بیل گیتس در سن 43 سالگی ثروتمندترین مرد جهان بود. او از سن 20 سالگی تاكنون رئیس شركت مایكروسافت بوده است كه ارزش آن چیزی در حدود 50 بیلیون دلار است

 

 

بیل گیتس در سن 43 سالگی ثروتمندترین مرد جهان بود. او از سن 20 سالگی تاكنون رئیس شركت مایكروسافت بوده است كه ارزش آن چیزی در حدود 50 بیلیون دلار است (گرچه خود گیتس تاكید دارد كه بیشتر پول وی در سهام مایكروسافت صرف شده) و ثروت او به اندازه‌ای است كه خارج از درك مردم است. به این دلیل ثروت وی هم مایه رشك ما است و هم كنجكاوی ما را برمی‌انگیزاند.

گیتس پدیده قرن بیستم یعنی بزرگترین غول كامپیوتری می‌باشد. دوستان و آشنایان از قدرت پول وی شگفت‌زده شده‌اند و این شگفت‌زدگی موجب سرگرمی متداول دربارها و رستوران‌ها گردیده است. این باور كه هرگز رهبر تجاری دیگری آنقدر پول نداشته جالب و وسوسه‌انگیز است. درواقع، افراد بازرگان خیلی ثروتمندی از قبیل هنری فورد و جان دی راكفلر وجود دارند ولی ثروت گیتس فقط بخشی از جذابیت اوست. طلوع برق‌آسای گیتس همراه با شهرت و اقبال وی موید ظهور یك نظم تجاری جهانی جدید است نظمی كه تحت تسلط رده دیگری از رهبران تجاری قرار دارد. می‌توان آنها را آدم‌های غیرحرفه‌ای در امور كامپیوتر یا Nerds نامید ولی آنها چیزهایی را می‌دانند كه بیشتر ما از آنها آگاهی نداریم. آنها نیروی بالقوه فن‌آوری جدید را به گونه‌ای درك می‌كنند كه مدیران همه فن حریف سنتی فكرش را هم نمی‌توانند بكنند. آنها در مورد چیزهایی كه ما واقعا درك نمی‌كنیم خیلی خیلی زیرك‌اند و این زیركی همه ما را ناراحت می‌كند.

وقتی كه نوبت به آینده می‌رسد آنها آن را به دست می‌آورند ولی ما به دست نمی‌آوریم. گیتس كه از نظر فنی باسواد و از لحاظ روشنفكری نخبه‌گراست نشانه‌ای از رهبران آتی می‌باشد. گرچه او در رد موند واشنگتن مستقر است احتمالا می‌توان وی را از بزرگترین بازرگانان ناحیه سلیكون ولی (Silicon Valley) نامید. از نظر برخی‌ها در شركت مایكروسافت او یك چهره صوفیانه و تقریبا مذهبی است در حالی كه از نظر دیگران در صنعت او ضدمسیح است. هر دو نظر غیرمتعارف به نظر می‌رسد ولی جای تردید نیست كه نفوذ او تا چه اندازه قدرتمند می‌باشد. (با این همه سروصدا كه درباره سوءاستفاده ادعایی از قدرت انحصار شده فراموش كردن آنچه در گذشته در دهه 1970 بر سر شركت آی‌بی‌ام آمد و هدف تحقیقات ضد تراست بود، آسان می‌باشد). با همه این احوال، حافظه ضعیف می‌شود. امروزه ما شركت آی- بی- ام را در مقایسه با شركت مایكروسافت مقدس‌تر تلقی می‌كنیم. ماهیت قدرت چنین است. یعنی ما از آنچه كمتر درك می‌كنیم ترس بیشتری داریم.

