خورشید دارد یواش یواش شهر را ترک میکند و میرود به جاهای دیگر سربزند، تو هم داری قدم زنان در گرگ و میش هوا... در شلوغی شهر به خانه برمیگردی. نمیدانم هوای عصر چه رازی دارد که همینجوری بیخودی(!) در پوست خودت نمیگنجی و احساس میکنی با تمام خستگی یک روز کاری میتوانی پربکشی روی ابرها. این وقت روز شهر خیلی شلوغتر است، همه دنبال یک کاری هستند.
این وقت روز جان میدهد بنشینی یک گوشه و به یک چیزی فکر کنی. فرقی نمیکند به چه؛ به یک مساله ریاضی، به دغدغههای زندگی، به یک مشکل، یک سوال، یک چیزی که نیاز به فکر کردن داشته باشد، نیاز به تحلیل و حل داشته باشد. احساس میکنی این وقت روز سلولهای مغزت روی زمین سیر نمیکنند، آن بالا نشستهاند و همه چیز را بهتر از قبل میبینند. ولی کمتر کسی این وقت روز به چیزی فکر میکند. همه یا دارند از سر کارشان برمیگردند یا میروند توی خیابانها و شروع میکنند به گشتن یا گشتن دیگران را تماشا میکنند!
احساس میکنی این وقت روز مردم مست زندگیاند، احساس میکنی چون روز دارد تمام میشود مردم هم دارند بدو بدو از دقایق باقیمانده روز نهایت استفاده را میکنند. یک جورهایی شبیه آخر دنیا که مردم حتی آن دم آخری هم دست از کار و کسبشان نمیکشند، دست از خوشی و حالوهولشان نمیکشند. خیلی سخت نیست آخر دنیا را تصور کردن!
فقط عصر و غروب آفتاب و مستی مردم و حرصشان برای دنیا نیست. نه! فقط اینها نیست، زمانه اینطور است. در این زمانه که آدم شک میکند به آخرالزمان بودنش جای خیلی چیزها خالی است. بعضی وقتها آن ته دلمان خدای نادیدنی که هر روز اسمش را میآوریم میگذاریم یک گوشه و میرویم سراغ خداهایی که زود جواب آدم را میدهند. نمیدانم! شاید یکیشان پول باشد، علم باشد، قدرت باشد، عشق باشد، هر چه! دنیا را که بگردی مگر کم خدا پیدا میکنی؟
این موقع روز حالمان زیادی خوش است! در این زمانه حالمان زیادی خوش است! خیلی احساس نمیکنیم که باید یک کار خوبی انجام دهیم. چه میدانم، مثلا دست افتادهای را بگیریم خدا را بیشتر دوست داشته باشیم یا هر کاری که حالمان را بهتر کند. نه! حالمان خوب است به این چیزها نیازی نداریم.
یک چیزی ته ذهنم دارد وول میخورد. چیزی که به من امید میدهد: قسم به عصر؛ كه انسانها همه در زیانند؛ مگر كسانى كه... .
گردآوری:گروه خبر سیمرغ
www.seemorgh.com/news
www.seemorgh.com/news
منبع:bornanews.ir