چند روز پس از این آشنایی یك بسته حاوی یك دستبند طلای كوچك و یاداشتی از مارلون به دست من رسید كه روی آن نوشته شده بود: صوفیا عزیز آمدنت را...

 
«الینور كاپولا»، همسر «فرانسیس فورد كاپولا» با انتشار كتاب خاطرات زندگی خانواده فیلمساز كاپولا، برای اولین بار، پرده از اسرار زندگی خصوصی این كارگردان بزرگ آمریكایی برداشت.  
به نقل از سایت خبری هافینگتون پست، «الینور كاپولا» در كتاب « كاپولاها: پشت صحنه فیلم‌ها همراه با خانواده فیلمساز كاپولا»، به خاطرات خود از زندگی با «كاپولا» پرده برداشته است.
او در این كتاب به حسرت‌ها، غم‌ها و بدترین حادثه زندگی‌شان یعنی از دست دادن بزرگترین پسرشان اشاره كرده است.
«الینور» در بخشی از این كتاب به 15 می سال 1998 اشاره می‌كند كه در هتل بورلی هیلز در گوشه‌ای نشسته و مخفی از دید «كاپولا» و دخترش «صوفیا»، آندو را در حال گفتگو با یكدیگر زیر نظر گرفته است.
او می‌نویسد، «صوفیا» اخیرا 27 ساله شده و در مجموع دختر مقبولی است، او قرار است تا ماه آینده اولین فیلم سینمایی خود را كه یك پروژه كم بودجه است را كارگردانی كند، صدای فرانسیس را می‌شنونم كه درباره ریزه‌كاری‌های فیلمسازی به توضیح می‌دهد، برای صوفیا خیلی خوشحالم، از اینكه می‌بینم فرانسیس توانسته به پدر خوبی برای او تبدیل شده است، خوشحالم، ولی در اعماق قلبم حس حسادت مرا عذاب می‌دهد.
«الینور» در ادامه درباره خاطره ازدواجش با كاپولا می‌نویسد: فرانسیس و من خیلی سریع در لاس‌ وگاس ازدواج كردیم، من تاكنون خانواده او را ندیده بودم، ولی می‌دانستم كه او اصالتا ایتالیایی است و ایتالیایی معقتدند كه وظیفه یك زن، مراقبت از خانه و فرزندانش و همچنین حمایت از موقعیت شغلی همسرش است، فرانسیس از تمایلات هنری من اطلاع داشت ولی انتظار داشت كه من آنها را در خانه در اوقات فراغتم دنبال كنم، تا اوایل دهه 70 من و او به همراه سه فرزندمان در خانه‌ای بزرگ زندگی می‌كردیم.
وی در ادامه در انتقاد از كاپولا می‌افزاید: كاپولا هیچگاه كارهای من را جدی نمی‌گرفت و او به سختی روی فیلم‌هایش كار می‌كرد و همیشه فكر می‌كرد كه خلق آثار هنری مفهومی كار بسیار آسانی است، از نظر او من به هیچ وجه یك همسر خوب و وظیفه شناس نبودم.
«الینور» در بخش دیگری از كتاب خود به چند سال قبل باز می‌گردد، 29 می سال 1986 یكی از غم‌انگیزترین خاطرات زندگی‌ام.
او می‌نویسد: آن روز عصر من در خانه در اتاق خودم نشسته بودم و به این مسئله می‌اندیشیدم كه چرا بی‌دلیل اینقدر غمگین هستم كه ناگهان تلفن به صدا درآمد و صوفیا آن را برداشت، آنطرف خط صدای یك غریبه می‌آمد، البته صدای فرانسیس بود كه انگار كسی داشت او را خفه می‌كرد و صدایش به زحمت به گوش می‌رسید، او گفت: الی ، ما پسر دوست‌ داشتنی‌مان را از دست دادیم، جیو مرده، من كه دیگر نتوانسته روی پا بایستم، صوفیا هم به سرعت رومن از ماجرا مطلع كرد و این اولین بار بود كه گریه رومن را می‌دیدم.
