اول دسامبر سال 1998 شروع زندگی دوباره او بود. در آن روز به یادماندنی زندگی اش اولین بازی ملی خود را برای تیم ملی ایران انجام داد....


گل زد، و در آن هنگام تلویزیون چهره جوانی را به تصویر کشید که بعدها بخشی از تاریخ فوتبال ایران شد. وحید هاشمیان، این گونه مانند ویروسی وارد فوتبال ایران شد تا سال‌ها سال بعد حتی زمینه‌ساز حضور تیم ملی در جام جهانی 2006 شود. هاشمیان، در این سال‌ها نماد صبر و جنگندگی در فوتبال بود. در زمان حضور میشائیل بالاک ستاره تیم مل آلمان در تهران همراه با بایرن، وقتی مترجم ایرانی ذوق‌زده از رودرویی با این ستاره درباره هاشمیان سوال کرد، او پاسخ داد: «وحید با ادب‌ترین بازیکنی است که من دیده‌ام. این خیلی خوب است اما او باید بداند برای ستاره شدن و رسیدن به حق واقعی خود، گاهی باید یاغی بود.»

وحید هاشمیان هیچگاه یاغی نبود. او حتی در دورانی که عطای تیم ملی را به لقایش بخشید و رفت، لب به سخن نگشود. او به اندازه ای که به خواب سر وقت علاقه داشت، به همان اندازه نیز از حاشیه ها فرار می کرد. وحید، راه پیشرفت را خیلی زود پیمود. همه چیز از یک بعد از ظهر شروع شد و به اینجا رسید، به اینجا که حالا وحید بعد از 11 سال دوباره به فوتبال ایران بازگشته است...

*شروع یک ستاره

بچه محله امامزاده حسن، دوراهی قپان؛ اینجا همان محلی است که وحید هاشمیان در 30 تیر سال 1355 در آنجا به دنیا آمد. «اینجا جایی است که در آن بزرگ شدم و هیچ وقت فراموشش نمی کنم. جایی در جنوب تهران با بچه های با استعداد مثل همه بچه های جنوب شهر.» دوران کودکی وحید مثل خیلی از فوتبالیست های هم دوره خودش در زمین های خاکی گذشت. هاشمیان در زمینی به نام کانون میثم تمرین می کرد که سه بخش داشت؛ استخر، زمین بازی و کتابخانه. وحید، استارت فوتبالی اش را از همان جا زد.

بعدها یک اتفاق نو او را در مسیری تازه قرارداد، در واقع یک بازی دوستانه: «روزی با بچه محل ها مقابل یک تیم خوب که بازیکنان خوبی داشت بازی کردیم. ناصر عباسی بازیکن استقلال و رضا شاهرودی بازیکن پیروزی در آن تیم بودند. من در آن بازی 2 گل زدم. فردی به نام رحیم حداد زرین آمد و به من گفت: تو آینده خوبی داری اگر فوتبال را جدی بگیری به تیم ملی می رسی. او آن موقع مربی تیم فتح بود و مرا به تیمش دعوت کرد. من هم به دبیرستان می رفتم و بعد ازظهری بودم. قرار شد آخرین امتحان را که دادم به مربی زنگ بزنم. همین طور هم شد. وارد تیم جوانان فتح شدم. سال اول در دسته 2 جوانان تهران 21 گل زدم. هم آقای گل شدم هم تیم ما به دسته یک رفت. سال بعد در دسته اول تهران سوم شدیم. 3 سالی که در فتح بودم خیلی خوب رشد کردم.»

