کار داشتن به کار دیگران اعتیادآور است
نمیشود به کسی گفت با کار بقیه کار نداشته باش، کار راحتی نیست و خیلی هم نرمال نیست، همه به نوعی به کار هم کار دارند. اگر همکار هستند، اگر دوست، اگر شریک به طور قطع با هم کار دارند. اگر کسی در کانون توجه است مانند یک بازیگر یا هنرپیشه یا خواننده، حتما همه با او کار دارند اما اگر سیاستمدار باشد، دیگر همه باید با او کار داشته باشند چراکه رای گرفته و نظرات و کارها و رفتار و گفتار او در زندگی همه موثر است. یک مرز باریک هست که باید «کار داشتن» و «کار نداشتن» را از هم جدا کرد. میشود به امور کاری یک سیاستمدار پرداخت اما زندگی خانوادگی او باید از این قاعده بیرون باشد. دلیلی هم ندارد که کسی بخواهد آن را بداند . یک عدهای اصلا عاشق این هستند که کسی کار به کارشان داشته باشد. بازیگران و هنرپیشهها و خوانندهها میدانند که همه آنها را میشناسند و به قولی هرجا بروند تابلو هستند اما کارهایی میکنند که مثل بمب در همهجا منفجر میشود. یک بازیگر یا هنرپیشه یا مجری تلویزیونی اگر برود در یک میهمانی و کاری عجیب بکند همه خبردار میشوند. اگر دعوا کند و درگیر شود خبر آن همه جا میپیچد. آنها همه میدانند و تاکید میکنم همه میدانند که شناخته شده هستند و هرکاری بکنند همه خبردار میشوند.
به کار بقیه کار داشته باشیم، اما…
دلیل آن هم این است که به محض اینکه شما به آن میاندیشید جای آن را در زندگی خود باز کردهاید، اگر هم شروع کنید به صحبت از آن، دیگر انرژی خود را هم بر آن متمرکز کردهاید در نتیجه دیر یا زود آن اتفاق برای شما هم رخ میدهد. در نتیجه او توصیه میکند به امور دیگران کار نداشته باشید و به جای آن بر امور خودتان متمرکز شوید، به ویژه اگر این امور منفی یا تخریبی باشد.
به زبان سادهتر، غور و تحقیق در ناکامی دیگران، همان ناکامی را برای شما بارمیآورد. از نقطه نظر اخلاقی، ایراد این کار و کار داشتن به کار دیگران این است که یک فرآیند غیرعادی پیش میآید که اسم آن هست البته به زبان همه فهم خودمان «اعتیاد». کار داشتن به کار دیگران اعتیادآور است و اعتیادی است که مانند همان اعتیاد به مواد مخدر خانمان سوز است و خانمانبرانداز. خانمانسوز از این نظر نه که تصویر یک فرد معتاد با سوزن و سرنگ و آن رفتار خاص در نظرمان مجسم شود که از نوع بدتر آن، یعنی اینکه تا به خود بیاییم، میبینیم که داریم از صبح تا شب دربارهی بقیه، و کار و رفتار و گفتار و لباس پوشیدن و همه چیز آنها صحبت میکنیم.
کمی با خودمان صادق باشیم، چقدر در شبانهروز برای خودمان داریم؟ اگر شاغل هستیم که حدود هشت ساعت حداقل سریک کارمان هستیم، یک یا دو ساعت صرف رفتن به سرکار و برگشتن میکنیم، آن هم با احتساب دوش گرفتن و آماده شدن و لباس پوشیدن و خوردن غذا، اگر کار دوم یا سوم داریم که دیگر به مراتب این وقت کمتر است، اگر دانشجو هستیم و درس میخوانیم هم همینطور، حتی اگر خانهدار هستیم، کلی وقت صرف کار خانه میکنیم، از طرفی حدود هفت یا هشت ساعت هم که صرف خواب میکنیم. میماند سه یا چهار ساعت وقت نسبتا مفید در روزهای عادی یا چند ساعت بیشتر در روزهای تعطیل. اگر عادت به نشستن پای تلویزیون و دیدن برنامههای تلویزیونی و سریال و اخبار را هم حساب کنیم، واقعا وقتی برای خودمان نمیماند،
حالا آن وقت اندک را صرف چه کاری کنیم بهتر است؟ بازهم شاید مشکل این نباشد که کمی فضولی در کار دیگران بکنیم، بدبختی بزرگ زمانی حاکم میشود که یک دگرگونی عمده در زندگی ما رخ میدهد. این دگرگونی آدمی دیگر از ما میسازد، طوری که شاید حتی خودمان هم خودمان را نشناسیم. آنهم زمانی است که شروع کنیم درباره دیگران قضاوت کردن و حکم صادر کردن. دیگر تقریبا هیچ جای رشدی درون خودمان باز نگذاشتهایم. هر کسی خوبیهایی دارد و بدیهایی دارد که نشان میدهد. شما چطور؟ بهتر نیست که فکر کنید شما کدامبخش از خود را به دنیا نشان میدهید؟ به کار خود کار داشته باشید. کمی آرامش، کمی تمرکز، کمی تحقیق در خود. بقیه زندگی خود را میکنند شما هم زندگی خودتان را. کسی براساس گفتهها و نظریات دیگران زندگی نمیکند. به کار خود کار داشته باشید. حداقل در زندگی خود را بهتر از همه میشناسید. این ارزشش را دارد.
قهر کردن نشانه چیست؟