شما در شیوه مدیریت گیتس سرنخی از سبك رهبری در دانشكده‌های بازرگانی نخواهید یافت. درواقع، استادان و كارشناسان مدیریت در مورد آنچه رئیس هیئت مدیره مایكروسافت و مدیر اجرایی آن را اینقدر موفق ساخته به طور عجیبی ساكت هستند. شاید هم احساس حقارت و بی‌اعتنایی می‌كنند. گیتس سرانجام هاروارد را كه در آن تحصیل حقوق می‌كرد رها نمود. دانشگاهیان بیشتر رهبران تجاری سنتی یعنی مدیران اجرایی سنتی را ترجیح می‌دهند.

پس ما برای شناخت آنچه این امر را قابل توجه و مهم می‌سازد به كجا باید مراجعه كنیم؟ كجا بهتر از خود دانشنامه مایكروسافت یعنی Encarta است؟ در این دانشنامه تحت مدخل گیتس، ویلیام، هنری سوم آمده كه «بیشتر موفقیت گیتس در توانایی وی نسبت به برگردان دیدهای فنی به استراتژی بازار و آمیختن خلاقیت با بینش فنی بستگی دارد.» سرانجام آنچه بیل گیتس را متمایز از هر رهبر تجاری دیگر در تاریخ می‌كند احتمالا نفوذی است كه او بر زندگی‌های ما دارد. در حالی كه قدرت غول‌های پیشین معمولا در یك بخش یا صنعت متمركز بود، قدرت نرم‌افزاری مایكروسافت چنگ‌های خود را در هر حوزه‌ای از زندگی ما گسترانده است.

سلطان‌های رسانه‌ای مانند روبرت مرداك ما را ناراحت می‌كنند زیرا آنها قدرتی دارند كه آنچه را كه در روزنامه‌ها و تلویزیون‌هایمان ظاهر می‌شود كنترل می‌كنند. ولی نفوذ افرادی كه نرم‌افزار را می‌نویسند غیرقابل پیش‌بینی است. دانشنامه Encarta كه مایكروسافت تولید نموده فقط نمونه‌ای است از چند مورد كه چگونه بیل گیتس و شركتش در هر جنبه از زندگی ما نفوذ می‌كند. از این‌كه ما از تسلط بازار نرم‌افزاری‌اش احساس ناراحتی كنیم تعجبی ندارد. این‌كه از او بدگویی شود و مورد حمله قرار گیرد شگفت‌آور نیست. روی هم رفته، چندتا از رهبران تجاری فرصت بازنویسی تاریخ را پیدا می‌كنند؟

ولی در شرایط هوچی‌گری و ضدهوچی‌گری، بیل گیتس چه نوع فردی است؟ آیا او فردی تیزهوش است كه اصولا فقط در كامپیوتر تیز و باهوش بوده و در زمان و مكان مناسب قرار گرفته، یا اینكه چیزی بدیمن‌تردرباره مردی وجود دارد كه می‌توانست به راحتی در دهه بیست زندگی خود كناره‌گیری نماید یا بازنشسته شود ولی ترجیح می‌دهد كه بیشتر روزها 16 ساعت در روز كار كند.

داستان‌ها در مورد گیتس ریاضی‌دان نابغه و برنامه‌نویس كامپیوتر و درباره سایر گیتسها، بازرگان بی‌رحمی كه برای شكست یا سركوب رقابت با تمام توان بیرون می‌رود، به طور فراوان وجود دارد. تنها با جدا كردن واقعیت از خیال می‌توان شروع به كشف گیتس واقعی نمود. آنچه از این تحلیل به جا می‌ماند یك تصویر به مراتب پیچیده‌تر است.

این تنها یك داستان استعداد فنی و ثروت زیاد نیست، بلكه یك بینش قابل توجه تجاری و شور و شوق وسوسه‌انگیز برای بردن و پیروز شدن است. همچنین سرگذشتی است پیرامون یك سبك رهبری كاملا متفاوت از آنچه دنیای تجاری و كسب و كار قبلا به خود دیده است.

آنچه كه بیل گیتس به رهبران تجاری آینده پیشنهاد می‌كند الگوی جدید است الگویی كه ویژگی‌ها و مهارت‌هایی را كه خیلی مناسب برای چالش‌های قرن بیست و یكم است گردهم می‌آورد. بیل گیتس با وجود همه خطاهایش مطالب زیادی برای یاد دادن نسل بعدی بازرگانان و مدیران دارد.