وحید تنها یک سال در تیم فتح بود، حد فاصل سال 73 تا 74. درخشش در ترکیب این تیم او را به پاس رساند، تیمی ریشه دار که در آن روزها ابراهیم قاسمپور را به عنوان سرمربی روی نیمکت داشت. اما کسیکه وحید را به پاس برد، این مربی نبود، بلکه مردی بود که بعدها دوست گرمابه و گلستان وحید شد: «در فوتبال زمانی می رسد که احساس می کنی باید موقعیت خودت را تغییر دهی. خدمت سرباز بهانه ایجاد این تغییر شد و من به پیشنهاد حسین فرکی به پاس رفتم.» وحید سه سال در پاس بود، سال هایی که از پس هم آمدند و خیلی زود او را به تیم ملی رساندند. اوج هاشمیان در این تیم در فصلی رقم خورد که 9 گل در 26 بازی زد و توسط منصور پورحیدری به تیم ملی دعوت شد. با این دعوت تاریخ راه درست خود را پیمود تا وحید هاشمیان به اول جولای 1998 برسد و بازی قزاقستان و آن گل. تیم ملی در بازی های آسیایی بانکوک بود و هاشمیان توانست اولین قهرمانی بین المللی اش را به دست بیاورد.

سنسورهای حساس وحید، در فوتبالی که دو قطبش قرمز و آبی بودند بارها او را وسوسه کرد از پاس جدا شود. سال 99، وقتی وحید به عنوان جوانی پراستعداد خود را به فوتبال معرفی کرد این دو باشگاه برای او پیشقدم شدند تا از کانال شان راهی اروپا شود اما تیمسار ملاحی، مدیر عامل وقت پاس دست رد به سینه سرخابی ها زد تا هاشمیان را از طریق پاس به هامبورگ، تیم مطرح آلمانی بفرستد. ایام سخت از راه رسیده بود: «وقتی وارد آلمان شدم، کار در فضایی غریب که زبانشان را بلد نبودم سخت بود. تیم روزی دو جلسه تمرین می کرد و من باورم نمی شد. ما یک ماه به اردو رفتیم که فقط تمرین می کردیم. با خودم می گفتم قراردادم زود تمام می شود و برمی گردم ایران.»

ولی وحید برنگشت، او کار در بوندسلیگا را مقابل بایرن شروع کرد. دیداری که در شهر مونیخ دو بر دو مساوی شد و هاشمیان از دقیقه 73 به جای «یه بوا» به زمین رفت. او در 5 هفته اول 4 بازی برای هامبورگ انجام داد و تنها در یک بازی 90 دقیقه در زمین بود. دوران بد وحید در این تیم خیلی زود از راه رسید. حضور در اردوی تیم ملی و سفر به ژاپن فاصله زیادی بین و هامبورگ انداخت: «بله، این سفر خیلی سخت بود. من برای بازی آمدم اما حتی بین نیمکت نشین ها هم نبودم. در تمرین عضله شکمم پاره شد و وقتی برگشتم دیگر جایی در ترکیب هامبورگ نداشتم.»

وحید هفته ها بیرون نشست و در ادامه فصل نیز بیشتر از 8 بار فرصت بازی نیافت. وحید یک فصل دیگر در هامبورگ ماند. در سال 2001 ویژه ترین اتفاق زندگی وحید هاشمیان رقم خورد وقتی در دوران حضور میروسلاو بلاژویچ از تیم ملی رفت. ترکیب استقلالی و پرسپولیسی به اضافه تعویض های سرخابی وحید را به نقطه انفجار رساند. با این حال او آرام بود. در یکی از بعد از ظهرها او ساکش را برداشت و اردوی تیم ملی را ترک کرد و برای سه سال از تیم ملی رفت: «فضای اردوی تیم ملی اصلا فضای خوبی نبود. من با همه توانایی ام باید کنار می ماندم. بازی با عربستان در تهران (ابتدای بازیهای مقدماتی جام جهانی 2002) اصلاً از من استفاده نشد. در تایلند هم همین طور. بعد من تصمیم گرفتم جدا شوم. بلیت گرفتم برای آلمان. مرحوم رنجبر به من گفت چرا داری جدا می شوی. من هم گفتم تا حالا منظم بودم، خوب تمرین می کردم و در خدمت تیم بودم. اما واقعاً نه من می توانم به تیم ملی کمک کنم و نه تیم ملی به من. پس بهترین راه، جدایی است. گفت برای بازی با عراق خیلی روی تو حساب کرده ایم، ولی من همانجا خداحافظی کردم. فکر می کنم آن موقع هم در تیم ملی باخته بودم و هم در هامبورگ.»

