عاشقانه های تلخ
هیچگاه نباید قدرت فیلم را در القای یک احساس خاص به مخاطب نادیده گرفت. تماشای یک فیلم خاص می تواند نوری باشد که شما را از تاریکی نجات می دهد و یا شاید شما را در تاریکی و آشفتگی فرو ببرند. با تماشای یک فیلم دردناک می توانید عشق را در درون خود حس کنید و یا حتی به یاد از دست رفتن عزیزانتان افتاده و در درون خود سوگواری کنید. حتی ممکن است یک فیلم شما را ضربه فنی کرده و به کلی نابودتان سازد. فیلم هایی در ذهن شما باقی می مانند که زخمی عمیق را در درون شما ایجاد می کنند، زخمی که شاید هیچگاه التیام نیابد.
شاید دوست نداشته باشید بیش از یک بار این فیلم ها را نگاه کنید اما برای چنین فیلم هایی که نقشی ویرانگر بر روی شما دارند احترام خاصی قایل خواهید بود. گاهی اوقات تنها یک صحنه خاص در این فیلم ها وجود دارد که به کلی دنیای شما را تغییر داده و از لحاظ روانی و عاطفی ضربه ای شدید به شما وارد می سازد. در ادامه این مطلب قصد داریم شما را با فیلم های دردناک و تاثیرگذاری آشنا کنیم که با تماشای آن ها صدای شکستن چیزی را در درون خود خواهید شنید.
فارست گامپ Forrest Gump
شاید برخی بگویند که به خاطر شیوه بدبینانه ای متشکل از احساسات تند و ملودرام که فیلم «فارست گامپ» (Forrest Gump) برای تاثیر گذاشتن بر افکار و احساسات مخاطبان خود انتخاب می کند، این فیلم نباید در کنار دیگر فیلم هایی که در این فهرست قرار خواهند گرفت بیاید اما این طور نیست. چیزی که رابرت زمکیس و تام هنکس با استفاده از از صحنه های گاه بسیار آبکی از لحاظ احساسات توانستند به آن دست یابند چیزی فراتر از حد تصور است. شما از همان ابتدای فیلم می دانید که داستان گامپ پایان خوشی ندارد زیرا دستکم آمریکایی ها از عاقبت این چهره تاریخی اطلاع دارند.
او عزیزانش را یک به یک از دست می دهد و این موضوع به شدت شما را تحت تاثیر قرار داده و غمگین می سازد. اما دردناک ترین صحنه فیلم آنجاست که فارست گامپ با پسر خود ملاقات می کند و از جنی می پرسد که آیا او نیز مانند پدرش کند ذهن است و یا برعکس از هوش کافی برخوردار است. در این سکانس زیبا و ویرانگر مخاطب متوجه می شود که گامپ علیرغم واکنش شدید نشان دادنش به اذیت و آزارها و ظاهر شاد و خندانش، خود نیز از واقعیت شخصیتی و کندذهنی اش مطلع است. او دوست ندارد هیچ کسی شرایطی مشابه او داشته باشد و این موضوع شما را تکان خواهد داد.
مالیخولیا Melancholia
فیلم «مالیخولیا» (Melancholia) ساخته لارس وون تریه همانطور که از اسم آن می توان حدس زد تماماً در مورد غم و آشفتگی است. نیمه ابتدایی فیلم داستان زندگی جاستین را روایت می کند، زنی که در شب عروسی اش افسردگی شدیدی را تجربه می کند و نیمه دوم فیلم نیز تلاش های خواهرش، کلر، برای درک این موضوع که دنیا بزودی به پایان خواهد رسید به تصویر می کشد. نیمه اول فیلم تصویری مطلق و کامل از فلاکت و بدبختی است و خودنابودسازی دردناک و بسیار قابل درک شخصیت داستان را به مخاطب القا می کند. تماشای خرد شدن شخصیت جاستین در برابر چشمان خانواده و دوستان در روزی که قرار است زیباترین، شادترین و به یاد ماندنی ترین روز زندگی او باشد، بسیار دردناک و وحشتناک است به نحوی که باور آن برای مخاطب بسیار دشوار به نظر می رسد.
در نیمه دوم فیلم که نشان می دهد دنیا به زودی منفجر خواهد شد همه چیز بیش از پیش انتزاعی و فلسفی می شود اما وون تریه هنوز نیز قادر است با استفاده از تکنیک های کارگردانی خاص خود این موضوع را زمینی و در بین شخصیت های داستان نگه دارد و سناریو آخرالزمانی کارگردان به خوبی تقدیرگرایی ویرانگری که شخصیت جاستین هر روز احساس می کند و می بیند را منعکس می سازد. بدین ترتیب می توان گفت که تماشای فیلم دردناک «مالیخولیا» از ابتدا تا به آخر دشوار، تجربه ای خوفناک و البته تاثیرگذار است.
درباره زمان About Time
بدون شک انیمیشن «داستان عروسک ها ۳» (Toy Story 3) یکی از بهترین بررسی ها و تحلیل های مربوط به فناپذیر بودن زندگی و انسان است که تاکنون به صورتی قابل درک به روی پرده سینما رفته و برای مدتی نسبتاً طولانی شما را تحت تاثیر قرار می دهد اما هدف این انیمیشن این است که علیرغم تمام ناامیدی ها، امید به پایانی خوش را برای بیننده فراهم می سازد. فیلم دردناک «درباره زمان» (About Time)، از طرف دیگر، تماماً در مورد اجتناب ناپذیر بودن مرگ سخن می گوید و این موضوع را وسیله ای برای ابراز این که زندگی کردن ضرورت دارد مورد استفاده قرار می دهد. تمام چیزی که این فیلم می خواهد بگوید را در این دو جمله می توان خلاصه کرد:«هر چیزی که دوست دارید خواهد مرد و اگر مدت زمان زیادی را در گذشته خود غوطه ور شوید خود را نابود خواهید کرد».