از زمان تشكیل مایكروسافت، گیتس این تصور خود را كه روزی كه روی هر میز و در هر خانه یك كامپیوتر باشد دنبال نموده است. (جالب اینكه شعار اصلی او عبارت بود از «روزی روی هر میز و در هر خانه یك كامپیوتر باشد كه از نرم‌افزار مایكروسافت استفاده كند» ولی بخش آخر شعار این روزها از قلم افتاده چون كه برخی افراد را ناراحت می‌كند)

اكنون با نگاهی به گذشته پی می‌بریم كه گسترش كامپیوترهای شخصی از اداره به خانه تقریبا اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد.

بازاندیشی و بازنگری موضوع خیلی خوبی است ولی همانطور كه گیتس نشان داده آینده‌نگری و دوراندیشی خیلی سودآورتر می‌باشد.

همچنین مهم است یادآور شویم كه صفحات نمایش و صفحات كلید همه جا حاضر و فراگیرند كه همه ما امروزه وجود آنها را بدیهی می‌پنداریم چند دهه قبل جزء داستان‌های علمی تخیلی بود. در دهه 1960 هنگامی كه آینده‌گراها در آمریكا سعی كردند كه روند شكل‌گیری اجتماع را در باقیمانده قرن پیش‌بینی كنند آنها طلوع و ظهور كامپیوتر شخصی (PC) را كاملا نادیده گرفتند. بنابراین این امر تصادفی نیست كه گیتس جوان كتاب‌های علمی و تخیلی را به خود اختصاص دهد.

این‌كه بیل گیتس به تنهایی مسبب بردن كامپیوتر شخصی به خانه‌ها و ادارات در سراسر دنیا باشد و یا اینكه هنری فورد بانی ظهور و پیدایش اتومبیل بوده، نادرست است. ولی وجه اشتراك آنها در این است كه آنها نقش اصلی و محوری در تبدیل تصورات به واقعیت بازی كرده‌اند.

گیتس با دگرگونی مایكروسافت و تبدیل آن به یك بازیگر مهم در صنعت كامپیوتر و استفاده از جایگاه برتر جدید برای ایجاد بستری جهت رشد خیلی زیاد در برنامه‌های كاربردی فكر خود را به منصه ظهور گذاشت. گیتس از همان ابتدا و خیلی زود دریافت كه اگر بخواهد فكرش را به نتیجه برساند، لازم و ضروری است كه یك استاندارد صنعتی ایجاد شود. او همچنین می‌دانست كه اگر هركسی زودتر و قبل از همه‌ به آنجا برسد فرصت و شانس مهم‌تری برای داشتن قدرت در صنعت كامپیوتر خواهد داشت.

چند سال قبل از این كه شركت آی- بی- ام برای یافتن یك سیستم عامل در كامپیوتر شخصی جدیدش به گیتس نزدیك شود گیتس تاسف عدم وجود یك سیستم عامل مشترك را می‌خورد و پیش‌بینی می‌كرد كه بدون یك سیستم عامل نیروی بالقوه كامپیوترهای شخصی شناخته نخواهد شد. مقاله‌هایی كه در آن زمان نوشت خبر از آن می‌داد كه این فكر را بیش از هركس دیگری در ذهن داشته است. با وجود آن، حقیقت این است كه هنگامی كه این فرصت دست داد گیتس آنچه را كه می‌خواست به خوبی دید و آن را با هر دو دست گرفت. از آن موقع تاكنون او به همین نحو عمل كرده است.

در اوایل دهه 1980، گیتس طراح اصلی حركت مایكروسافت از تولیدكننده زبان‌های برنامه‌نویسی به یك شركت نرم‌افزاری متنوع تبدیل گردید كه همه‌چیز از سیستم عامل نظیر ویندوز گرفته تا كاربردهایی مانند Excel, Word همچنین ابزارهای برنامه‌نویسی را تولید می‌كرد. در این فرآیند او صنعت كامپیوتر را دگرگون كرد.