بعد از دو فصل ناموفق در هامبورگ و جدایی از تیم ملی، وحید به راه اصلی افتاد. او در بوخوم فصل اول را با 8 گل تمام کرد. در فصل دوم 10 گل  زد و در نهایت در فصل سوم نام خود را بر سر زبان ها انداخت. زدن 16 گل او را سومین گلزن برتر بوندسلیگا کرد تا خیلی زود به بایرن برود. درخشش هاشمیان مسئولان فدراسیون فوتبال را برآن داشت تا وحید را به تیم ملی بازگردانند. برانکو اعتقاد داشت با حضور او تیم ملی به کلاس جهانی می رسد اما وحید علاقه ای نداشت. بارها گفت نمی آید اما در نهایت سفر محمد دادکان رئیس فدراسیون فوتبال به آلمان او را متقاعد کرد. وحید به تیم ملی بازگشت و علت این بازگشت را چیزی جز «مردم» بیان نکرد. در سال 2005 هاشمیان در بازی مقدماتی جام جهانی 2006 مقابل اردن دوباره پیراهن تیم ملی را به تن کرد. در آن ایام، او با گل های خود عامل صعود تیم ملی به جام جهانی شد. شاید تمام اتفاقات زندگی وحید روزی از خاطرش برود ولی او هرگز گل های خود را مقابل قطر، کره جنوبی و ژاپن از خاطره پاک نمی کند.

*ماموریت غیرممکن

تاریخ برای وحید دوباره تکرار شد، هر چند با جزئیاتی تغییر یافته. او در تیم ملی مهره فیکس شد ولی در اوضاع باشگاهی اش تغییری ایجاد نشد. وحید در بایرن ماموریت دشواری داشت که با سفرهای پی در پی به تیم ملی ماموریتش را غیر ممکن کرد. «من در آن ایام می گفتم اگر به تیم ملی بیایم در واقع باید بروم ته صف بایستم اما همه اینجا شلوغ می کردند و می گفتند چون آنجا پول دارد و وحید تعصب ملی ندارد، نمی آید.» به همین دلیل وحید همیشه کنار تیم ملی بود. او در فصل 2004-2005 تنها 9 بازی برای بایرن انجام داد و یک گل هم نزد تا به رویایی نشکفته اش در بایرن پایان دهد. «خیلی ها می گفتند شاید به شالکه و حتی دورتموند می رفتم برایم بهتر بود ولی الان هم اگر در آن شرایط باشم دوباره بایرن را انتخاب می کنم.»

با این جدایی وحید به هانوفر رسید، باشگاهی که به دلیل قرارداد سنگین وحید بارها او را روی نیمکت نشاند و حتی روی سکوها تبعیدش کرد. حاصل 3 فصل حضور وحید در هانوفر 80 بازی و 9 گل زده بود که در واقع دوران ناکامی اش را تکمیل می کرد. در فصل 2009، وحید تصمیم گرفت به جایی بازگردد که از همان جا به فوتبال آلمان معرفی شده بود؛ بوخوم. علاقه شدید هاشمیان به این باشگاه، او را بین آبی ها بازگرداند اما این بازگشت هم وحید را به روزهای اوج نبرد. او دو فصل کنار تیم سابقش بود و در 41 بازی در لیگ تنها 3 گل زد و با بوخوم به دسته دو رسید. بعد از این اتفاق، حال و هوای فوتبال ایران به سر وحید زد تا دوباره به ایران بازگردد. حالا او بازگشته، نه به پاس یا یک تیم نظامی دیگر. به پرسپولیس، به پرسپولیس علی دایی...

 
 
 
 
 
 
گردآوری : گروه ورزش سیمرغ 
www.seemorgh.com/sport 
منبع:  khabaronline.ir