«الینور» در ادامه می‌افزاید: ما كمی بعد فهمیدیم كه جیو به همراه یكی از دوستانش با یك قایق سرعتی در حال عبور از عرض روخانه جنوبی مریلند بوده‌اند و آفتاب نیز مستقیما به چشمان آنها می‌تابیده و دوست او بدون آنكه متوجه شود كه دو قایقی كه از روبرو می‌آیند، با طناب به یكدیگر وصل شده‌اند، سعی می‌كند تا از میان این دو قایق رد شوند و جیو در این میان فورا جان خود را از دست می‌دهد ولی دوست او صدمه‌ای نمی‌بیند.
«الینور» در كتاب خود به خاطرات تلخ و شیرین زندگی مشترك خود با كاپولا اشاره می‌كند كه مهمترین آنها به شرح زیر است:
29 دسامبر سال 1989، رم، فرانسیس در حال فیلمبرداری قسمت سوم فیلم پدرخوانده در استودیوی «چینه‌چیتا» است و من و فرزندانم در یك آپارتمان قدیمی در این شهر مستقر شده‌ایم.
17 نوامبر سال 1992، گوآتمالا، همه در خانه‌ایم و فرانسیس به شدت مضطرب و عصبی است، قرار است تا نتیجه فروش فیلم «درآكولا برام استوكر» در اولین تعطیلات هفته از اكرانش از طریق رسانه‌های اعلام شود و سرانجام پس از گزارش‌های متنوعی كه طی چندین ساعت منتشر شد، به او اطلاع دادند كه فروش این فیلم مرز 34 میلیون دلار را شكست، این خبر باعث شد تا قیافه عبوس فرانسیس به ناگاه از خوشحالی بدرخشد و من نیز بالطبع در خوشحالی او سهیم بودم، هر دو ما می‌دانستیم كه این بدان معناست كه این فیلم نه تنها تمام مخارج و بدهی‌‌‌هایش را پس داده بلكه از این پس سودآور خواهد بود.
10 جولای 2004،كالیفرنیا، «مارلون براندو» هفته پیش درگذشت، ناگهان به یاد خاطرات مشتركمان با او افتادم: زمانیكه فرانسیس در بهار سال 1971 فیلمبرداری «پدرخوانده را شروع كرد، من هنوز بازیگر افسانه‌ای این فیلم را ندیده بودم و همان موقع شایعاتی در این باره كه یا فرانسی و یا مارلون از این پروژه كنار گذاشته خواهند شد، بر سر زبان‌ها افتاده بود، در آنزمان، رومن 5 ساله و جیو 7 ساله بودند و من نیز در آخرین روزهای بارداری‌ام انتظار تولد صوفیا را می‌كشیدم.
«الینور» می‌نویسد: ما آن موقع در آپارتمان محقرانه و خیلی كوچكی كه به یكی از بستگانمان تعلق داشت، در شهر نیویورك زندگی می‌كردیم، زمانیكه صوفیا تنها سه هفته داشت، من به همراه او سر صحنه فیلمبرداری پدرخوانده رفتم، صحنه مربوط به یك جشن عروسی بود و مارلون در اتاق‌خواب بالای پله‌ها منتظر بود، گریم و مدل مویش خیلی به او می‌آمد، فرانسیس مرا به او معرفی كرد و «مارلون» با آن صدای گرم و نگاه جذاب خود به گرمی از من استقبال كرد و چند روز پس از این آشنایی یك بسته حاوی یك دستبند طلای كوچك و یاداشتی از مارلون به دست من رسید كه روی آن نوشته شده بود: صوفیا عزیز آمدنت را به این دنیا تبریك می‌گویم، متاسفانه من بعدها این دستبد را گم كردم ولی خاطره آن همچنان با من مانده است.
به گزارش هافینگتون پست، «الینور جسی نیل» سال 1936 در كالیفرنیا متولد شد، او در سال 1962 در سن 26 سالگی یكسال پس از كار به عنوان دستیار هنری كارگردان فیلم «جنون 13»، با كاپولا ازدواج كرد.
او برای فیلم «قلب‌های تاریك» برنده جایزه امی شد و در سال 1991 مستندی درباره فیلم «و اینك آخرالزمان» ساخت.
«الینور» علاوه بر عالم سینما در عرصه‌های عكاسی، مجسمه‌سازی و طراحی لباس نیز فعالیت داشته است.
 
 
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
www.seemorgh.com/culture
منبع: خبرگزاری فارس