آنهایی كه از او انتقاد می‌كنند و او را متهم به گرایش‌های انحصارطلبانه می‌كنند ممكن است هر از چند گاهی درنگ نمایند و این‌كه جایگاه انقلاب كامپیوتر شخصی در حال حاضر بدون دخالت به موقع و مصلحت‌جویانه بیل گیتس در كجا بود، فكر و اندیشه كنند. سرانجام، با تمام خطاهایش، جر و بحث كردن در مورد این ادعا كه بیل گیتس نقش مهمی در هدایت دوران تكنولوژیكی جدید داشته سخت و دشوار است. همچنین یادآوری این نكته ارزشمند است كه برخلاف بسیاری از افراد خیلی ثروتمند جهان، او هنوز به دنبال تلاش برای معاش است.

متخصصان كامپیوتر وارث زمین خواهند بود

گیتس یكی از معدود مدیران موسس، اجرایی و فنی در صنعت كامپیوتر شخصی است كه باقی مانده و از نظر تجاری موفق بوده است. او براستی یك كارشناس حقیقی و متخصص كامپیوتر است.

ویلیام هنری گیتس سوم در 28 اكتبر 1955 در شهر سیاتل از ایالت واشنگتن به دنیا آمد. والدینش به خاطر وجود كلمه سوم در نامش او را «تری» نامیدند و اعضای خانواده هرگز او را با نام دیگری صدا نكردند. گیتس متفكری استثنایی بود به طوری كه در سن 8 یا 9 سالگی دانشنامه خانوادگی را از اول تا آخر می‌خواند. (شركتش یعنی مایكروسافت بعدا اولین دانشنامه روی دیسك فشرده را در دنیا به نام انكارتا (Encarta) منتشر كرد.) ولی اولین هدیه واقعی او درباره ریاضیات بود كه در آن ماهر بود.

بیل جوان همراه با شریك همیشگی و دوستش پل آلن قبلا و در سن 12 سالگی شیفته كامپیوتر و درگیر پروژه‌های مختلف برنامه‌نویسی بود و برنامه‌نویسی را در سراسر دوره دبیرستان انجام می‌داد. او و آلن بعدا شركت مایكروسافت را بنیان گذاشتند.

گیتس كه دانش‌آموزی برجسته و باهوش بود برخلاف بیشتر كودكان باهوش، به نظر می‌رسید كه در هر كاری كه انجام می‌دهد بی‌نظیر است. شور و شوق وی برای بردن و برنده شدن از همان سنین اولیه معلوم و آشكار بود. در لیك ساید، در مدرسه خصوصی و نخبه‌گرای سیاتل كه برخی از تیزهوش‌ترین دانش‌آموزان را در وست كوست آمریكا جذب می‌كند عشق وی به ریاضیات سبب دلبستگی و اشتغال ذهن او به كامپیوتر گردید. حتی در لیك ساید، بیل گیتس برجسته و ممتاز بود. از این‌رو بچه‌ها سربه‌سر او می‌گذاشتند زیرا او آشكارا خیلی باهوش‌تر از بقیه دانش‌آموزان بود.

به طوری كه جیمز والاس و جیم اریكسون در كتابشان به نام هارد درایو خاطرنشان می‌كنند: «حتی در محیطی مثل لیك ساید كه بچه‌های باهوش در خور احترامند، دانش‌آموزی به تیزهوشی گیتس از سوی تعدادی دیگر از دانش‌آموزان مورد تمسخر قرار می‌گیرد.»

