1 - «افتخارم این است كه در دوران خاتمی نشان لیاقت گرفتم و در زمان احمدینژاد، كنار گذاشته شدم.» صاحب این جمله، محمد دادكان است؛ مردی كه قبل از تیر ماه 84، دستهبندیاش بین جناحهای ارشد سیاسی كشور دشوار بود و بیشتر، او را مردی ظاهرالصلاح، متعلق به بدنه مذهبی و سنتی جامعه با خاستگاههایی شبیه به بازار تهران و هیاتهای مركز شهری میشناختند. بعد از ماجراهای جامجهانی 2006 اما، ورق برگشت و رییس به زور مستعفی(!) فدراسیون فوتبال، تبدیل به مردی كاملا نزدیك به اصلاحطلبان شد. در همه این ماههای طولانی دوری از فوتبال، محمد دادكان یك دستاویز منحصر به فرد برای منتقدان پرشمار و پرشور دولت نهم برای به چالش كشیدن تدابیر و استراتژیهای مسوولان امر در حوزه ورزش به شمار میآمد و همین جریان، خواسته یا ناخواسته دادكان را به جبهه اصلاحات نزدیك و نزدیكتر میكرد. در عین حال اما، سخنان این چهره ورزشی در یك برنامه زنده تلویزیونی، به شدت نزدیك به ادبیات رییسجمهور برآمده از جریان اصولگرایی كشور بود؛ محمود احمدینژاد!
2 - «رییسجمهور، خودش باید در همه زمینهها كارشناس ارشد باشد»؛ این یكی از بحثبرانگیزترین اظهارنظرهای محمود احمدینژاد، در روزهای خبرساز انتخابات بود كه از سوی كاندیدای آن روزهای ریاست قوهمجریه و در مناظره با یكی دیگر از نامزدها مطرح شد. عضو شناخته شده تشكل سیاسی «رایحه خوش خدمت» در تمام سالهای مدیریتش در راس هرم اجرایی كشور، بر این عقیده بود كه رییسجمهور در اكثر زمینهها باید تخصص داشته باشد و بتواند سره را از ناسره تشخیص بدهد. شاید به عبارتی بتوان عزل و نصبهای پیدرپی در دولت نهم كه از حیث كمیت، در تاریخ سیاسی - اجتماعی كشورمان كمنظیر محسوب میشود را هم ناشی از همین روحیه محمود احمدینژاد تلقی كرد؛ آنچه باعث میشده آقای دكتر در بسیاری از موارد عملكرد تخصصی نیروهای منصوب خود را هم برنتابد و به تغییر بازوان اجراییاش در حوزههای گوناگون مبادرت كند. حالا اما، به شدت مایه حیرت است كه محمد دادكان، مردی كه طبق شایعات عمدا یا سهوا در دامان اصلاحات غلتیده بود، از گفتمانی نزدیك به اصولگراترین رییسجمهور ایران علیه انتخاباش سود میبرد و از ضرورت متخصص بودن رییس سازمان تریبتبدنی در زمینه ورزش سخن به میان میآورد. سوال ما از محمد دادكان این است؛ آیا واقعا نیازی به صاحب كسوت بودن یك مدیر ارشد در حوزه تحت ادارهاش هست؟!
3 - دادكان میگوید بهتر است چنین فرصتهایی برای مدیریت ورزشی در اختیار پیشكسوتان و متخصصان همین حوزه قرار بگیرد. سوال ما این است؛ مگر فلورنتینوپرز كه پرافتخارترین تیم اروپا را میگرداند، در این باشگاه سابقه بازیگری دارد؟ مگر خوان لاپورتای جوان كه به تعبیری میتوان او را در زمره موفقترین و رویاییترین مدیران تاریخ فوتبال جهان قلمداد كرد، حتی برای یك لحظه با لباس ورزشی روی چمن هموار ورزشگاه نوكمپ ظاهر شده است؟ پس چگونه همین وكیل جوان میتواند بارسا را ظرف پنج سال، به سه عنوان قهرمانی اسپانیا، یك قهرمانی نوبرانه پس از سالها در كوپا دل ری و دو نشان طلای ارزشمند در لیگ قهرمانان اروپا برساند؟ آیا دادكان كه مدعی است همیشه از اسلاف خود به نیكی یاد كرده، میتواند منكر خدمات صفاییفراهانی، مردی بدون یك دقیقه سابقه بازیگری فوتبال در این حوزه شود؟ در مورد مفهوم «تخصص» هم با دادكان همداستان نیستیم. از شواهد و قرائن برمیآید كه محمد دادكان، فردی مثل خودش را سزاوار ریاست سازمان تربیتبدنی میداند؛ اما مگر او كه یك فوتبالیست كاركشته بوده، قابلیت حمل توپ در آب، حتی برای پنج متر را دارد؟ یا ممكن است در آب غرق شود؟ پس چگونه میتواند از عهده مدیریت، عرصهای كه «واترپلو» هم در زمره زیرمجموعههای آن است بر بیاید؟ در مورد شمشیربازی، پاتیناژ، ووشو و كبدی چطور؟ به نظر میرسد اگر محمد دادكان اندكی از فضای احساسی فعلی فاصله بگیرد، بهتر میتواند در این مورد به نتیجه برسد كه یك مدیر ارشد، بیشتر از آنچه خودش متخصص باشد، نیاز به گروه اجرایی و تیم مشاوران و معاونان متخصص دارد؛ كاری كه سعیدلو هم در حال انجام آن است و میكوشد تا با جمع كردن حلقه صاحبنظران در اطراف خود، از حجم مداخلههای مستقیمش بكاهد.
4 - هنوز هم بر این عقیدهایم كه جای مدیری مثل دادكان در این فوتبال خالی است؛ چون او یك نمونه كمیاب و نزدیك به نایاب در فوتبال ماست. تا دكترا درس ورزش خوانده، بازیكن حرفهای تا سطح ملی بوده، استاد دانشگاه و رییس موفقی بوده و از همه مهمتر آدم ذاتا مدیری است، اما ایكاش نیامدن او به هر نحوی، عامل تغییر گفتمان او نشود و به كشیده شدن عقاید و افكارش به بیراههها نیانجامد.
www.seemorgh.com/news