناخت نظام‌ها، به ما کمک می‌کند تا درک کنیم که فرآیندهای عاطفی، بخشی از میراث تکاملی ماست. احساسات ما، بخش جدایی‌ناپذیر بدن ماست. عواطف، بخشی از طرح طبیعت ما هستند و در بقای نسل، ما را یاری می‌دهند. به‌عنوان یک انسان، ما قادریم انتخاب‌های آگاهانه‌‌ای در روشی که تعبیر و تفسیر و احساسات‌مان را ابراز می‌کنیم، داشته باشیم ولی برخی از تجارب عاطفی ما غیرارادی‌اند و حاصل فرآیند برقی شیمیایی آلی نظام عصبی ما هستند. خواه نظام‌هایی که به‌کار می‌بریم تا واکنش‌های عاطفی ما را پردازش کند، از ماده‌ی ژنتیکی که به ارث برده‌ایم شکل گرفته باشد، خواه از تجربه‌ی زندگی ما، خواه از هر دو، بخشی از عواطف ما، نتیجه‌ی شیوه‌ای است که مغز و سلسله‌‌ی اعصاب ما از نظر مادی تشکیل شده‌اند.

اگر شما با نیاز بالایی برای فعال‌ساختن عرصه‌ی آشیانه‌ساز به‌دنیا آمده باشید، ممکن است در سراسر زندگی‌تان به‌دنبال پیوندجویی با دیگران باشید و تا آن را به‌د‌ست نیاورد‌ه‌اید، آرام و راضی نمی‌شوید و برای شما اهمیتی هم ندارد برای تغییر آن‌چه که در درون شماست، چه می‌کنید یا چه می‌کنند. چنین تغییراتی ممکن است امکان‌پذیر نباشد. این واقعیت در مورد اشخاص دیگر در زمینه‌ی نظام دیده‌بانی، نظام بازیگوش و... یکسان و صادق است.

اما با شناخت بهتری از نظام‌های عاطفی و چگونگی اثر آن‌ها بر خود‌، ‌می‌توانیم در زندگی و روابط‌مان، تغییرات مثبتی به‌وجود آوریم. برای نمونه ممکن است بهتر بتوانیم اختلاف‌های موجود با دیگران را که ریشه در تفاوت‌های نظام‌های ما دارند، شناسایی کنیم. با تشخیص چنین تفاوت‌هایی، ما قادریم راه‌هایی برای پذیرش‌شان بیابیم و روی آن‌ها کار کنیم.                         
تهیه شده توسط:مجله شادکامی و موفقیت. نویسنده:جان گاتمن ترجمه‌ی: مصطفی علیزاده
www.seemorgh.com/lifestyle
اختصاصی سیمرغ
 
مطالب پیشنهادی:
اصل 90 به 10 چیست ؟
۱۰ راهکار اصولی برای متحول سازی زندگی تان !
درسی ارزشمند از زندگی پروفسور حسابی
كسب موفقیت، چگونه و به چه قیمت‌؟!
18 قانون برای زندگی (ارائه شده توسط Dalai Lama)