بنابه گفته یكی از همكلاسی‌های گیتس كه اكنون یك معمار برجسته در سیاتل است: «گیتس اغلب با بچه‌ها در اتاق كامپیوتر معاشرت می‌كرد.» او از نظر اجتماعی بی‌عرضه و در بین دیگران معذب بود. ذهن این پسر كاملا مشغول علاقه او به كامپیوتر بود. به ندرت دیده می‌شد كه تنیس بازی كند ولی نه زیاد چیز دیگر. در ابتدا من از گیتس و سایرین در اتاق كامپیوتر ترس داشتم و تا حدی حتی آنها را به صورت بت در می‌آوردم. ولی بعدا متوجه شدم كه آنها به قدری احمق هستند كه نخواستم دور و بر آنها باشم. بخشی از علتی كه من از كار كامپیوتری خارج شدم آنها بودند... آنها از نظر اجتماعی خیلی خشك و متكبر بودند و من واقعا نمی‌خواستم كه اینطوری باشم.»

آیا مصداق ضرب‌المثل «گربه كه دستش به گوشت نمی‌رسد می‌گوید بو می‌دهد» نیست؟ شاید این‌طور باشد. ولی آشكارا گیتس و همكلاسی‌هایش استثنایی بودند حتی طبق استانداردهای لیك ساید. تا سال سوم دبیرستان گیتس از نظر كامپیوتربازان جوان‌تر لیك ساید چیزی در حد یك كارشناس كامپیوتر محسوب می‌شد. او اغلب در اتاق كامپیوتر ساعت‌ها جلسه دادگاه برگزار می‌كرد و داستان‌هایی درباره مزاحمان بدنام كامپیوتری بیان می‌كرد.

گیتس و برخی از دوستان كامپیوتریش گروه برنامه‌نویسان لیك ساید را كه اختصاص به یافتن فرصت‌های پولسازی برای استفاده از مهارت‌های تازه به دست آمده برنامه‌نویسی كامپیوتر داشت تشكیل دادند. اكنون الگویی در حال پیدایش بود. همانطور كه بعدا گیتس اظهار داشته: «من طرح دهنده بودم. من فردی بودم كه گفت بیایید دنیای واقعی را فراخوانیم و سعی كنیم كه چیزی را به آن بفروشیم.» در آن موقع او 13 ساله بود.

رابطه نزدیك و فنی قابل توجه با آلن به مدت دو سال در سال‌های آخر دبیرستان به نظر می‌رسد كه در این زمان گسترش یافته باشد. نقش آلن در داستان مایكروسافت و در محفل كوچك طرفداران لیك ساید كه شركت استخدام نموده اغلب دست كم گرفته می‌شود. گیتس، آلن، كنت ایوانز و ریچارد وی‌لند- دو عضو دیگر گروه برنامه‌نویسان لیك ساید- اغلب در تمام طول شب ابتدا به یك كامپیوتر كوچك (Minicomputer) كه مالك آن جنرال الكتریك بود متصل بودند و بعدا به كامپیوتر شركت كامپیوتر سنتر متصل گردیدند گاهی اوقات تا ساعات اولیه صبح به خانه نمی‌رسیدند.

گیتس جوان كه وقتش را این چنین صرف می‌كرد والدینش را نگران سرگرمی جدید پسرشان نمود. برای مدتی فعالیت‌های او را از ترس اینكه مبادا لطمه‌ای به درسش بزند متوقف كردند. تقریبا به مدت یكسال تمام، گیتس امتناع نمود. به عنوان نشانه‌ای از اشتهای سیری‌ناپذیر وی به دانش، توجه خود را به موضوع‌های دیگر معطوف كرد. در این دوره، او شماری زندگی‌نامه از جمله زندگی‌نامه ناپلئون و فرانكین روزولت را خواند. او گفت می‌خواستم بدانم كه شخصیت‌های بزرگ تاریخ چگونه فكر می‌كردند. او همچنین كتاب‌های مربوط به كسب و كار، علوم و رمان را مطالعه نمود. یكی از كتاب‌های مورد علاقه وی «گیرنده در چاودار» نام داشت كه او بعدا گزیده‌های بلندی از كتاب را برای دوست‌هایش از بر خواند. هلدن كالفیلد كه شخصیت اصلی بود یكی از قهرمان‌های او شد. ولی اجالتا هرگونه طرحی را كه بیل جوان ممكن بود برای تشكیل یك شركت نرم‌افزاری با دوست دبیرستانی‌اش و رفیق كامپیوتربازش به كار برد موقتا متوقف گردید. والدینش اصرار داشتند كه او باید به دانشگاه برود؛ آنها احساس می‌كردند كه همراه بودن او با دانشجویان دیگر برایش خوب است.