این پیام دردناک برای یک فیلم علمی تخیلی عاشقانه در مورد سفر در زمان بسیار برای مخاطب سنگین است اما شاید به همین دلیل باشد که «درباره زمان» به فیلمی موفق تبدیل شد. در فیلم با شخصیت تیم آشنا می شویم که از توانایی خود در سفر به گذشته با کمک پدر حکیمش مطلع می شود. همه چیز خوب پیش می رود تا این که تیم در می یابد پدرش به سرطان مغز مبتلا شده و تیم نیز به طور تصادفی امکان وجود فرزند خود در آینده را از بین می برد، اتفاقاتی دردناک که سفر در زمان هیچ درمانی برای آن ها نخواهد داشت. از آن لحظه به بعد، تماشای رفتار تیم که می خواهد مرگ پدرش را بپذیرد و این که او در نهایت می فهمد که دیگر نمی تواند پدرش را در گذشته ملاقات کند بدون شک دل شما را به درد خواهد آورد به نحوی که شاید نتوانید جلوی اشک هایتان را بگیرید.
پیام پایانی داستان این فیلم دردناک اما بسیار شیرین است؛ این که زندگی کنیم بدون این که اجازه دهیم تنش ها و بازگشت به گذشته، ما را از لذت بردن از زندگی محروم سازد. اما دریافت چنین پیام ارزشمندی برای مخاطب بدون هزینه نیست به خصوص این که به تازگی یکی از عزیزانتان را از دست داده و یا بدانید که بزودی او را از دست خواهید داد.
درخشش ابدی یک ذهن پاک Eternal Sunshine of the Spotless Mind
چارلی کافمن همواره نویسنده ای باهوش و بی نظیر بوده است اما گاهی اوقات فیلم هایش ممکن است در پیچیدگی های خود غرق شوند.مهم نیست که فیلم دردناک «درخشش ابدی یک ذهن پاک» ( Eternal Sunshine of the Spotless Mind) تا چه اندازه مبهم و عجیب و غریب می شود اما همه چیز به رابطه بین جوئل و کلمنتاین باز می گردد و البته مدت زمان زیبای و از طرفی دردناکی که این دو در کنار هم تجربه می کنند.
داستان این فیلم دردناک را هر کسی که تجربه از دست دادن عشقش را داشته درک می کند. اگر بتوانیم خاطراتمان را پاک کنیم دیگر لازم نخواهد بود به این فکر کنیم که اگر رابطه ما ادامه داشت چه اتفاقاتی ممکن بود بیفتد. این فیلم به مراحلی متفاوت از رابطه دو شخصیت اصلی فیلم پردازد؛ از ماه عسل فراموش نشدنی تا جدایی دردناک در پایان فیلم. البته در نهایت مشخص می شود که این دو بارها و بارها با یکدیگر نامزد شده و هر بار ذهن یکدیگر را از خاطرات گذشته پاک کرده اند و چاره ای جز بارها و بارها تکرار یک سناریو نداشته اند. این فیلم برای مدت زیادی شما را درگیر خود خواهد کرد.
یک روز One Day
بهترین فیلم های رمانتیک همه کمی دردناک هستند. فیلم «وقتی هری با سالی آشنا شد» (When Harry Met Sally) شخصیت های داستان را زیر ذره بین نقادانه خود قرار می دهد، «دفتر یادداشت» (The Notebook) نیز همین کار را می کند و حتی «ولنتاین آبی» (Blue Valentine) نیز علیرغم داستان غم انگیزش می تواند حس زیبایی باشد. در این میان می توانید، اقتباس سینمایی «یک روز» (One Day) را نیز به این فیلم ها اضافه کنید زیرا قدرت هولناکی در تاثیرگذاری روحی مخاطب داشته و در این مقوله یکی از بهترین فیلم های عاشقانه تاریخ سینماست. داستان این فیلم دردناک از این قرار است که دو شخصیت اصلی داستان بعد از مواجه شدن با معماها و پیچیدگی های مختلف و رمز گشایی از آن ها در می یابند که این دو برای هم آفریده شده اند.
اما زمانی که فکر می کنید این دو پایان خوشی خواهند داشت ناگهان همه چیز عوض شده و روی دیگر سکه عیان می شود. آن ها خیلی زود متوجه می شوند که بچه ای در کار نخواهد بود و شخصیت زن داستان در یک تصادف هولناک کشته می شود. در لحظه ای دردناک ناگهان امید به خوشبختی به یکباره رنگ می بازد و مخاطب ناچار است که غرق شدن شخصیت دکستر در غم از دست دادن معشوقش را تماشا کند در حالی که خود حس مشابهی در درونش دارد.
بیشتر بدانید : 40 فیلم عاشقانه برتر تاریخ سینما + نام زوج عاشق
بیشتر بدانید : نگاهی به 16 فیلم عاشقانه به مناسبت روز عشق + داستان و تصاویر
بیشتر بدانید : 8 فیلم عاشقانه ای که حتما باید ببینیم!
بیشتر بدانید : با عاشقانه ترین فیلم های دنیا آشنا شوید!
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : rooziato.com