ضریب هوشی بالا و شور و شوق زیاد گیتس ورود او را به دانشگاه هاروارد حتمی نمود. در پاییز سال 1937 بدون این كه سمت و سوی واقعی او مشخص باشد وارد معتبرترین محل یادگیری یعنی كمبریج، ماساچوست گردید.

بعدا او گفت كه هاروارد رفت تا از افرادی كه باهوش‌تر از او بودند چیز یاد بگیرد... و دلسرد و ناامید شد. اظهارنظر احتمالا به همان اندازه كه در مورد خود عقیده بیل گیتس گفته می‌شود درباره هاروارد هم وجود دارد.

گیتس با انتخاب اولیه حقوق به عنوان رشته اصلی دانشگاهی ممكن است انتظار داشته كه رد پای پدر حقوقدانش را دنبال كند. ولی درواقع، او علاقه چندانی به حرفه حقوق نداشت و پدر و مادرش در مورد اینكه پسر سرسخت آنها راه خود را خواهد یافت كمی شك داشتند. با وجود این، در رویاهای پرهیجان خود، هیچكدام از آنها نمی‌توانستند تصور كنند كه چه راهی در پیش روی پسرشان خواهد بود.

همچنان كه معلوم شد گرفتن مدرك از هاروارد مدنظر نبود. در سال 1975 در حالی كه هنوز در دانشگاه بود، گیتس برای یك نسخه از زبان بیسیك (Basic) كه نوعی زبان اولیه در برنامه‌نویسی كامپیوتر است بار دیگر گروه خود را با پل آلن تشكیل داد. گیتس در سال 1977 با توجه به آمادگی دنیای جدید تصمیم گرفت كه هاروارد را رها كند و به طور تمام وقت در شركت كوچك نرم‌افزار كامپیوتر كه با دوستش تاسیس كرده بود كار كند. این شركت مایكروسافت نامیده شد.

 

از ترك تحصیل در دانشگاه هاروارد تا شكلك كامپیوتر

ظهور مایكروسافت هم سریع بود و هم بی‌وقفه. گیتس به زودی ثابت كرد كه فردی است با درك مفاهیم فنی همراه با غریزه‌های عالی بازرگانی. هنگامی كه بیماری باعث شد كه آلن شركت مایكروسافت را در اوایل دهه 1980 ترك كند، جایگاه گیتس به عنوان رهبر محكم‌تر شد. در نیمه دوم دهه 1980، شركت مایكروسافت محبوب مركز معتبر مالی وال استریت (Wall Street) گردید. از بهای سهام 2 دلار در سال 1986، سهام مایكروسافت تا نیمه اول سال 1996 به 105 دلار افزایش یافت و گیتس را میلیاردر و بسیاری از همكارانش را میلیونر كرد.

اما افزایش بهای سهام شركت مایكروسافت خبر از یك نظم كسب و كار جدید جهانی می‌داد. تام پیترز كارشناس مدیریت می‌گوید هنگامی كه ارزش بازار مایكروسافت از ارزش بازار شركت جنرال موتورز تجاوز نمود دنیای تجاری دگرگون شد. در خلال نوشتن این كتاب در 16 سپتامبر سال 1998، ارزش شركت مایكروسافت در بازار از ارزش شركت بزرگ جنرال الكتریك (GE) فراتر رفت و بزرگترین شركت آمریكا گردید كه ارزش آن در بازار به 262 بیلیون دلار رسید.

گیتس و مایكروسافت عمدتا جدا نشدنی‌اند.
 
گردآوری:گروه سبک زندگی سیمرغ
www.seemorgh.com
منبع: p30world.com